یاسوج- ایرنا- از قلب شهر دهدشت، در استان کهگیلویه و بویراحمد، سفری به ژرفنای تاریخ و تمدن بشری آغاز می‌شود. گویی با عبور از دروازه‌ای عظیم، به دنیای دیگری قدم می‌گذاریم. دنیایی که در آن، پل شکوهمند قلعه دختر، عظمت و شکوه تاریخ ایران را به رخ می‌کشد.

صبح زود بود که از میان کوه‌های زاگرس گذشتم و به روستای قلعه دختر در نزدیکی دهدشت؛ مرکز شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد رسیدم. مه صبحگاهی هنوز بر روی دشت سایه انداخته بود و خورشید به آرامی از میان کوه‌ها طلوع می‌کرد. گویی زمین در حال بیدار شدن از خوابی عمیق بود.

مقصد من پل تاریخی قلعه دختر بود که بر روی رود مارون، پرآب‌ترین رود این استان، واقع شده است. با نزدیک شدن به پل، عظمت و شکوه آن من را مجذوب خود کرد. پل قلعه دختر با طاق‌های بلند و مصالح آهک و ساروج، یادآور معماری دوران ساسانی بود. گویی روح تاریخ در این پل دمیده شده بود و من را به سفری در اعماق زمان می‌برد.

در کنار پل، رود مارون خروشان با قدرت به سمت پایین می‌غلتید و عظمت طبیعت را به رخ می‌کشید. صدای دلنشین آب و نسیم خنک کوهستانی، آرامشی وصف‌ناپذیر به من هدیه داد.

قدم به روی پل قلعه دختر گذاشتم و ناگهان حس کردم که از دنیای مدرن به دنیایی دیگر پا گذاشته‌ام. گویی در گذر زمان سفر کرده بودم و به اعماق تاریخ ایران باستان قدم نهاده بودم. در آن لحظه، خودم را در میان انبوهی از مردم دیدم که در طول تاریخ از روی این پل عبور کرده بودند.

کاروان‌های بزرگ تجاری با شترهای بارکش، سیاحان کنجکاو از سرزمین‌های دور و لشکریان قدرتمند با اسب‌های جنگی، همگی در ذهنم جان گرفتند. گویی هر کدام از آن‌ها داستانی برای گفتن داشتند، داستان‌هایی از فراز و نشیب‌های تاریخ، از جنگ و صلح، از عشق و جدایی.

صدای زنگ شترها، هیاهوی مسافران، و غرش سُم اسبان در گوشم طنین‌انداز شد. گویی در میان این انبوه جمعیت، گم شده بودم و به تماشای تاریخ ایران نشسته بودم.

در ذهنم، تصویری از کوروش بزرگ، پادشاه هخامنشی، نقش بست که با سپاهیان انبوه خود از روی این پل عبور می‌کرد و به سمت بابل رهسپار می‌شد. گویی عظمت و شکوه ایران باستان در آن لحظه به وضوح قابل لمس بود.

در ادامه، داستان‌هایی از پادشاهان و فرماندهان دیگر ایرانی، در ذهنم تداعی شد. هر کدام از آن‌ها در این پل ردی از خود به جا گذاشته بودند و گویی تاریخ ایران در هر قدمی که بر روی پل برمی‌داشتم، زنده می‌شد.

اما عبور از پل قلعه دختر فقط به پادشاهان و لشکریان محدود نمی‌شد. در طول تاریخ، سیاحان، زائران، و مردم عادی نیز از این پل عبور کرده بودند و هر کدام داستانی برای گفتن داشتند.

داستان‌هایی از عشق و جدایی، از امید و ناامیدی، از شادی و غم، از زندگی و مرگ. گویی پل قلعه دختر، راوی داستان‌های بی‌شماری از انسان‌ها در طول تاریخ بود.

با دقت به طاق‌های بلند پل نگاه کردم. گویی هر کدام از آن‌ها رازهای ناگفته‌ای در دل خود داشتند. رازهایی از معماران ماهری که با دستان توانمند خود این پل عظیم را بنا کرده بودند. رازهایی از پادشاهان و سرداران بزرگی که از روی این پل عبور کرده بودند.

به وسط پل که رسیدم، برای لحظه‌ای توقف کردم و به اطرافم نگاه کردم. در یک سو، کوه‌های زاگرس با عظمت تمام خودنمایی می‌کردند و در سوی دیگر، رود مارون خروشان به سمت دوردست‌ها روان بود. در آن لحظه، احساس کردم که در قلب تاریخ ایران ایستاده‌ام.

با وجود تخریب بخشی از پل، هنوز هم عظمت و شکوه آن به چشم می‌آمد. گویی پل قلعه دختر، با وجود زخمی که بر تن داشت، نمادی از استقامت و پایداری بود.

طاق‌های بلند پل، همچون دروازه‌ای عظیم، من را به سفری در اعماق تاریخ ایران دعوت می‌کردند. گویی با عبور از هر طاق، به دوره‌ای از تاریخ این سرزمین قدم می‌گذاشتم. در ذهنم، کاروان‌های بزرگ تجاری را می‌دیدم که با شترهای بارکش از روی پل عبور می‌کردند. صدای زنگ شترها و هیاهوی مسافران، در گوشم طنین‌انداز بود.

مصالح آهک و ساروج پل، حکایت از استحکام و پایداری آن در طول قرن‌ها داشت. گویی این پل، رازهای ناگفته‌ای از فراز و نشیب‌های تاریخ ایران را در دل خود داشت. رازهایی از جنگ‌ها و صلح‌ها، از پادشاهان و سرداران، از عشق‌ها و جدایی‌ها.

رود مارون خروشان در زیر پل، نمادی از پویایی و حیات بود. گویی با هر موجی که به ساحل می‌زد، نغمه‌ای از زندگی را سر می‌داد. صدای خروشان رود، روح و جانم را جلا می‌داد و به من یادآور می‌شد که ایران سرزمینی زنده و پویا است.

کوه‌های زاگرس در اطراف پل، با عظمت و شکوه تمام، خودنمایی می‌کردند. گویی نگهبانان این پل تاریخی بودند و از آن در برابر گذر زمان محافظت می‌کردند. عظمت کوه‌ها، به من عظمت و شکوه تاریخ ایران را یادآور می‌شد.

بازدید از پل قلعه دختر، گویی سفری در اعماق تاریخ و فرهنگ ایران بود. با هر قدمی که در طول پل برمی‌داشتم، به عمق این سفر می‌رفتم. گویی با هر قدم، به رازهای ناگفته‌ای از این سرزمین پی می‌بردم.

پل قلعه دختر فقط یک پل نیست، بلکه یک دروازه است. دروازه‌ای به سوی تاریخ، فرهنگ و هویت ایران. عبور از این پل، عبور از گذرگاه زمان است. گویی با هر قدمی که بر روی این پل برمی‌داریم، به اعماق تاریخ سفر می‌کنیم.

بازدید از پل قلعه دختر تجربه‌ای فراموش‌نشدنی برای من بود. این پل نه تنها یک جاذبه گردشگری زیبا، بلکه یک درس تاریخ و فرهنگ نیز بود. کسانی که تاریخ ایران را دوست دارند می توانند از این پل تاریخی دیدن کنند و از عظمت و شکوه آن لذت ببرند.