به گزارش حوزه دفاعی ایرنا، عملیات محدود کربلای ۸ در ۱۸ فروردین ۱۳۶۶ با رمز مبارک یا صاحبالزمان (عج)، با فرماندهی سپاه، در محور شلمچه به کانال ماهی آغاز شد و تا ۲۱ فروردین ۱۳۶۶ ادامه پیدا کرد. در این عملیات موفق، شصت دستگاه تانک و نفربر و دهها دستگاه خودرو از تجهیزات دشمن منهدم شد و علاوه بر پنج هزار کشته و زخمی، تعداد دویست نفر به اسارت نیروهای اسلام درآمدند.
سردار محمد نبی رودکی؛ فرمانده لشکر ۱۹ فجر در دوران دفاع مقدس، در بخشی از کتاب تاریخ شفاهی خود به بیان خاطرات خود از این عملیات پرداخته که به مناسبت سالروز آن از سوی تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس منتشر شده است.
در ابتدای سال ۱۳۶۶، جلسات عملیات کربلای ۸ در قرارگاه برگزار و در فروردینماه عملیات آغاز شد.
پس از بازسازی گردانهای لشکرها، تصمیم بر این شد که عملیات از منطقه غرب کانال پرورش ماهی تا کانال زوجی ادامه پیدا کند و بخش دیگری از غرب کانال پرورش ماهی را در اختیار بگیریم که هم از عراق جناح طولانی گرفته باشیم، هم برای عملیاتهای سال بعد یا ماههای بعد، آماده حرکت به سمت تنومه و بصره باشیم.
عملیات کربلای ۸ در واقع یک عملیات تأمینی بود. شب هجدهم فروردینماه عملیات آغاز شد. چون شناساییهایمان دقیق بود، خط به سهولت شکسته شد. دو فرمانده تیپ محوری ما در این عملیات، برادرانمان مجید سپاسی و غلامحسین غیب پرور بودند.
شب عملیات در فاصله سیصد تا چهار صدمتری با دشمن در خط بودیم و از همانجا عملیات را اداره و هدایت میکردیم.
در عملیات کربلای ۸ چون فاصلهمان با عراقیها خیلی زیاد نبود، ترمیم خاکریز و جلو بردن خط را صدمتر، صدمتر انجام میدادیم و بعضی جاها تا پانصد متر یا یک کیلومتر جلوتر آمدیم و با احداث خاکریز جدید، بهمرور استحکاماتی پشت آنها ایجاد کردیم.
صبح (روز اول عملیات) با آقای مرتضی قربانی (فرمانده لشکر ۲۵ کربلا) به خط تصرفشده عراقیها رفتیم. در حاشیه کانال پرورش ماهی و غرب کانال، آتش عراقیها متمرکزشده بود و نقطهبهنقطه را میزد. خمپاره روی خمپاره و توپ روی توپ میخورد. آتش دشمن آنقدر زیاد بود که جیپ فرماندهی از خمپاره تکهتکه شده بود.
ساعتهای اولیه صبح که هوا روشن شد، مسیر ما را کاملاً مسدود کردند. بههرحال ما با سمت چپ و راست الحاق کردیم تا عملیات را در روز دوم به سمت چپ کانال و به جناح چپ ببریم. در جناح چپمان لشکر ۲۵ کربلا باید توسعه پیدا میکرد.
شهادت محمدحسن طوسی
صبح روز دوم من جلو بودم که معاون لشکر ۲۵ کربلا، آقای محمدحسن طوسی، نزد من آمد. آقای قربانی گفته بود نزد من بیاید تا جناح چپ عملیات را ادامه دهیم.
پاتک دشمن آنقدر شدید و سنگین بود که یکی دو گردان لشکر ۲۵ کربلا که جناح چپ بودند، به سمت ما آمدند. بهطوریکه مجید سپاسی و آقای غلامحسین غیب پرور و فرمانده گردانی که در خط داشتیم و فرمانده گروهانها و خود من اسلحه به دست گرفتیم و به سمت عراقیها شلیک کردیم تا خط سقوط نکند.
لشکر ۲۵ کربلا و ۱۹ فجر در جناح چپ قاطی شده بودند. با آقای بشردوست فرمانده قرارگاه تماس گرفتم که خط دارد از دست میرود، موقعیت مرتضی قربانی با ما دارد یکی میشود و ما هم به سمت لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) میآییم! یک فکری بکنید.
در همین گیرودار، آقای قربانی گفت نه، ما ایستادهایم، الآن من اقدام میکنم. نیم ساعت بعد طوسی آمد، خودش شجاعانه با یک عده از نیروهای گردان به سمت چپ رفتند، خط باز شد و عراقیها عقبنشینی کردند. در آنجا من درگیر هدایت لشکر بودم. هرچه تماس میگرفتم، آقای طوسی جواب نمیداد. مرتضی گفت به من هم جواب نمیدهد.
طوسی با نیروهای بسیجی برای حفظ جناح چپ رفت و آنجا شهید و مفقود شد و بعد از چند سال (۱۳۷۴)، پیکر آن بزرگوار را پیدا کردند و به ایران آوردند.
همکاری و کمک به لشکرهای ۱۰ سیدالشهدا و ۲۵ کربلا
ما که خط را شکستیم، قرار شد لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) هم از سمت ما بیاید. در شب اول، آقای علی فضلی رمزی را با این مضمون با یک پیک فرستادند: چفیهات چه رنگی است؟ در زبان عربی حرف چ و گ و پ و ژ نیست و عراقیها نمیتوانستند تلفظ کنند؛ لذا ما این رمز را به گردانها و بسیجیها اعلام کردیم تا حین عبور یگانها، نیروها همدیگر را شناسایی و بهسوی خودیها تیراندازی نکنند.
نهایتاً لشکر ۱۰ هم آمد و از معبر ما استفاده کرد. چون لشکر ۲۵ خط را شکسته ولی هنوز با ما الحاق نکرده بود، یک دسته نیرو هم مجید سپاسی برای الحاق به سمت لشکر ۲۵ کربلا برد.
ما در خط حد خودمان به سمت چپ معبر بازشده بودیم، اما نیروهای لشکر ۲۵ را ندیدیم. مجید سپاسی میگفت سمت چپ ما خالی است. گفتم بازشوید، یک دسته را بازکنید. لشکر ما هم به سمت چپ و هم به سمت راست، بهجای گردان علیاکبر لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) باز شد.
این همکاری ما در انجام الحاق دو طرف و کمک به لشکرهای دیگر و مساعدت بهکل عملیات، از دید فرماندهی پنهان نماند و سردار صفوی، فرمانده (وقت) نیروی زمینی سپاه، در پایان عملیات کربلای ۸ به آن اشارهکرده و گفت: لشکر ۱۹ فجر خوب عمل کرده و باید تشویق شود! بعد هم دستور داد پنج دستگاه تویوتای نو و لوکس به لشکر ۱۹ فجر هدیه دادند.
مقابله با پاتک سنگین دشمن
پاتک عراقیها از روز دوم عملیات آغاز شد و ما در روز دوم پاتکهای زیادی را پاسخ دادیم. در صبح روز دوم، فشار بر لشکر ۳۳ المهدی زیاد بود. همان زمان، مجید سپاسی گزارش داد که بچههای اطلاعات لشکر و گردانهایمان به کمک لشکر ۳۳ المهدی (عج) رفتهاند. من گفتم که برای حفظ خط هرکاری لازم است، انجام دهید.
عراق دائم گردانهای زرهی را برای پاتک جلو میفرستاد، آن روز پنج تا شش تانک عراقی را منهدم کردیم و دو نفربر نو را هم به غنیمت گرفتیم.
در روز دوم به دلیل درگیری سنگین و حجم آتش زیاد دشمن، از نیروی هوایی کمک خواستیم و هواپیماهای اف ۴ و اف ۵ برای بمباران مواضع دشمن آمدند.
بعد از عملیات سرهنگ حبیب بقایی؛ فرمانده پایگاه شکاری امیدیه که خودش با هواپیما آمده و بمباران کرده بود، گفت آقای رودکی، من از بالا بر خط شلمچه و غرب کانال پرورش ماهی، آتش عراقیها را آنقدر بر نیروهای پیاده شما پرحجم دیدم که در هواپیما حالم دگرگون شد و میگفتم خدایا کمکشان کن و بمبها را روی سر عراقیها رها میکردم! بمباران هواپیماهای خودی خیلی به بچهها روحیه داد.
محاسبات اشتباه بعثیها از دامنه وسعت عملیات
در عملیات کربلای ۸، تلفات سنگینی به تعداد زیادی از یگانهای ارتش عراق وارد شد؛ یعنی در آن سه چهار روز، مرتب تیپهای تازهنفس میآمدند و تلفات زیادی میدادند و تانکها و نفربرهایشان منهدم شده یا به غنیمت گرفته میشد.
به گزارش تارنمای مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، ما توانستیم مقدار کمی از خاکریزهای قبلی جلوتر برویم. ارتش عراق فکر میکرد که ما چون در عملیات کربلای ۴ شکست خوردیم، دیگر نمیتوانیم عملیات کنیم، اما در کمال ناباوری دشمن، کربلای ۵ و عملیات تکمیلی آن را هم اجرا کردیم.
دشمن قبول کرده بود که کربلای ۸ هم عملیات بزرگی به سمت تنومه و بصره است؛ به همین دلیل، بر اساس اطلاعاتی که از اسرای عراقی به دست آمد، در کنار تیپ و لشکرهای سپاه سوم، نیروهایی از سپاه دوم را هم از غرب به جنوب آورده بودند.
در واقع، دشمن لشکرها و تیپهایش را بسیج کرده بود. توپخانه عراق با آتشهای انبوه مشغول شلیک بودند و هلیکوپترهای آنها مرتب بالای سر تانکهایشان مانور میدادند و به ما شلیک میکردند. نیروی هوایی عراق هم دائم عقبههای ما را بمباران میکرد؛ چون فکر میکرد این یک عملیات بزرگ است و ما با دویست سیصد گردان عملیات کردهایم ولی ما تنها چهل پنجاه گردان به کار گرفته بودیم.