جمعه ۲۵ خرداد مصادف با هفتم ذی الحجه و سالروز شهادت امام محمد باقر(ع) است؛ امامی که از سوی رسول خدا (ص) لقب باقرالعلوم گرفت و در طول امامت خود با پنج خلیفه و زمامدار ستمگر بنی امیه روبرو بود؛ ولید بن عبدالملک به مدت ۱۰ سال، سلیمان بن عبدالملک به مدت سه سال، عمر بن عبدالعزیز به مدت دو سال، یزید بن عبدالملک به مدت چهار سال و هشام بن عبدالملک به مدت ۱۹ سال.
این روزها که زائران خانه خدا برای انجام مناسک حج راهی میقات می شوند، مدینه از محبان اهل بیت(ع) خالی می شود و غربت پنجمین امام معصوم(ع) در حرم بقیع بیش از پیش بر غم های سوگواران آن حضرت می افزاید. اگر تابش آفتاب بر مزار امام پنجم(ع) دل های عاشقان را در غربت آن حضرت می سوزاند، قبر بی شمع و چراغ امام باقر(ع) در این شب ها دل های زائران و محبان آن حضرت را بیشتر می سوزاند.
زائران که معمولا از مسجد النبی رو به سوی حرم ائمه بقیع ایستاده و آن حضرات را زیارت می کنند، در زیارت امام باقر(ع) نیز پس از سلام و درود به آن امام مظلوم و غریب می گویند «آنگاه که بندگانت از او بازداشتند و شناختش را نادان بودند و حقّش را سبک شمردند و به سوی غیر او میل نمودند، پس از سوی تو بر من مهرورزی بود، با اقوامی که اختصاص دادی آنها را به آنچه مرا به آن اختصاص دادی، پس تو را سپاس، به خاطر اینکه در این جایگاهم نزد تو یاد شده و ثبت شده بودم، از آنچه امید کردم مرا محروم مکن و در آنچه دعا کردم و خواندم ناامیدم مساز».
در برخی روایات به نقل از ائمه معصومین آمده که ما منا الا مقتول او مسموم، هر یک از ائمه به شهادت می رسند و هیچکدام به مرگ طبیعی از دنیا نرفته اند. اگر در مظلومیت امام باقر(ع) اشک می ریزیم و در شهادت آن حضرت گریه می کنیم، باید بدانیم چه کسانی آن حضرت را به شهادت رساندند و چه ویژگی هایی داشتند تا مفارقه لاخلاق اعدائک باشیم.
در زیارت جامعه کبیره نیز خطاب به امام پنجم عرضه می داریم «دشمن شما، دشمن خداست... هر کس به مخالفت با شما برخیزد، جایگاهش جهنم است ... هر کس که با شما بجنگد، در صف مشرکان است».
ولید بن عبدالملک نخستین خلیفه معاصر امام پنجم بود که دوران خلافتش، دوره فتح و پیروزی مسلمانان در نبرد با کفّار بود. دوران خلافت سلیمان بن عبدالملک کوتاه مدت بود، به طوری که مدت سه سال بیش تر طول نکشید ولی مردی فوق العاده حریص، شکمباره خوشگذران و تجمل پرست بود.
پس از مرگ سلیمان، عمر بن عبدالعزیز دست به ایجاد تغییراتی زد و کارهایی به نفع مردم انجام داد ولی پس از مرگ او، یزید بن عبدالملک روی کار آمد که مردی عیاش و خوش گذران بود و به اصول اخلاقی و دینی پایبند نبود. به همین دلیل ایام خلافت او یکی از سیاه ترین و تاریک ترین دوره های حکومت بنی امیه به شمار می رود.
یزید برای آن که سرپوشی بر اعمال ناروای خود بگذارد و برای آن که خود را از هرگونه گناه وانحرافی تبرئه کند، با تمهیداتی چهل نفر از رجال و پیرمردان را وادار کرد تا به مصونیت او از گناه و عصیان شهادت بدهند. این عده شهادت دادند که هیچ گونه حساب و عذابی متوجه خلفا نیست!
با مرگ یزید بن عبدالملک برادرش هشام بن عبدالملک در سال ۱۰۵ هجری قمری در حالی که ۳۸ سال از عمر او می گذشت بر مسند خلافت نشست. فرمانروایی او ۱۹ سال و هفت ماه به طول انجامید و سرانجام در سال ۱۲۵ هجری مرگش فرا رسید. بررسی زندگی امام باقر (ع) می نمایاند که روزگار خلافت هشام از نظر سیاسی، سخت ترین و پر مسأله ترین دوره برای آن حضرت به شمار می آید؛ زیرا در دوره خلفای پیشین، آن امام از مدینه به سایر شهرها جلب و احضار نشد.
حجت الاسلام مهدی پیشوایی در کتاب سیره پیشوایان درباره هشام بن عبدالمک، پنجمین خلیفه معاصر امام باقر(ع) نوشت: او مردی بخیل، خشن، ستمگر، بی رحم و سخنور بود. او در جمع آوری ثروت و عمران و آبادی می کوشید و در زمان خلافتش بعضی از صنایع دستی رونق یافت لکن از آن جا که وی شخصی بی عاطفه و سخت گیر بود، در دوران حکومت او، زندگی بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه روبه زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد؛ به طوری که هیچ کس نسبت به دیگری دلسوزی و کمک نمی کرد!
وی افزود: هشام همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق العاده امام باقر(ع) بیمناک بود و چون می دانست پیروان پیشوای پنجم، آن حضرت را امام می دانند، همواره تلاش می کرد تا مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت شود. در یکی از سال ها که امام باقر همراه فرزند خود جعفر بن محمد (ع) به زیارت خانه خدا مشرف شده بود، هشام نیز عازم حج شد. حضرت در جمع زائران سخنانی در فضیلت و امامت اهل بیت بیان فرمود که بلافاصله توسط ماموران به گوش هشام رسید.
هشام نیز که پیوسته وجود امام باقر را خطری برای حکومت خود تلقی می کرد، از این سخن به شدت تکان خورد ولی شاید بنا به ملاحظاتی در اثنای مراسم حج متعرض امام و فرزند آن حضرت نشد ولی به محض آن که به پایتخت خود، دمشق بازگشت، به حاکم مدینه دستور داد امام باقر و فرزندش را روانه شام کند. هشام برای این که عظمت ظاهری خود را به رخ امام بکشد و به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازه ملاقات نداد. شاید در این سه روز در این فکر بود که چگونه با امام رو به رو شود و چه طرحی بریزد که از موقعیت و مقام امام در انظار مردم کاسته شود.
پیش از ورود امام باقر (ع) به دربار هشام، او به دربایانش گفت «وقتی که محمد بن علی وارد تالار شد، من او را مورد انتقاد و نکوهش قرار خواهم داد. وقتی که سخنان من به پایان رسید و ساکت شدم، شما نیز یکی پس از دیگری او را مورد انتقاد و ملامت قرار دهید.» سپس اجازه ورود به آن حضرت داد. وقتی که امام باقر گام در تالار قصر نهاد، با اشاره دست به همه حاضران سلام کرد و نشست. هشام از این که حضرت به او به عنوان خلیفه سلام نکرد و بدون اجازه او نشست، به شدت خشمگین شد وگفت «ای محمد بن علی! همواره یکی از شما خاندان، بین مسلمانان اختلاف و تفرقه می افکند و با علم اندک، مردم را به امامت خود فرا می خواند و گمان می کند او امام مردم است» و سخنانی گستاخانه از این قبیل ایراد کرد.
وقتی سخنان او به پایان رسید، درباریان حاضر یکی پس از دیگری زبان به نکوهش و ملامت گشودند. وقتی همه ساکت شدند، امام به پاخاست و فرمود «مردم! به کجا می روید و شما را به کدام سمت می برند؟ خداوند پیشینیان شما را به وسیله ما هدایت کرد و آیندگان شما را نیز به وسیله ما هدایت خواهد کرد. اگر شما ملک و پادشاهی زودگذر دارید، حکومت آینده از آن ما خواهد بود و بعد از حکومت ما هیچ ملک و پادشاهی نخواهد بود. زیرا ما همان اهل عاقبت هستیم که خداوند درباره آنان می فرماید «و العاقبة للمتقین».
امام صادق (ع) فرمود: سخن که به اینجا رسید، هشام دستور داد تا پدرم را به زندان ببرند ولی امام در زندان ساکت نبود و زندانیان را آگاه می کرد، به گونه ای که همگان به او دلبسته شدند. زندانبان از این جریان بر آشفت و وقایع را به هشام گزارش کرد. هشام دستور داد تا امام را از زندان رها سازند و نزد او بفرستند.
توهین هشام به امام باقر(ع)
در یکی از برخوردهایی که میان زید بن علی، برادر امام باقر (ع) با هشام بن عبدالملک رخ داد، هشام از موضع کبر و غرور گفت «برادرت بقره چه کرد؟!» زید بن علی به او پاسخ داد «بد گونه ای با رسول خدا (ص) مخالفت کردی، زیرا لقب باقر لقبی است که پیامبر اکرم (ص) برای برادرم انتخاب کرده ولی تو وی را (بقره) می نامی! بی تردید تو در قیامت هم با پیامبر اختلاف خواهی داشت. او به بهشت وارد می شود و تو در آتش!»
سخت ترین دوران در زندگی امام باقر(ع)
استمرار خلافت هشام از جمله عوامل مهمی است که در بررسی علل تنگناهای سیاسی اجتماعی این دوره باید مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا حکومت ها در آغاز، مسلط بر همه امور نیستند ولی رفته رفته بر سلطه و نفوذ آنان افزوده می شود و در صورتی که حکومت بر پایه های جور استوار شده باشد، تداوم آن به استبداد فزونتر می انجامد. تاریخ نشان می دهد که دوره خلافت هشام در میان بنی امیه، از نظر استمرار کم سابقه بوده است؛ زیرا بیشتر آنان حکومت هایی دو یا سه ساله داشته اند. استمرار پادشاهی هشام، نه تنها بر امام باقر و اهل بیت (ع) بلکه برای مجموعه شیعیان نیز سختی ها و تنگناهای اجتماعی پدید آورد.
برای ترسیم دشواریهای این دوره و نمایاندن مشقتهای شیعه در عصر خلافت هشام، توجه به سرگذشت زندگی جابر بن یزید جعفی کافی است؛ زیرا او از شخصیت های مبرز شیعه در عصر امام باقر (ع) بود که در نتیجه فشارهای سیاسی حکومت اموی ناگزیر شد، شیوه سخت و توانفرسایی را در پیش گیرد.
قیام و شهادت زید بن علی (ع) در دوران حکومت هشام بن عبدالملک در سال ۱۲۱ هجری قمری از دلایل انکارناپذیر حاکمیت استبداد در آن عصر است. برخی از مورخان نا آگاهانه یا مغرضانه در توصیف دوره خلافت هشام گفته اند «مردم در خلافت او آرامش و آسایش داشتند و کسی علیه او خروج نکرد و در مقابل وی نایستاد، جز زید بن علی بن الحسین که در اطراف کوفه به تبلیغ علیه خلافت هشام پرداخت و هشام برای سرکوب وی ابن هبیره را فرستاد و او زید را دستگیر کرد و به قتل رسانید، بی آنکه از هشام فرمان قتل گرفته باشد، زمانی که خبر کشته شدن زید به هشام رسید، کار بی مشورت ابن هبیره بر او گران آمد و وی را به خاطر کشتن مردی قرشی آن هم بدون مشورت، ملامت کرد!»
پس از تحقیق در منابع تاریخی آشکار می شود که سکوت عصر او نه معلول آسایش و رفاه بلکه نتیجه مشکلات اجتماعی و نیز برنامه های سرکوب گرانه هشام بوده است و اگر هشام در برابر کشته شدن زید، چنین وانمود کرده باشد که به قتل او رضا نداشته است، این چیزی است که در موارد مشابه آن بعدها دیده شد که قاتلان ائمه، خود به سوگواری برای آنان می پرداختند؛ زیرا از پیامدهای قتل آل علی به شدت هراسان بودند و نتایج بحران آفرین آن را بارها دیده و به خاطر داشتند. بهترین گواه این دعا، حرکت ها و آشوب های گسترده ای بود که پس از شهادت زید بن علی در خراسان رخ داد.
در بررسی زندگی سیاسی امام باقر (ع) نباید از اختلاف درونی برخی علویان با آن حضرت غافل بود؛ زیرا این اختلاف ها هر چند به ظاهر رنگی سیاسی نداشت ولی در نهایت به مسائل سیاسی انجامید. آن چه این اختلاف ها را به امر سیاست گره می زد، این بود که خلفا همواره در صدد یافتن راهی آسان برای از میان بردن خط امامت و جریان اندیشه شیعی بودند و در این میان بدیهی است که دامن زدن به اختلاف های درونی آل علی و استفاده از عناصر ناراضی علیه آنان، می توانست شیوهای راحت و کم پیامد برای حکومت باشد.
هشام سرانجام با تدبیری زین اسب امام باقر (ع) را آغشته به سم کرد و از این طریق امام پنجم را مسموم ساخته، به شهادت رسانید اما مهدی پیشوایی در کتاب سیره پیشوایان در این زمینه نوشت: امام باقر (ع) را ابراهیم بن ولید بن یزید به تحریک خلیفه وقت با سم به شهادت رسانید.