به گزارش خبرنگار قرآن و معارف ایرنا، رضا اسماعیلی در نشست ادبی منتظران وصل درباره تفاوت شعر عاشقانه و شعر مهدوی افزود: در شعر مهدوی مقام معشوق با محبوب یکی نیست. شعر عاشقانه محل جلوه گری و جلوه فروشی معشوق است، حال آن که در شعر مهدوی با محبوبی الهی سر و کار داریم که اسوه حسنه و جمیع همه فضایل و کمالات انسانی است و برای مصون ماندن از این خبط و خطا، تفکیک و تشخیص جنس شعر عاشقانه و مهدوی ضروری است.
وی ضمن برشمردن وجوه تمایز شعر عاشقانه و مهدوی درباره تمایز اول اظهار داشت: در شعر عاشقانه، ما معشوقه و معشوق داریم ولی در شعر مهدوی، محبوب داریم و شایسته تر آن است که برای امام زمان(عج) و همه بزرگان دین، از عنوان محبوب به جای معشوق استفاده کنیم، چون با استناد به آیات قرآنی، حُب و دوست داشتن، چون ریشه در بینایی و دانایی دارد، از عشق برتر است.
این شاعر آیینی افزود: دومین تمایز این است که در شعر عاشقانه، به خاطر افراط در عشق و اغراق در ستایش، گاهی عاشق، مقام معشوق خویش را تا خدا بالا می برد و معشوق پرستی را جانشین خداپرستی می کند اما در شعر مهدوی، عاشق با لهجه معرفت، بر بندگی محبوب خویش شهادت می دهد و او را نردبانی برای عروج به ملکوت یکتاپرستی و رسیدن به آستان قرب الهی می داند.
اسماعیلی اضافه کرد: سومین وجه تمایز در شعر عاشقانه این است که جسمیت و جنسیت معشوق یا معشوقه در مرکز توجه شاعر قرار می گیرد. در این گونه از شعر، معشوق، یک انسان معمولی با دلبری ها و زیبایی های هوس انگیز صورتی و جسمانی است اما در شعر مهدوی، محبوب ما انسانی الهی است که از کرامت های انسانی و جاذبه های معنوی برخوردار است. به عبارت ساده تر، مرکز ثقل غزل مهدوی جسمیت و جنسیت نیست.
به گفته وی، تمایز چهارم این است که در شعر عاشقانه، ارزش معشوق صرفا در جمال ظاهری و صورت زیباست و رسالتش دلبری و افسونگری است. در شعر مهدوی ارزش محبوب در جمال و جلال الهی و سیرت زیباست و رسالتش، پیام آوری، روشنگری و عدل گستری است.
این پژوهشگر ادبی درباره تمایز پنجم گفت: در شعر عاشقانه، معشوق، انحصاری و شخصی است و عاشق، موجودی خودخواه است که مجذوب زیبایی های جسمانی معشوق می شود و از شناخت زیبایی های روحانی اش غافل ولی در شعر مهدوی، عاشق، مجذوب زیبایی های روحانی محبوب خویش است و محبوبش انسانی متعالی و معنوی است که همه عالم به او عشق می ورزند و در سایه سار محبتش به آرامش می رسند.
اسماعیلی با برشمردن هشت تمایز دیگر میان شعر عاشقانه با شعر مهدوی اظهار داشت: جان کلام آن که در شعر مهدوی با یک نگاه متعالی و معنوی باید به دنبال تبیین هنرمندانه مولفه های جامعه مهدوی و ترسیم سیمای تمام نمای انسان کامل باشیم و پیش و بیش از صورت و زیبایی های صورتی حضرت موعود(عج)، به سیره و سنت آن امام همام بپردازیم. به فضایل الهی، انسانی و معنوی منادی یکتاپرستی، پرچمدار عدالت، مُصلح جهانی و انسان کامل؛ انسان کاملی که اسوه حسنه است و هموار کننده راه سعادت و رستگاری انسان است.
در این نشست ادبی که به میزبانی گروه بین المللی هندیران به صورت مجازی برگزار شد، جمعی از شاعران ایرانی و خارجی، اشعاری در وصف امام زمان(عج) و دوران انتظار و ظهور خواندند:
علیرضا قزوه
کاش به دریا برسم:موج شوم، رود شوم؛ خاک شوم، باد شوم، شعله شوم، دود شوم
آمده ام:رقص کنان، نعره کشان، چرخ زنان؛ چنگ زنم، ساز زنم، تار زنم، عود شوم
آمده ام:مست شوم، نیست شوم، هست شوم؛ ابر شوم، رود شوم، باد شوم، بود شوم
باد شدم، خاک شدم، باده شدم، تاک شدم؛ آمده ام _ بار دگر _خاکِ «فرا رود» شوم
فانیِ انوارِ «می» ام، سالکِ اسرارِ «نی» ام؛ کاش، سَحر، خاک رهِ « مهدی موعود » شوم
امیر عاملی
می دانم ای گل بعد یک لبخند می آیی؛ تا وا کنی از پایِ آدم بند می آیی
مانند دریا مهربانی مثل دل عاشق؛ دل را به دریا می زنی پیوند می آیی
زیباست تکرارت بهاری، بعدِ یخبندان؛ پایان دهی تا سردی اسفند می آیی
آیا به پاسخ می رسم روزی سوالم را؟ می پرسم از خود بارها هرچند می آیی
تا دردِ دلها را کنی درمان، سرِپایی؛ با نوشداروی گلاب و قند می آیی
پنهان شدی پشت کدامین گل، کدامین برگ؟ مردم همین ها را که می پرسند می آیی
عزم رسیدن داری و پایانِ دلتنگی ست؛ "با چشم بسته بشمرم تا چند می آیی؟ "
سید علی میرباذل
سال ها بی صدا گریه کردم؛ پشت زخم شما گریه کردم
در غروب غریب نگاهت؛ پیش هر آشنا گریه کردم
گاه دلتنگی باغ و باران؛ با دو دست دعا گریه کردم
در هیاهوی رنگ و ریا ها؛ در خودم بی ریا گریه کردم
برگ، در مرگ خود خنده می زد؛ من چرا، من چرا، گریه کردم؟
از حکایت شکایت شنیدم... قد یک نینوا گریه کردم
قصه ها گفتی از اول عشق؛ تا ته ماجرا گریه کردم
چاه و محراب و عشق و شهادت؛ با شما هر کجا گریه کردم
آن قدر گریه کردم بدانی: تا بیایی، تو را گریه کردم
بلرام شکلا
در انتظار شمایم، در انتظار شما؛ خزان بی بر و برگم پی بهار شما
پر از غبار غم و درد گشته است دلم؛ در انتظار شمایم، به رهگذار شما
چه شد که شمس رسید و چه شد که ماه دمید؟ به شوق دیدن رخسار ماه وار شما
گلان گلشن جان تشنه تشنه جان دادند؛ ندیده چهره ماه سمن عذار شما
مرید راه محبت! مشو ز حق نومید؛ که دوست، دشمن اگر شد، خداست یار شما
فنا شدم که محبان دگر نجویندم؛ خود انتظار شدم من در انتظار شما
سید مسعود علوی تبار
ای یار به پای عشق تو جان ریزم؛ از دیده انتظار باران ریزم
با باد صبا حکایتی از غم توست؛ هر قطره اشکی که به دامان ریزم
سارا جلوداریان
گمگشتهای دارم که پیداکردنش، سخت است؛ عالیجناب است و تمناکردنش، سخت است
گمگشتهی من، سبک سهل و ممتنع دارد؛ در لفظ، آسان است و معناکردنش سخت است
گمگشتهی من از همان روزی که غایب شد؛ دیگر بساط عدل، برپاکردنش سخت است
در هفت اقلیم زمین، مأوا نمیگیرد؛ در هفت مُلک آسمان، جاکردنش سخت است
گیرم که عمری خویشتنداری کنم اما؛ این عشق عالمگیر، حاشاکردنش سخت است
وقتی بیاید، چشمها را خیره خواهد کرد؛ آنقدر که حتی تماشاکردنش، سخت است
با نسخههای سبز از ره میرسد، هرچند؛ قلب سیاه ما، مداواکردنش سخت است
محمد مهدی عبداللهی
آرامش شب دوباره برمی گردد؛ خورشید سحر سواره برمی گردد
با سیصد و سیزده طلوعی دیگر؛ آن صبح پر از ستاره برمی گردد
مهدی باقرخان (دهلی نو، هندوستان)
فرش زمین و اوج فلک، زیر و رو کنم؛ باید تو را کجای جهان، جستجو کنم؟
گر لحظهای وصال تو حاصل شود مرا؛ با یک نگاه کسب هزار آبرو کنم
باید به زخم های جگر، بخیهای زنم؛ تا خون دل به اشک درون شستشو کنم
امشب شبیه لیلهی قدر است، نازنین؛ فرصت بده که با تو کمی گفتگو کنم
آیا اجازه هست دمی از تو دم زنم؟ آیا اجازه هست تو را آرزو کنم؟
پیراهنم دریده شد از دست روزگار؛ قسمت نشد که تهمت خود را رفو کنم
شاید قبول بارگهت شد نماز من؛ در قتل گاه عشق، ز خونم وضو کنم
سیده کبری حسینی بلخی
یوسف میآید عاقبت از چاه بیرون؛ از پشت ابر تیره، قرص ماه بیرون
یعقوب از این پیراهن خونین چه نالی؛ از چنگ گرگی سر برآرد شاه بیرون
بیدار میمانیم تا صبح، این شب قدر؛ تا بشکفد گلبانگ انزلناه بیرون
روزی که می پیچد طنین ادخلی ها؛ ای وای اگر باشم از این درگاه بیرون
از داغ هجرت مثل یک آتشفشان است؛ از سینهام وقتی می آید آه بیرون
کی می پسندی تو که این دیوانه باشد؛ از حلقه ی عشاق خاطر خواه بیرون
فاطمه ناظری
هوا لبریز از عطر تن تو؛ نسیم و بویی از پیراهن تو
عبای سبز اهل بیت بر دوش؛ نشان فاطمه بر گردن تو
علی اصغرالحیدری(دهلی نو، هندوستان)
ای باعث سکونِ زمین و زمانِ جان؛ عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان
ای نقطهی تداوم این کائنات ما؛ تاکی پس حجاب بمانی ز ما نهان
ای آنکه غایب از نگه و نزد شه رگم؛ در عشق تو قرار نباشد به نیمه جان
إن فؤادی یلتهب من فراقکَ؛ أدرکنی مِن کآبتی ای جان جان جان
در صحن لحظهها همه دم انتظار توست؛ ای منتظَر که منتظِرت هست یک جهان
آهوی دل رمید و قفس تنگ شد ز درد؛ کن لطف بی پناه به من، عیسی زمان
ای کاش کاسته شود از درد هجر من؛ تا کی درازی شب هجران شود عیان
صبا فیروزی
درانتظار شاپرک؛ یا یک خبر از قاصدک؛ پژمرده شد؛ گلدان پشت پنجره...
سید حکیم بینش
ای عصر که دلگیرتر از پاییزی! هر لحظه غم تازهتری میریزی
یک جمعۀ دیگر به سر آمد بیاو؛ ای لحظۀ بیاو تو بگو یک چیزی
سارا عبداللهی فر
ثانیه ها دلتنگند، عقربه ها، در پی هم آه می کشند، من ولی بی تاب!...
تو از کدام راه می رسی؟
عزیز مهدی (دهلی نو، هندوستان)
ابعادِ فکرِ آینه را ساده می کنم؛ خود را برای وصلِ تو آماده می کنم
حیرت به تارِ مویِ دلم چنگ می زند؛ تا سینه را به یادِ تو دلداده می کنم
در کوچه باغِ یادِ تو دل در اسارت است؛ جان را به عشقِ روی تو آزاده می کنم
با نورت، ای تلاقیِ ایمان و عقل و عشق! دل را مسافرِ شبِ این جاده می کنم
افسانه وار، قلب من افسون نموده ای؛ فریادها که از تو پَری زاده می کنم
جامی زِ چشمِ مستِ تو جانِ مرا بس است؛ کِی بیحساب، ترکِ می و باده می کنم!؟
از رَه، غبارِ قافله ی دوست می رسد؛ تا سجده ای به مسجدِ سجّاده می کنم
عاطفه جعفری
غبار کوی تو هرجا که در هوا برخاست؛ نشست بردل و آه از نهادها برخاست
کجا زیارت ناحیه خوانده ای که چنین؛ ز جمکران تو هم عطر کربلا برخاست
گذشت یاد تو بر هرکویر باران زد؛ هزار تیر اجابت به یک دعا برخاست
به احترام تو بوده ست ای رسول قیام؛ اگر امام پس از نام تو ز جا برخاست
فدای آنکه ز نام تو سرسری نگذشت؛ گذاشت بر سر خود دست و روی پا برخاست
خوشا کسی که پس ازمرگ، شاهراً سَیفی؛ به عهد بسته خود چون کند وفا برخاست
در این برنامه همچنین شاعرانی حضور داشتند؛ همچون سیدمهدی بنی هاشمی لنگرودی، احمد رفیعی وردنجانی، محمود یوسفی، ابراهیم میر، نغمه مستشار نظامی، سیده بلقیس فاطمه حسینی، سمانه خلف زاده، زهره یوسفی و فاطمه نانی زاد.