به گزارش ایرنا، چهارشنبه ۱۳ تیر مصادف است با سی و هشتمین سالروز شهادت سید محمدرضا دستواره؛ همان فرمانده ای که از سال ۵۹ تیر و ترکش های جنگ را به یادگار در بدن داشت و با این که طی پنج سال۱۱ بار مجروح شده بود ولی با پای مجروح خود را به جبهه می رساند تا این که به آرزوی خود رسید.
دستواره اول بهمن سال ۱۳۳۸ در خانوادهای مذهبی و مستضعف در جنوب شهر تهران بهدنیا آمد. مقطع ابتدایی را در مدرسه باغ آذری گذراند، تا مقطع دیپلم امتحانات خود را با نمرات عالی به پایان رساند، گرایش دینی و علایق مذهبی از همان کودکی در حرکات و سکنات دستواره به وضوح نمایان بود و هر روز افزایش مییافت.
وی به تلاوت قرآن و شرکت در مسابقات قرائت قرآن علاقه وافری داشت. زمانی که هنوز به سن تکلیف نرسیده بود، اعضای خانواده را به انجام تکالیف الهی و رعایت اخلاق اسلامی توصیه میکرد و همسایگان، او را بهعنوان روحانی خانوادهاش میشناختند.
دستواره در دوران دفاع مقدس به عنوان پاسدار عازم جبهه شد. هنگامی که حاج احمد متوسلیان مأموریت یافت تیپ محمد رسولالله (ص) را تشکیل دهد، او را به دلیل مهارت در جذب نیرو مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ کرد و در عملیات خیبر بعد از شهادت ابراهیم همت فرمانده لشکر محمد رسول الله (ص) بهعنوان قائممقام لشکر ۲۷ حضرت رسول(ص) منصوب شد.
سه سال زندگی عاشقانه
عذرا رستمیان همسر شهید دستواره به خبرنگار ایرنا گفت: زندگی عاشقانه من و محمدرضا سه سال و ۲ ماه به طول انجامید. شاید از نظر کمیت زیاد به چشم نیاد ولی کیفیت زندگی با او مرا برای زندگی در ابدیت آماده و مسیر زندگیم را مشخص کرد؛ حاصل زندگی ما یک فرزند پسر به نام سید محمد مهدی است که در زمان شهادت پدرش ۲ سال و سه ماهه بود.
وی افزود: ما در فروردین سال ۱۳۶۲ توسط امام خمینی(ره) به عقد هم درآمدیم در همان ساعات و روزهای اول که به هم محرم شدیم خبر شهادت دوستان رضا از جبهه ها می رسید و جنگ و جبهه ضرب شصت محکمی به من نشان داد.
رستمیان ادامه داد: عملیات والفجر مقدماتی بود و بسیاری از دوستان او به شهادت رسیدند، محمدرضا به دلایلی در تهران بود و در این عملیات شرکت نداشت. چند روز بعد در پنجم اردیبهشت بدون اینکه کسی ما را تشویق به برگزاری ازدواج آسان کند، با مهمانی بسیار ساده ای بدون تشریفات به خانه بخت رفتیم و همیشه از این بابت خوشحال بودیم.
محمدرضا خستگی را پشت خنده اش پنهان می کرد
همسر شهید دستواره گفت: محمدرضا بسیار شاداب و سرحال بود، بدون توجه به کار بسیار سنگینی که در محیط جبهه داشت هر گاه به مجلسی وارد میشد نشاط و خنده را با خودش به آنجا می برد. او هرگز ابراز خستگی نمی کرد ولی همیشه از چهره خاک آلودش میشد خستگی را حس کرد. او خستگی خود را پشت شوخی و خنده پنهان می کرد.
در بخشی از وصیتنامه شهید دستواره آمده است: من که در این عمر خود نتوانستم، بهرهای از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فیسبیلالله ببرم ولی همواره سعی داشتم با چاکری مجاهدان مخلص خود را خاک پای آنها سازم. پدر و مادر پرقدرت و طاقتم! مرا حلال کنید. همسرم مرا حلال نما و در تربیت اسلامی فرزندم شدیدا کوشا باش و از همه خواهران و برادران تنی و دینی برایم طلب حلالیت نما. پدرزن و مادرزن مهربانم نیز مرا حلال کنید. از مال دنیا چیزی ندارم ولی هر چه هست از آن همسرم و قیمومیت زندگیم با او. همسرم! خودت میدانی فقط ۱۵ هزار تومان خرد خرد برایم رد مظلمه بده.
دستواره در چنین روزی در سال ۱۳۶۵ در جریان عملیات کربلای یک، روز آزادسازی مهران به شهادت رسید. برادرش حسین ۲۹ خرداد در جریان آزادسازی مهران و برادر دیگر وی محمد در ۲۰ دی همان سال در عملیات کربلای ۵ در شلمچه شهید شد.
گلعلی بابایی رزمنده هشت سال دفاع مقدس در جلد هفتم مجموعه بیست و هفت در ۲۷ با عنوان قصه ما، همین بود به زندگی سردار شهید سید محمدرضا دستواره پرداخته است. کتاب دستواره سخن می گوید نیز مجموعه سخنرانی ها و مصاحبه های سردار لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) است که سید حسن شکری جمع آوری کرده است. همچنین کتاب بچههای لب خط از مجموعه قصه فرماندهان بر اساس زندگی این شهید به قلم اصغر فکور نوشته شده است.
هفتمین مستند فرماندهان به این فرمانده شهید اختصاص دارد که می توانید این فیلم ۲۵ دقیقه ای را اینجا ببینید. پویانمایی یکی بود یکی نبود نیز درباره زندگی شهید دستواره برای کودکان ساخته شده که این پویانمایی را نیز می توانید اینجا تماشا کنید.