نوجوانی که مجبور است با ناملایمات زندگی بجنگد. قهرمان اصلی داستان میرو است، نوجوانی که وارد کارهای خلاف قمار و شرطبندی شده و در این میان خمپاره های کارهای خلافش به خانواده اش اصابت می کند.
در کنار میرو دو قهرمان و ضدقهرمان دیگر هم وجود دارند: افضل دوستی که در پی اثبات رفاتش با میرو است و جمعه که کینه ای دیرینه با میرو دارد و در این میان از هیچ ضربه ای به او فروگذار نیست، و تنها قصدش انتقام است.
خط اصلی داستان موضوع جذابی دارد اما در فیلمنامه با خیل اشخاصی مواجه هستیم که بیشتر تیپ هستند نه شخصیت، چرا که کنش ها و واکنش هایشان برای بیننده جذاب نیست و احساس همذات پنداری را در او بیدار نمی کند.
از سوی دیگر عامل پیش برنده داستان هم تصادف است نه حادثه و اضافه کردن آن اردوی بسیج و شخصیت حاج قاسم که مثبت پلاس است و تاثیر خوبی روی شخصیت میرو می گذارد و میرو از کارهای بد گذشته اش عبرت می گیرد و تصمیم می گیرد در نبود پدر مرد خانواده شود هم برای بیننده ای که خیل اینگونه آثار را دیده چندان جذاب نیست. چرا که تایم زیادی از فیلم صرف گرفتن تصاویر لانگ شات از زیبایی های بلوچستان و درگیری های نه چندان مخاطب پسند میرو با سایر اهالی دارد و در نتیجه فیلمساز مجبور شده به شخصیت حاج قاسم خیلی نپردازد و نتیجه غیرقابل پذیرش بودن تحول میرو است.
نکته جالب اینجاست که ریگی در این اثر هم همان اشتباهات «هوک» را مرتکب شده و نتیجه کار هم طبعا مثل اثر قابل اعتنایی نیست، استفاده نادرست از نابازیگران و بازی های ضعیف و سطحی از یکسو و نماهای کنترل نشده و طراحی صحنه و لباس و گریم سردستی از سوی دیگر به این موضوع کمک می کنند.
اینکه سینمای ایران نیاز به تولید آثار کودک و نوجوان دارد بر هیچکس پوشیده نیست و از سوی دیگر نمایش زیبایی های گوشه گوشه این خاک هم برای بیننده جذاب است اما ریگی با در دست داشتن یک فیلمنامه ضعیف و کارگردانی ضعیف تر هر دوی این پتانسیل های بالقوه را از بین برده و اثرش در بهترین حالت با تدوین مجدد و کوتاه کردن اثر شاید بتواند به عنوان یک تله فیلم نیمه متوسط قابل قبول باشد اما فیلم فعلی با تایم بالای حوصله سربر قطعا مناسب نمایش روی پرده نقره ای نیست و حیف از همه هزینه ها و نیروهای انسانی که در این فیلم به بدترین شکل ممکن هدر شده اند و نتیجه کار شده فیلمی که فیلم نیست.