به این چند بیت شعر توجه کنید:
داغ جوان به قلب من، جهان جهان قضاوتم
چه کرده روزگار که، پسرکشی ست شهرتم
زمانه روی نام من، نشان غم گذاشته
اگر هنوز زندهام، زمانه کم گذاشته
تنها با خواندن همین چند بیت میتوان حدس زد که این شعر به چه مناسبت و در وصف کیست؟ شهرت این داستان به قدری زیاد است که شاید نیازی نباشد که تنها ایرانی باشید تا متوجه شوید این متن در ارتباط با «مرگ سهراب به دست پدرش رستم»، پهلوان نامدار ایرانی است. حال اگر این ابیات با موسیقی فاخر، هنرمندانی وزین و در یک فضای فرهنگی و هنری با انواع المانهای تاریخی-اسطورهای، برای مخاطب اجرا شود، میتواند چه تاثیر شگرفی برروی بیننده و شنونده داشته باشد.
شاید برای بسیاری از ما داستان رستم و سهراب که میتوان گفت از پرآوازهترین داستانهای شاهنامه است، بدیهی بوده و تا حدی به سادگی از کنار آن عبور کرده باشیم، اما زمانی میتوان به عمق این واقعه پی برد که آن را از متن شاهنامه بیرون کشیده و با مضامین جدید و به زبان امروزی آن را برای نسل جدید بازگفت. تردیدی نیست که شاهنامه، سند مکتوبی از هویت و تاریخ ما ایرانیان است که در هر بیت آن مضمونی اخلاقی با عنصر فرهنگ ایرانی وجود دارد و اگر بتوان آن را با روشهای نوین برای نسل جدید بازگو کرد، بخش زیادی از «سرمایه فرهنگی» کشور را غنیتر کردهایم.
این که دشمنانی برای ایران و ایرانیان از قدیمالایام بودهاند که از هر روش غیراخلاقی سعی در ضربه زدن به کشور را داشته و هنوز هم با روشهای مختلف هدف شوم خود را پیگیری میکنند، نکتهای است که شاید بتوان با تشریح مجدد آن برای جامعه و به ویژه
«نسل زد» پاسخ بسیاری از سوالات آنان را داد. کهنترین کشور جهان به گواه بسیاری از اندیشمندان و مورخان، ایران است که اگر تنها قدری تامل در فضای اجتماعی باشیم درخواهیم یافت که این ادعا، سخن به بیراهه نیست. اما قبل از آن نیاز است تا با مفهومی به نام سرمایه فرهنگی آشنا شویم.
ایران ما، ایران ماند» زیرا براساس داستانهای موجود سند بزرگی از هویت ملی و اجتماعی توسط اندیشمند حکیمی مانند «ابوالقاسم فردوسی» تهیه شد
سرمایه فرهنگی چیست؟
سرمایه فرهنگی، یک مفهوم جامعهشناسی است و به تمرکز و انباشت انواع مختلف کالاهای ملموس فرهنگی و نیز قدرت و توانایی در اختیار گرفتن این کالاها و همچنین استعداد و ظرفیت فرد در شناخت و کاربرد این وسایل گفته میشود که توسط «پیر بوردیو» جامعهشناس فرانسوی ابداع و از زمانی که وی آن را بکار برد، بهطور گستردهای مورد استفاده عموم مردم قرارگرفت.
از نظر بوردیو، سرمایه در یک سیستم مبادلهای مانند یک رابطه اجتماعی کار میکند و این اصطلاح بدون هیچ تمایزی برای همه کالاهای تجاری و نمادین بکار میرود. سرمایه فرهنگی در یک سیستم مبادلهای که شامل دانش فرهنگی انباشتهای است، سبب قدرت و مقام شده و مانند یک رابطه اجتماعی کار میکند، اما این سرمایه نوع نمادین هم دارد.
«سرمایه نمادین فرهنگی» آن دسته از سرمایه فرهنگی است که برای مردم به عنوان نماد محسوب میشود و مردم برای دارنده آن احترام و منزلت خاصی قائل میشوند. این سرمایه نمادین به نوعی سرمایه فرهنگی است که فرد با داشتن آن در چشم مردم، مورد ستایش و احترام است.
در مجموع باید گفت که سرمایه نمادین فرهنگی، هر گونه از سرمایه فرهنگی محسوب میشود که به عنوان نماد و سمبل و پرستیژ استفاده میشود و دارنده آن از جانب مردم (یاگروهی خاص) مورد احترام قرار میگیرد.
شاهنامه و سایر مکتوبات تاریخی-فرهنگی، سرمایههای بزرگ فرهنگی ایران هستند
این وضعیت در سطح کلان و در رابطه با سند هویتی بزرگی مانند شاهنامه برای ما ایرانیان و میزان عزت و احترامی که سایر جوامع برای ما باید قائل باشند صادق است. ایران ما همواره در تعامل و ارتباط با سایر جوامع بوده و بهتر است بگوییم آنها بیشتر تمایل به ارتباط و داد و ستد با ما داشتهاند و این ارتباطات گاهی به دلیل طمع آنها و گاه به دلیل خیانت از داخل به عرصه تاخت و تاز کشیده میشد که به جرات باید گفت تا همین زمان هم ادامه دارد.
اما یک نکته بسیار مهم در طول همه این تاریخ وجود دارد که درک آن تنها به واسطه یک «سرمایه فرهنگی» میسر میشود و آن نکته این است که در طول قرنها، ایران ما «ایران» ماند! ایران ما مانند بسیاری از امپراطوریهای بزرگ دیگر تاریخ نبود که امروزه دیگر جز نام، چیزی از آن باقی نمانده باشد.
«ایران ما، ایران ماند»، زیرا سند بزرگی از هویت ملی و اجتماعی توسط اندیشمند حکیمی مانند «ابوالقاسم فردوسی»، بر اساس داستانهایی که وجود داشته، به رشته تحریر درآمد. ایران ما ایران ماند، گرچه بخشهای زیادی از آن توسط همین بدخواهان با بدسگالی هر چه تمامتر از آن جدا شد، اما هیچگاه از بین نرفت!
نمایش «رستم و سهراب» که در تابستان امسال با کارگردانی «حسین پارسایی» و جمع بزرگی از هنرمندان و دستاندرکاران در مجموعه ورزشی باشگاه انقلاب به روی صحنه رفت، ضمن وجود انتقاداتی که از اهل فن بر آن وارد میشود، یکی از همین نوع اقدامات مهم فرهنگی برای بازگو کردن فرهنگ و افزایش سرمایه فرهنگی ایران است که میتوان به جد آن را یکی از برترینها دانست.
یکی از بزرگترین معضلاتی که اکنون در رابطه با نسل جدید با آن مواجه هستیم، سرگشتگی و نداشتن رویکرد مناسب به زندگی، آینده و کلیت جامعه استهویت فرهنگی با هر هزینهای باید زنده بماند
باید توجه داشت که یکی از اقدامات مهم دولتها تلاش برای زنده نگاه داشتن اسناد هویت ملی و انتقال آن به نسلهای آینده است. ایران ما مملو از همین سرمایههای بزرگ مانند شاهنامه، مثنوی معنوی، دیوان شمس، بوستان و گلستان سعدی و هزاران اثر ارزشمند علمی، فرهنگی و تاریخی است که مضامین آن باید با زبان جدید و با روشهای نوین به نسل آینده منتقل شود.
شاید بتوان گفت که یکی از بزرگترین معضلاتی که اکنون در رابطه با نسل جدید با آن مواجه هستیم، سرگشتگی و نداشتن رویکرد مناسب به زندگی، آینده و کلیت جامعه است. وقتی یک نسل نداند که هویتش چه بوده، بیتردید هیچ نظارت اجتماعی هم بر رفتار و افکارش وجود ندارد و در نتیجه بخش بزرگی از آنان نسبت به جامعه و مردمان خود بیتفاوت میشوند. چنانچه این بیتفاوتی خودش را در رویداد بزرگی مانند انتخابات امسال خودش را نشان داد و آن هم حضور نیافتن بسیاری از مردم پای صندوقهای رای بود.
شاهنامه و اسطورههایش تنها به یک کتاب منتهی نمیشود، هنر ماست که بتوانیم آن را در طریق هنر و فناوری پویا و سرزنده نگاه داریم. پس صرف هزینههای هنگفت برای اجرای نمایشهای بزرگی مانند رستم و سهراب، تنها صرف هزینه نیست، بلکه سرمایهگذاری برای آینده است که میتوان نتایجش را یک یا دو دهه بعد به وضوح مشاهده کرد.
بسیاری از کشورهای همسایه ما، از داشتن چنین اسناد بزرگی فرهنگی- هویتی محرومند و برای همین در تلاش برای ساختن آن از طریق جعل اسناد هستند.
اینکه برخی کشورهای همسایه دنبال جعل کردن و کپی سازی دروغین از سرمایههای فرهنگی- ملی ایران هستند و یا گروهی دیگر برای مفاخر و مشاهیر ایرانی مانند مولانا و نظامی گنجوی حتی جشنها و مراسم بینالمللی و سالانه تدارک میبینند، همگی نشان از کم یا بیتوجهی و کمکاری مسئولان و نهادهای ذیربط نشات میگیرد.
پرداختن به مباحث اقتصادی فارغ از مسائل فرهنگی، دام بزرگی است که بر سر برنامههای توسعه کشور وجود دارد و باید توجه ویژه به آن داشتتردیدی نیست که توسعه اقتصادی برای کشور و رفاه اجتماعی بسیار مهم و حائز اهمیت است، اما توسعه اقتصادی بدون در نظر داشتن توسعه فرهنگی بدون شک راه به جایی نمیبرد . به طور مثال در دولتهای نهم و دهم با توجه به افزایش بیسابقه قیمت نفت و سرازیر شدن درآمدهای کلان به کشور، در مقام عمل نه تنها به نتیجه مطلوب نرسید بلکه موجبات «عقبماندگی فرهنگی» و اقتصادی را هم ایجاد کرد و متاسفانه به دلیل بیتوجهی و بیبرنامگی برای اقدامات گسترده فرهنگی، نتایج معکوسی در جامعه بر جای گذاشت که شوربختانه آثار آن همچنان بر جای مانده و حتی در مواردی در حال بازتولید است!
بنابراین، پرداختن به مباحث اقتصادی فارغ از مسائل فرهنگی، دام بزرگی است که بر سر برنامههای توسعه کشور وجود دارد و باید توجه ویژه به آن داشت.