به گزارش خبرنگار ایرنا، شهید ولیاله نوری سال ۱۳۴۰ در سعادت شهر فارس متولد شد، او در ابتدای نوجوانی و هنگامی که دوره تحصیلات راهنمایی را میگذراند، فریاد حق طلبانه امت ایران را شنید و چون بسیاری دیگر از جوانان استان، به صف مبارزان پیوست.
او پس از پیروزی انقلاب اسلامی وارد دبیرستان شد و این بار دشمن جنگ را بر ایران اسلامی تحمیل و مناطقی از کشور را اشغال کرد؛ ولیاله پایه سوم نظری را میگذراند که داوطلبانه از طریق بسیج عازم جبهه شد و پس از آموزش در پادگان شهید دستغیب کازرون به جنوب اعزام شد و پس آزادی خرمشهر مدتی را با سایر رزمندگان به صورت پدافند از آن شهر دفاع می کرد.
این رزمنده ایران اسلامی پس از پایان ماموریت در خرمشهر ، به سعادت شهر بازگشت اما نتوانست آرام و قرار بگیرد و این بار سال ۱۳۶۱ با پیوستن به سپاه پاسداران ارسنجان و طی دوره آموزش در پادگان امام حسین (ع) شیراز، به عنوان دیده بان توپخانه باز به جبهه اعزام شد.
ولیاله پس از ۶ ماه خدمت، به دلیل خلاقیت و تعهد و پشتکاری که از خود نشان داد، مسئول اعزام نیروهای بسیج در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارسنجان شد و روزهای پایانی ۶۲، به سازماندهی نیروهای مردمی و بسیجی طرح عظیم لبیک یا خمینی بسیج سپاه مشغول شد.
این رزمنده فارسی مردادماه ۶۴ برای چهارمین بار عازم جبهه شد و این بار در خطه کردستان و شهر مهاباد به عنوان مسئول پرسنلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مهاباد خدمت کرد.
دلکندن از رضای کوچک
ولیالله جوان با خواهر شهید علیرضا حسن شاهی ازدواج کرد که حاصلش فرزندی به نام رضا شد؛ آنطور که خانوادهاش نقل کردهاند، او علاقه وافری به فرزندش داشت اما رضای کوچکش را کمتر در آغوش می گرفت و میگفت نمیخواهد فرزندش به او عادت کند و وابسته شود.
هنگامی که ولیاله به مرخصی میآمد برای بازگشت به جبهه روز شماری میکرد و هنوز ایام مرخصی تمام نشده بود، به جبهه بازمیگشت.
همه آشنایان و همرزمان ولیالله نوری را به تواضع و فروتنی میشناختند؛ در قلب همگان جای داشت و همیشه چهرهای بشاش و خندان بود و همواره با محبت و مهر و صفا از دوستان و آشنایان استقبال میکرد.
دوران خدمت در مهاباد برای همسنگران بیاد ماندنی است. پرسنل سپاه مهاباد و به خصوص رزمندگان بسیجی علاقه شدیدی به او داشته و برادرانی که از سعادت شهر و ارسنجان به عنوان رزمنده یا وقتی کاروانی از هدایای مردمی عازم مهاباد می شد در آنجا مورد لطف و استقبال گرم او قرار می گرفتند .
شهادت در نبرد با مزدوران استکبار
شهید نوری ۲ سال در مهاباد خدمت کرد و حتی هنگامی که از طرف مزدوران امریکایی تهدید شد، حاضر به ترک جبهه نشد.
سرانجام این رزمنده دلاور در تاریخ ۱۷ خرداد ۶۶ به همراه ۶ نفر از همسنگرانش در یک کمین و درگیری با مزدوران استکبار پس از چند ساعت نبرد بی امان به درجه رفیع شهادت نائل آمد و مدال پر افتخار شهادت را به سینه نشاند.
شهید نوری از ملت چه خواست؟
شهید نوری در وصیت نامه خود نوشت: آن هنگام که راهی کوی آن معبود محبوب گشتم نخستین پرده ای که از جلو چشمانم کنار رفت پرده نادانیام بود که گمان می کردم زندگی فقط مادیات است بلکه نه اینطور نبود؛ خدایا عشق به یگانگی در من رشد کرده و من را بسوی تکامل میبرد.
او عشق خود به امام امت را اینگونه نشان داده که "الهی می دانم که کرم و فیض و بخشش تو نسبت به تمام بندگانت بسیار است از تو می خواهم که فیض و کرمت را متوجه عمر رهبر نمایی و به ایشان عمر طولانی عطا نمایی تا مستضعفین جهان بتوانند در سایه این عالم مجاهد از بند شیاطین نجات یابید".
او به مردم ایران اسلامی نیز توصیه کرد که برادران و خواهرانم این نهضت باید ادامه یابد چون چشم تمام محرومان و مظلومان جهان به این نهضت دوخته شده است. پس بیاییم از ادامه دهندگان راه این نهضت باشیم و خدای ناکرده با عمل خلاف خود سد راه این نهضت نشویم که در روز قیامت باید به خاطر کارهای خلافمان جوابگو باشیم.
شهید نوری نوشت: چند وصیت به برادران و خواهرانم ملت سلحشور ایران به حرفهای منافقین گوش ندهید، تحت تأثیر این بلندگوهای تبلیغاتی گروهکها قرار بگیرید و هرچه رهبر و دیگر عالمان ربانی گفتند گوش دهید، نصایح رهبر را با جان و دل بخرید، روحانیت را تنها نگذارید، هرگز از صحنه خارج نشوید زیرا بیرون رفتن مردم از صحنه یعنی داخل شدن بیگانه.
او خانواده عزیزم اگر شهید شدم بر مزارم گریه نکنید و اگر اسیر شدم انتظار آمدنم را نکشید. بخدا شهادت راهی است که خودم داوطلبانه انتخاب کردم و شهادت گریه ندارد. بخدا به رفته ام که سرورم حسین ابن علی (ع) به من معرفی کرد اما دلم می خواهد همینطور که من به ندای حسین (ع) لبیک گفتم مادر عزیزم و همسرم هم مانند زینب صبر و حوصله پیشه کنید.