به گزارش خبرنگار معارف ایرنا، رضا اسماعیلی جمعه شب در ویژه برنامه روایت عاشورا در شعر و ادب پارسی گفت: خلاصه کردن حماسه بلند کربلا در عطش و چشم بستن بر پیامهای انسانساز و زیباییهای متعالی و شگفت این نهضت بزرگ، ستمی بزرگ بر خاندان رسالت است. مگر روایت حضرت زینب(س) از صحنه کربلا را نشنیدهایم که فرمود: «ما رایت الا جمیلا»؟
وی در ابتدا گفت: در عاشورا سرایی، اصل اول تقید و پای بندی به ادب توحیدی است. شعر اصیل آیینی باید در صراط مستقیم توحید و یکتاپرستی گام بردارد و جامعه را به بندگی خدا و ستایش ذات اقدس پروردگار دعوت کند. یکتاپرستی و بندگی شرط اول دین داری است.
اسماعیلی افزود: اصل مهم دیگری که در عاشوراسرایی باید به آن پای بند بود، رعایت ادب و آداب عزاداری است. چنانکه گفتهاند «ای تعزیه داران به ادب بنشینید». شعر آیینی(عاشورایی) باید عزتمدار باشد. بر جهل بشورد و معرفتافزا باشد، نه این که با دمیدن در تنور خرافه و گزافه چشمها را بر حقیقت ببندد و بر رونق بازار جهل کیشان و باطل اندیشان بیفزاید. به قول شاعر فرهیخته انقلاب و خالق مجموعه عاشورایی با کاروان نیزه از علیرضا قزوه مولا برای بنای جامعه توحیدی «حُر» میخواهد نه «غلام»؛ چنان که او در همان ظهر عاشورا غلامش را که او نیز حُر شده بود آزاد کرد و رفت، زیرا امام برای آزاد کردن انسانها و احیای مکارم اخلاقی و انسانی قیام کرده بود.
پای کلمات نامحرم را به ساحت شعر عاشورایی باز نکنید
وی درباره ضرورت دقت در گزینش واژگان اشعار عاشورایی گفت: مقرون به صلاح و صواب است که شاعر عاشورایی - تا حد امکان - در گزینش و استخدام واژگان برای خلق و آفرینش یک اثر فاخر عاشورایی به این نکته کلیدی توجه داشته باشد که پای کلمات نامَحرم، حاشیهدار، غیر مُوجّه و واژگانی را که دارای بار منفی هستند، به ساحت پاک و مقدس شعر عاشورایی باز نکند.
این منتقد ادبی اضافه کرد: بعضی از واژگان قابلیت و اهلیت راه یافتن به این حریم ملکوتی را ندارند و استخدام و به کارگیری آنها در معنای ایجابی، فضای شعر عاشورایی را مسموم و آلوده میکند؛ کلماتی که سوء پیشینه فرهنگی دارند و برآمده از متن و بطن نظامها و فرهنگهای منحط غیر توحیدی، استکباری، سلطنتی، ارباب و رعیتی، بردگی و طاغوتیاند و معانی بد و آزار دهندهای را در ذهن مخاطب تداعی میکنند و کلماتی که از جنس فرهنگ عاشورایی نیستند و هویت و شناسنامه اسلامی و شیعی ندارند.
همچون حضرت زینب(س)، چشمی زیبابین داشته باشیم
اسماعیلی ادامه داد: شاعر عاشورایی باید با رعایت ادب و آداب زبان به مدح و ستایش آل الله (ع) باز کند و مَحرم مصائب ابا عبدالله (ع) باشد، نه این که با سرودن غزل و مرثیههای عریان و مکشوف و نیشتر زدن بر زخمهای کربلا، داغ آل الله را تازه کند و بر آبروی خاندان رسالت چوب حراج بزند. ما باید همچون حضرت زینب(س) چشم زیبابین داشته باشیم و در آیینه شعر عاشورایی ظرافتها و زیباییهای بیبدیل این مینیاتور الهی را در پیش چشم جهانیان به تماشا بگذاریم و با پرهیز از سرودن غزل و مرثیههای عریان و مکشوف امام را یاری کنیم.
وی اضافه کرد: شعر عاشورایی نباید تنها به دنبال به تصویر کشیدن و بازسازی صحنههایی چون سرهای برآمده بر نیزه، اجساد افتاده بر خاک، خیمههای آتش گرفته، دربه دری کاروان اسیران و مانند این ها باشد. بلکه باید با شیوههای هنرمندانهتری عظمت روح سالار شهیدان کربلا را در لحظه پرواز به سوی معشوق ازلی و ابدی با الهام از شعارها و رجزهای عاشورایی به تصویر بکشد.
سجاده شد زمین بیابان کربلا
سید حکیم بینش شاعر افغانستانی در رابطه با شعر آیینی افغانستان بیان داشت: در دهههای اخیر با ظهور نسل جدید شاعران، چشم اندازهای روشن تری پیش روی شعر معاصر افغانستان بوجود آمد؛ شاعرانی مثل محمدکاظم کاظمی، سیدابوطالب مظفری و بسیاری دیگر که امروز آوازهای در میان فارسی زبانان دارند، خوش درخشیدند و خدمات ارزنده ای به زبان و ادبیات فارسی کردند.
وی افزود: اگر بخواهیم در مورد شعر آیینی بحث کنیم، لازم است بگوییم که شاعران افغانستانی از میان خانوادههای مذهبی برخاستهاند، بنابراین طبیعی است که بخشی از اشعارشان را شعر آیینی تشکیل دهد؛ حتی کسانی که شیعه نیستند برای امامان شیعه شعر گفتهاند. مثلا خلیل الله خلیلی شاعر نام آور معاصر برای امام رضا(ع) میسراید یا قهار عاصی از برادران اهل تسنن است که این گونه دست توسل به دامان حضرت علی(ع) میزند؛ من و ذکر نام تو یا علی که کشانی ام به هدایتی/ مگر از چشم تو عنایتی برساندم به ولایتی یا درباره امام حسین(ع) می سراید؛ تاریخت خون مرد به دامان کربلا/ سجاده شد زمین بیابان کربلا.
بینش ادامه داد: وقتی از شعر آیینی افغانستان بحث میشود، معمولا نامهای بزرگانی مثل علامه سید کاظم بلبل مشهور به بلبل کابلی و علامه سید اسماعیل بلخی به ذهن میآید. علامه بلبل که قصیده های بسیار فاخری دارد، در فرازی از قصیده اش برای امیرمومنان (ع) سروده است اما علامه بلخی، بزرگترین شاعر مذهبی سرای افغانستان است که دیوانی پر از اشعار برای بزرگان دینی و به ویژه شخصیت های کربلا سروده است. البته اشعار مذهبی بلخی، مویه و گریه نیست. او در اشعارش مثل سخنرانیهایش با افکار انقلابیاش مردم را بیدار میکرد و به مبارزه میطلبید. او به عاشو را نه به حیث یک واقعه که یک دانشسرا و یک آموزشگاه و یک مکتب نگاه میکرد.
در این مراسم برخی شاعران اشعاری را در رثای سید و سالار شهیدان و یاران عاشورایی امام حسین(ع) قرائت کردند که به شرح زیر است:
ای زلف خون فشان توام لیله البرات/ وقت نماز شب شده، حی علی الصلات
از منظر بلند، ببین صف کشیدهاند/ پشت سرت تمامی ذرات کائنات
خود، جاری وضوست، ولی در نماز عشق/ از مشکهای تشنه وضو میکند، فرات
طوفان خون وزیده، سر کیست در تنور؟/ خاک تو نوح حادثه را میدهد نجات!
بین دو نهر، خضر شهادت به جستجو ست/ تا آب نوشد از لبت، ای چشمۀ حیات
ما را حیات لم یزلی، جز رخ تو نیست/ ما بی تو چشم بسته و ماتیم و در ممات
هنوز می چکد از چشم آسمان آتش/ زمین و هر چه در آن می کشد فغان آتش
صدای طبل عزا بین کوچه می پیچد دوباره سنج و دهل بسته بر دهان آتش
صدای شیون شمشیر می رسد برگوش/ میان معرکه برپاست بیگمان آتش
فغان و آه بلند است و العطش جاری/ به جان خسته دلان بانگ الامان آتش!
کنار علقمه افتاده دست ساقیِ مست/ کنار خیمه ولی، آه، ارغوان، آتش
چقدر شکوه کند رود، با لبی تشنه/ چقدر گریه کند مشکِ بی زبان آتش
گلوی کودک شش ماهه ای غزلخوان شد/ دمی که تیر، به خون خفت و شد کمان آتش
کسی ندیده چنین رسم میهمانداری/ کسی نداده چنین دست میهمان آتش
چه شعله ها که به پاهای کودکان پیچید/ چه زخم ها که چنین می زند به جان آتش
چه کرده شمر به گودال قتلگاه مگر/ که ناگهان شده دل های شیعیان آتش
مگر چه آمده بر نعش های در گودال/ که شعله می کشد از عمق استخوان آتش
صدای ناله ای از عرش می رسد برگوش/ رسیده است مگر تا به کهکشان آتش؟
گمان مبر که در آن سرخی غروب و عطش/ رسیده است به پایانِ داستان آتش
چه ها گذشت بر آن کاروان نیزه و سر/ گذشته است گمانم، ز هفت خوان آتش
چه ها گذشت به بانوی صبر و بی تابی/ دمی که داشت به لب چوب خیزران آتش
بپاست خطبه آتش میان کاخ یزید/ تمام شام بلا سوخت از همان آتش
شعله در خیمه دلسوختگان افتاده/ آتش داغ عظیم تو به جان افتاده
باغبان بی کفن افتاده تماشاگر گل/ از غمش ولوله در باغ جنان افتاده
این چه شوریست که می جوشد و می جوشاند/ این چه شوقیست که در جان جهان افتاده
کیست از ناقه به زیر آمده خون می گرید؟/ کوه صبرست و ازین بار گران افتاده
حسبی اللهنوشته است بر انگشتری اش/ این نگینی که به دست دگران افتاده
وا حسیناه !ببین از نفحات نفست/ روضه خوان مست شده، مرثیه خوان افتاده
نی عجب باشد که در بحر فنایت تشنه ام/ تشنگی را تا لب حوض بقایت تشته ام
با فرات و موجهایش تشنگی را کار نیست/ تشنه هستم من، به تسنیم لقایت تشنه ام
کربلایت جرعه جرعه تشنه از عشق خداست/ بر تمام صحنه های کربلایت تشنه ام
تشنه سوز مناجات شب دیدار تو/ تشنه ام، بر جوشش جام دعایت تشنه ام
تشنه بی تاب دردم، تشنه درمان تو/ تشنه هستم، تشنه، بر درد و دوایت تشنه ام
تا ابد در اهتزاز موج های پرچمت/ می روم، تا در هوای داغ هایت تشنه ام
بس که دل شکسته ما غرق ماتم است/ در ماتم حسین ، بمیریم اگر؛ کم است
دارایی امام به تاراج می رود/ گویا دوباره باز شروع محرم است
گرچه سپاه خصم، چو مور و ملخ زیاد/ اما علم به دوش اباالفضل محکم است
در یک طرف مطالبه عاشقان خداست/ در یک طرف یزید پی دام و درهم است
نه نه، بشر نگو، به خدا دیو بهتر است/ آیا یزید و شمر ز اولاد آدم است؟
مانده است نام زینب و عباس و کربلا/ چون یارشان همیشه خداوند اعظم است
شادی کنید و "نعره" بر آرید و "می" زنید/ فردا نصیبشان همه درد و همه غم است
حال جهان برای ابد در غم حسین (ع)/ مانند زلف یار پریشان و در هم است
بر سر بزن ، به سینه بزن ، مویه کن عزیز/ چون شور در عزای شهیدان فراهم است
آرامش و معصومیت تو دلخواه/ در سینه تو مرور داغی جانکاه
این است که روشنایی چشمش را/ از کرببلا نشانه می گیرد ماه
شبیه تو اسیرم، خیمه خیمه/ از این غصه بمیرم، خیمه خیمه
دل من؛ تکّه تکّه هیزم تر/ بگو آتش بگیرم، خیمه خیمه
از عشق بپرسید که با یار، چه کردند!/ با آن قد و بالای سپیدار چه کردند
از هرزه علف های فراموش بپرسید/ با خاطره ی آن گل بی خار چه کردند
از چاه بپرسید، همان چاه مقدس/ با ماه، همان ماه شب تار چه کردند
ای کاش که از حنجره ی باد بپرسید/ با قاصدک سوخته، اشرار چه کردند
اصلا بگذارید خود آب بگوید:/ با چشم و دل و دست علمدار چه کردند
اصلا بگذارید که خورشید بگوید:/ خورشید! بگو با سرِ سردار چه کردند
نی زار گواه است که با خوبترین ها/ این قوم خطا رفته تاتار چه کردند
بیعت شکنان نقشه کشیدند و دوباره/ با ذریه حیدر کرّار چه کردند
ای قامت افراشته در سجده بسیار!/ لب های عطش با تب بسیار چه کردند
نیلوفر پژمرده ی شبهای خرابه!/ با بغض تو ای ابر سبکبار چه کردند
در ماتم شمع و گل و پروانه و بلبل/ ای اشک، به یاد آر، به یاد آر چه کردند
لب وا کن و حرفی بزن ای سنگ صبورم/ با یاس، میان در و دیوار چه کردند
در طاقت من نیست که دیگر بنویسم/ با قافله و قافلهسالار چه کردند
ای ناب ترین تلألو نور سلام/ ای بر همه حماسه ها شور، سلام
ماییم و هوای پر زدن در حرمت/ با حسرت و از فاصله دور سلام
جز آن جناب که کرد انقلاب بر نیزه/ نخوانده هیچ پیمبر کتاب بر نیزه
نوشته اند مقاتل به نیزه رفت و نرفت/ امان ز چشم و چراغ رباب بر نیزه
چقدر چهرهء این مرد آشناست ببین/ نبیست یا که علی بینقاب برنیزه
تنی شبیه گلی روی خاک افتاده/ سری گرفته شمیم گلاب بر نیزه
ز روی اوست که خورشید شام نور گرفت/ طلوع کرده چنان آفتاب بر نیزه
بگو که خاک بریزد به سر زمین و زمان/ که شد سر پسر بوتراب بر نیزه
در برنامه روایت عاشورا در شعر و ادب پارسی که به همت گروه بین المللی هندیران به صورت وبیناری برگزار شد، هنرمندان و شاعرانی همچون محمد علی یوسفی، زیبا فلاحی، سارا عبدالهی فر، صبا فیروزی و مهسا ایمانی حضور داشتند.
نظر شما