این سکانس که حتی خود صهیونیستها فکرش را نمیکردند غوغایی به پا کند و حماس هم نمیتوانست چنین ژانر حماسی از آخرین لحظات مبارزه سنوار خلق کند، نه آخرین لحظات زندگی بلکه آخرین لحظات مبارزه شخصیت اصلی و نقش اول فیلم است چراکه زندگی سنوار و مبارزات او کاملا عجین و درهم آمیخته شده بود و برای اثبات این سخن همین یک سکانس ماندگار کافیست.
سکانسی از یک فیلم صامت که تمام ارکان سینمایی را اعم از بازیگر، دوربین، نور، تصویر و حرکت دارد اما هیچ صدایی ندارد ولی به طرز اعجاب انگیزی برغم این صامت بودن حالا سروصدایی که در جهان به پا کرده دیدنی و شنیدنیست.
پیرمردی بیجان و کم رمق که دست راستش بر اثر فروریختن آوار در ابتدای هجوم خصم، قطع شده و با دقت در تصاویر میتوان فهمید که خودش دست بریده را با قطعه سیمی بسته بود تا مانع خونریزی بیشتر شود؛ شاید برای اینکه نمیخواهد دشمن او را در ضعف ببیند.
مرد مبارزی که تصویر پیکرش آثار نحیف صورت را بر اثر کمبود غذا در رفح به خوبی هویدا کرده بود و احتمالا تنها کالری روزانه ای که دریافت میکرده؛ همان آبنبات یا آدامس نعنایی باقیمانده در جیبش بود! مبارزی پیر که اسلحه شکسته و نیمه خرابش را با چسب نواری بهم متصل نگه داشته بود و نه در تونلهای زیرزمینی، بلکه در طبقه دوم ساختمانی در منطقه محاصره شده "تل سلطان" رفح در آخرین تلاشِ دوران حیاتش برای مبارزه با اشغالگر سرزمینش چوب عصا مانندش را به سمت پهپادی که به او نزدیک شده است پرت میکند و لحظاتی بعد؛ سکانس پایانی رقم میخورد: شلیک بزدلانه با تانک به یک خانه نیمه مخروبه که در آن مرد تنها ناجوانمردانه کشته شد.
همه اینها سکانسی از یک فیلم هالیوودی نبوده و نیست بلکه صحنه ای واقعی و حقیقی از مرگ شکوهمند یک مبارز آزادی خواه است که بدیل آن شاید تاکنون در تاریخ وجود نداشته است چراکه حتی اگر قهرمانان اسطوره ای نیز چنین مرگی داشته اند هیچ تصویر یا فیلمی از آن وجود ندارد و فقط در روایتها و افسانهها باید آنها را شنید و از همین روی این فیلم کوتاه و باور پذیر سر و صدا به پا کرد به نحوی که برخی فعالان و کاربران فضای مجازی و شبکه های اجتماعی در اقصی نقاط دنیا بعد از ترور یحیی سنوار از او به عنوان "ستاره درخشان اکتبر" یاد کردند!
اگر قهرمانان و اسطوره های هومر و دیگر حماسه سرایان شرق و غرب فقط روایت خواندنی افسانه ها است ، روایت سنوار واقعیت موجود و عیان جهان معاصر است که می توان فیلم آن را با دو چشم در عالم حقیقت دید همچنانکه محمود درویش شاعر فلسطینی پیشتر در سروده خود خبر داده بود: "محاصره ات را محاصره کن، بازویت افتاد آن را بردار و با آن دشمنت را بزن ، چاره ای نیست".
بیجا نیست که این روزها و در عصر رسانه های نوظهور (Alternative media) بسیاری از کاربران مجازی و شبکه های اجتماعی در اقصی نقاط جهان به یحیی سنوار لقب استوار و "ستاره درخشان اکتبر" داده اند چراکه او در ۲۹ اکتبر به دنیا آمد، در ۱۸ اکتبر از زندان آزاد شد، طوفان الاقصی را در ۷ اکتبر اجرا کرد و ۱۶ اکتبر در میانه میدان رزم کشته شد.
ستاره درخشان اکتبر کیست؟
"یحیی ابراهیم حسن السنوار" مشهور به یحیی السنوار اکتبر ۱۹۶۲ در اردوگاه آوارگان خان یونس در جنوب غزه به دنیا آمد؛ در عنفوان جوانی به زندان اسرائیل افتاد اما بعد از حدود ۲۳ سال و در اکتبر ۲۰۱۱ در مبادله زندانیان آزاد شد؛ از او به عنوان طراح اصلی حمله ۷ اکتبر موسوم به طوفان الاقصی یاد می شود که در نهایت ۱۷ اکتبر بر خلاف روایت های صهیونیستی مبنی بر پنهان شدن و زندگی زیرزمینی در طبقه دوم خانه ای در محله تل سلطان رفح به محاصره سربازان اسرائیلی درآمد اما تا آخرین قطره خون مبارزه کرد و همین برگ آخر زندگیش در ماه اکتبر؛ مرگش را در پس آن همه ماجراهای پرفراز و نشیب زندگی؛ تراژیک وار پایان داد.
یحیی سنوار از جمله آن دسته افرادی بود که اعتقاد داشت تنها راه آزادی فلسطین مبارزه مسلحانه با اسرائیل است و بدیلی برای رهایی سرزمین مادری وجود ندارد و شاید از همین روی حدود ۲۳ سال اسارت را به امید مبارزه برای پیروزی و رهایی در زندانهای مخوف اسرائیل تحمل و صبوری کرد.
گفته میشود عشق او به سرزمین مادری در حدی بود که یکی از تفریحات او در حدود ۲۳ سال زندان قدم زدن با پای برهنه در محوطه زندان و تکرار این سخن بود که میخواهم خاک وطنم فلسطین را بهتر لمس کنم.
مبارزات سنوار همچون دیگر آرمان خواهان فلسطین با دستان خالی در جنگی نابرابر امتداد یافت همچنانکه در آخرین لحظه عمرش نیز تکه چوبی در مقابل آتش و گلوله سنگین خمپاره تانک سربازان یک ارتش تا بن دندان مسلح جلوه گری یافت.
او در تمام طول عمرش بخاطر ابهت نزد فلسطینیان، نبوغ نظامی، شجاعت و سرسختی برای صهیونیستها به کابوسی تبدیل شد که خواب و خوراک را از فرماندهان و رهبران اسرائیل ربوده بود؛ شاید باورش سخت باشد که جلوه دیگر چنین سرباز پیری ؛ آرام گرفتن روح سرکش و ناآرامش با نویسندگی رمان، ترجمه کتاب و حتی شعر آمیخته بود و از همین روی در زمره پرکارترین زندانیان نویسنده جهان است.
در کنار رمان "خار و میخک" ؛ از جمله سروده های او می توان به این شعر اشاره کرد: زمین سرزمین من است ، آسمان آسمان من است، اورشلیم خانه من است و خون خون من است.
مرگ تراژیک گونه یحیی سنوار با آن سابقه مبارزاتی و ابهتی که نزد اهالی غزه داشت و مرده ریگی که بر جای گذاشت؛ می تواند نه برای جوانان و نوجوانان فلسطینی بلکه برای تمام آزادی خواهان جهان الهام بخش باشد پس نه تنها نامگذاری ستاره درخشان اکتبر برای او بیراه نیست بلکه می تواند سنوار را به اسطوره ای در فلسطین و حتی جهان عرب تبدیل کند.
به نظر می رسد مرگ حماسی سنوار که در برخی روزنامههای ژاپن از او همچون پایان شکوهمند مبارزان سامورایی و نزد شماری از نویسندگان و خبرنگاران غربی پایان تراژیک یک قهرمان آزادی خواه در پس فاش شدن دروغهای دشمنانش یاد شد؛ همچنانکه به اسطوره ای در جهان عرب و حتی آزادی خواهان تبدیل شود، در جغرافیای فلسطین و جامعه مشتت آن نیز میتواند تقویت همگرایی را پدید آورد.
در کنار میراث معنوی یحیی سنوار ؛ تمام "مرده ریگ" او بجز تفنگ شکسته و لباس نظامی چیزی نبود جز ساعت مچی، چراغ قوه، مقدار کمی اسکناس، آب نبات یا آدامس، کتابچه دعا، تسبیح، دستمال کاغذی جیبی، ناخن گیر و عطر ...