تهران- ایرنا- جهان در حرکت به سمت نظمی نو با مختصات جدید، بایسته‌هایی جدی و انکارناپذیر را پیش روی کشورها و کنشگران منطقه‌ای و بین‌المللی قرار داده و در این فضا جبهه مقاومت نیز با تهدیدات و فرصت‌هایی تازه‌ مواجه است.

«نظم نوین جهانی و بایسته‌های محور مقاومت در دوران پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳» عنوان نشست علمی و کرسی عرضه و نقد دیدگاه علمی بود که ابتدای هفته جاری در دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران برگزار شد.

در این نشست که به صورت آنلاین هم در دسترس مخاطبان قرار گرفت، «جواد حقگو» عضو هیات علمی دانشگاه تهران، «سیدمحمد موسی کاظمی» کارشناس مسائل خاورمیانه و «جعفر عظیم‌زاده» مدرس دانشگاه و تحلیلگر حوزه بین‌الملل به بیان دیدگاه‌های خود درباره این موضوع پرداختند.

قدرت‌های منطقه‌ای و بازیگران جهانی اتحادهای جدیدی را شکل می‌دهند تا خود را با تغییرات اقتصادی، سیاسی و امنیتی سازگار کنند

بروز اتحادها و ائتلاف‌هایی نوظهور در بین‌الملل پیشِ رو

در ابتدای نشست، جواد حقگو درباره مختصات نظم نوین جهانی بیان داشت: ظهور نظم جهانی چندقطبی به سرعت در حال تغییر اتحادهای جهانی و پویایی قدرت است. همان طور که نهادهای تحت رهبری غرب با رقابت فزاینده‌ای از سوی قدرت‌های نوظهور و ائتلاف‌های منطقه‌ای مواجه می‌شوند، چشم‌انداز بین‌المللی پیچیده‌تر و متنوع‌تر می‌شود. این هم‌ترازی مجدد با فرصت‌های جدیدی برای همکاری همراه است اما همچنین تنش‌ها را به ویژه در مناطقی مانند هند و اقیانوس آرام، اروپای شرقی و خاورمیانه تشدید می‌کند. همان طور که کشورها این نظم در حال تحول را پیمایش می‌کنند، جهان احتمالا شاهد رقابت‌های ژئوپلیتیکی مداوم، هم‌ترازی اقتصادی مجدد و ایجاد مشارکت‌های سیال و معاملاتی خواهد بود که منعکس‌کننده منافع متنوع جهان چندقطبی است. در کنار تمام این‌ها و از منظر امنیت و منافع ملی جمهوری اسلامی ایران باید به تجویزهای این تغییر و تحولات در سیاست خارجی ایران و بایسته‌های ضروری محور مقاومت در دوران جدید توجه شود؛ تحولی که بعد از حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ و پیامدهای آن تاکنون که به درگیری مستقیم ایران با رژیم صهیونیستی انجامیده و از طرفی شهادت چهره‌های برجسته ای چون رهبر حزب الله لبنان را به همراه داشته، اهمیت توجه به شرایط جدید را بیش از پیش خاطرنشان می سازد.

قبل از هر چیز باید به مفهوم ساختار و جایگاه آن در سیستم بین‌المللی توجه شود. ضرورت این موضوع آنجا است که بدانیم ظهور نظم جهانی چندقطبی در حال تغییر و شکل دادن به چشم‌انداز جهانی است زیرا قدرت‌های منطقه‌ای و بازیگران جهانی اتحادهای جدیدی را شکل می‌دهند و خود را با تغییرات اقتصادی، سیاسی و امنیتی سازگار می‌کنند. عناصر کلیدی که در این تغییر نقش دارند در جدول زیر قابل مشاهده‌اند:

در این فضا، نسبت محور مقاومت با سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران را می توان از زوایای مختلفی مورد توجه قرار داد. واقعیت آن است که این مجموعه امروز به یکی از ارکان اصلی سیاست خارجی ایران و ابزاری استراتژیک برای به چالش کشیدن نفوذ آمریکا در خاورمیانه تبدیل شده است. این محور، بازیگری مهم در هر دو زمینه درگیری‌های منطقه‌ای و ژئوپلیتیک بین‌المللی به حساب می‌آید و چالشی مستمر برای تلاش‌های نظامی و اطلاعاتی آمریکا و رژیم اسرائیل ایجاد کرده و تحقق اهداف استراتژیک غرب در منطقه را با موانعی جدی مواجه ساخته است. با وقوع طوفان الاقصی در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ فارغ از اینکه بخواهیم درباره چیستی و چرایی وقوع این رویداد بحثی داشته باشیم و به رغم ضربه‌های وارد شده به محور مقاومت در دوران بعد از هفتم اکتبر اما واقعیت آن است که این رخداد به رغم تمام هزینه‌ها، هماهنگی درون این ائتلاف را برجسته کرده است. با این همه اگر بخواهیم درباره بایسته‌های محور مقاومت در دنیای جدید که بعد از هفتم اکتبر لااقل در منطقه خاورمیانه مختصات متفاوتی پیدا کرده صحبت کنیم، باید از منظری ساختاری و به طور خاص به موضع سه بازیگر اصلی جهانی یعنی آمریکا، روسیه و چین توجه ویژه شود.

جایگاه محور مقاومت در راهبردهای کلان قدرت‌های شرقی

روس‌ها به رغم تسریع در بر هم زدن نظم کنونی که اوجش را باید در جنگ‌ با اوکراین دید، در قیاس با چینی‌ها عجله بسیار کمتری برای ورود به نظم نامتعین جدید جهانی دارند

به گفته حقگو، محور مقاومت یک عنصر کلیدی در استراتژی گسترده هر دو کشور روسیه و چین برای بی‌ثبات کردن سلطه آمریکا در منطقه خاورمیانه است. این موضوع مرتبط با درگیری‌های نظامی مستقیم (روسیه) و مشارکت‌های اقتصادی (چین) بوده و هر دو قدرت محور مقاومت را به عنوان یک جزء اساسی در به چالش کشیدن سیستم تک‌قطبی که آمریکا از پایان جنگ سرد رهبری کرده است، می‌بینند.

این اتحاد به نفوذ غرب ضربه زده و امکان‌های جدیدی برای نقش‌آفرینی بازیگران غیرغربی باز می‌کند. بر همین مبنا محور مقاومت به عنوان بازیگری همسو با اهداف استراتژیک روسیه و چین در خاورمیانه به شمار می‌آید و نفوذ آنها را بدون نیاز به رویارویی مستقیم با آمریکا تقویت می‌کند. البته نباید تفاوت نگاه چین و روسیه به این محور و نوع موضع آن‌ها برای بازی با این ظرفیت را از نظر دور داشت. واقعیت آن است که روس‌ها به رغم تسریع در بر هم زدن نظم کنونی که اوجش را باید در جنگ‌ با اوکراین دید، در قیاس با چینی‌ها عجله بسیار کمتری برای ورود به نظم نامتعین جدید جهانی دارند. به نظر می‌رسد روس‌ها دچار نوعی ابهام هویتی در این تحول شده‌اند و دنبال خرید زمان و به ثمر رساندن بحران اوکراین و ورود به نظم جدید با دستی پُرتر از دنیای اکنون هستند. روس‌ها همان میزان که با آمریکا تقابل دارند قطعا تقابلات گسترده‌ای با چینی‌ها داشته و خواهند داشت. فقط کافی است تا خاطرات چرچیل درباره تحولات جنگ جهانی دوم و نحوه تقسیم غنایم و دعواهای میان آمریکا، شوروی و انگلستان بازخوانی شود. از همین منظر یکی از بایسته‌های ضروری محور مقاومت در دوران گذار توجه به این تفاوت‌ها و پرهیز از واقعیت پنداری‌های هزینه‌زایی است که معمولا برای بازیگران مختلف چالش‌های زیادی به همراه داشته است.

در حالی که هر دو کشور روسیه و چین بازیگران مهمی در شکل‌دهی آینده خاورمیانه هستند، رویکردهایشان به طور قابل توجهی متفاوت است. مشارکت روسیه عموما نظامی و سیاسی بوده و مشخصا با مداخله مستقیم آن‌ها در منازعات مانند جنگ داخلی سوریه مشخص می‌شود. چین بر عکس، رویکرد اقتصادی و دیپلماتیک بیشتری اتخاذ کرده و بر سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها از طریق ابتکار «کمربند و جاده» (BRI) تمرکز دارد. استراتژی چین در خاورمیانه بر ایجاد وابستگی‌های اقتصادی بلندمدت تمرکز دارد؛ به ویژه با کشورهای غنی از انرژی مانند عربستان سعودی، ایران و امارات متحده عربی. با سرمایه‌گذاری در زیرساخت های حیاتی و تأمین توافقات انرژی، چین هدف دارد تا خود را به عنوان شریک اقتصادی اصلی منطقه معرفی کند، بدون اینکه وارد منازعات نظامی شود. این موضوع بر خلاف تمرکز فوری‌تر روسیه بر نمایش قدرت نظامی و ائتلاف‌های سیاسی است. در حالی که چین تلاش دارد تا چشم‌انداز اقتصادی منطقه را تغییر دهد، روسیه بیشتر بر ایجاد نظم سیاسی-نظامی تمرکز دارد که دیدگاه وسیع‌تر آن برای یک جهان چندقطبی را پشتیبانی کند. هر دو کشور چالش‌هایی برای سلطه غرب ایجاد می‌کنند اما نقش روسیه بیشتر تاکتیکی و فوری بوده در حالی که نفوذ چین بلندمدت و اقتصادی است.

جواد حقگو دانشیار دانشگاه تهران (سمت راست) و محمد موسی‌کاظمی کارشناس مسائل خاورمیانه (سمت چپ)

محور مقاومت و رادیکال شدن محتمل فضای بین‌الملل

نظر به اینکه با تشدید التهابات در منطقه خاورمیانه فشار ایالات متحده در شرق آسیا و مناطق تحت نفوذ چین کاهش خواهد یافت، احتمال رادیکالیزه شدن فضای روابط بین‌الملل و تسریع در وقوع جنگی فراگیر بیش از گذشته وجود دارد

در ادامه باید گفت، در دوران جدید که با تغییرات مهم در نظم نوین جهانی همراه شده تکثر موجود در سیاست خارجی ایالات متحده و به طور خاص سیاست خاورمیانه‌ای واشنگتن حتما باید مورد توجه و تمرکز قرار گیرد. درست است که رژیم اسرائیل متحد اصلی ایالات متحده در منطقه است اما باید توجه داشت که سیاست خارجی دولت‌های مختلف آمریکایی در قالب مکاتب گوناگون سیاست خارجی این کشور و به طور خاص ویلسونیسم و جکسونیسم قابلیت ردگیری دارد. برهمین مبنا نباید محور مقاومت یک سیاست واحد را در مواجهه با دولت‌های حاکم بر کاخ سفید اتخاذ کند؛ موضوعی که البته در دوران جدید و نیاز ایالات متحده برای به تاخیر انداختن وقوع تغییرات اساسی در نظم نوین جهانی، از اهمیت بیشتری هم برخوردار می‌شود.

نظر به اینکه با تشدید التهابات در منطقه خاورمیانه به احتمال بسیار زیاد و منطقا فشار ایالات متحده در شرق آسیا و مناطق تحت نفوذ چین کاهش خواهد یافت، احتمال رادیکالیزه شدن فضای روابط بین‌الملل و تسریع در وقوع جنگی فراگیر بیش از گذشته وجود دارد. طبیعتا با کاهش حضور آمریکا در شرق آن هم به دلیل تشدید دغدغه‌های واشنگتن در غرب آسیا، پکن فشارها بر تایوان را افزایش خواهد داد. بر همین مبنا به نظر می رسد سال ۲۰۲۵ در صورت افزایش تضاد میان ایران و اسرائیل و نیز بازگشت احتمالی دوباره ترامپ به کاخ سفید، جهان به سمت تقابل بیشتر حرکت کند؛ موضوعی که طبیعتا تجویزهای خاص خود را برای محور مقاومت خواهد داشت. البته باید توجه داشت که با افزایش التهاب در خاورمیانه، فضای جنگ اوکراین نیز به سمت رادیکالتر شدن خواهد رفت؛ موضوعی که حتما در رادیکالیزاسیون فضای روابط بین‌الملل موثر خواهد بود.

در ادامه محورهای قبلی به نظر می‌رسد که دولت جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت باید با توجه به بایسته‌های اصول سیاست موازنه منفی، رفتار خود در مواجهه با این سه بازیگر را تنظیم کند و البته در این میان پکن به عنوان بالانس و متوازن‌کننده، نقشی بنیادین ایفا خواهد کرد؛ توضیح آنکه هر کدام از بازیگران یاد شده طبیعتا منافع خاص خود را در منطقه دنبال می‌کنند اما واقعیت آن است که در میان سه بازیگر یاد شده چین به دلیل اینکه اولا برای ورود به نظم نوین جهانی و سیادت در آن قطعیت داشته و ثانیا منافع ویژه و خاصی در منطقه غرب آسیا برای خود ترسیم داشته بیش از دو بازیگر دیگر می‌تواند در کانون توجه محور مقاومت قرار گیرد؛ موضوعی که البته پیش شرط اساسی آن قرار دادن راهبرد کلان کشور ما یعنی راس جبهه مقاومت در امتداد مسیر توسعه اقتصادی و بهره‌مندی از پتانسیل ترانزیتی عظیم کشور است.

مساله ارتباط و همکاری با بازیگران نوظهور جهانی

در ادامه این نشست، محمد موسی کاظمی به تکمیل بایسته‌های پیش روی محور مقاومت در شرایط جدید جهانی پرداخت و بیان داشت: در خصوص ضرورت‌های ورود به شرایط جدید جهانی خصوصا بعد از عملیات هفتم اکتبر ۲۰۲۳ دو نکته اساسی و مهم وجود دارد که کمتر به آن‌ها پرداخته شده است.

از دید بسیاری از ناظران، در شرایط جدید بین‌المللی، بازیگری سازمان‌های نوظهور یا نسبتا نوظهور مانند «بریکس» و «شانگهای» و ... در کنار بازیگران قدیمی‌تر مانند «ناتو» شکل و شمایل جدیدی به ساختار قدرت جهانی خواهد داد و با تنوع این بازیگران، شاهد تمرکززدایی از ساختار و نظم نوین جهانی خواهیم بود که تنها یک قدرت یا مجموعه اقماری پیرامون آن قدرت یعنی دنیای غرب قادر به قاعده‌گذاری سیاسی، حقوقی و نیز فرهنگی برای سایر کشورها نخواهند بود و از نظر اقتصادی نیز دلار به پایان دوره حاکمیت بلامنازع خود نزدیک خواهد شد.

بازیگرانی جدید در عرصه بازی جهانی حضور دارند که بر خلاف سازمان‌های بین‌المللی یا منطقه‌ای، دیگر اجزایشان دولت‌ها نیستند بلکه افراد و شرکت‌های غالبا فناور یا بنگاه‌های اقتصادی در قامت بازیگرانی جدید با کارکردهای مورد نیاز جامعه جهانی و بعضا قدرت اثرگذاری بالاتر از برخی دولت‌ها در زندگی شهروندان کشورها ظاهر شده‌اند

با وجود درستی بسیاری از عناصر این پیش‌بینی، باید به ورود بازیگرانی جدید به عرصه بازی جهانی اشاره کرد که بر خلاف سازمان‌های بین‌المللی یا منطقه‌ای، دیگر اجزای آن دولت‌ها نیستند بلکه افراد و شرکت‌های غالبا فناور یا بنگاه‌های اقتصادی در قامت بازیگرانی جدید با کارکردهای مورد نیاز جامعه جهانی و بعضا قدرت اثرگذاری بالاتر از برخی دولت‌ها در زندگی شهروندان کشورها ظاهر شده‌اند.

بازیگرانی مانند شرکت ماهواره‌ای «اسپیس ایکس»، شرکت فناور «متا» یا «تلگرام» بازیگرانی هستند که روز به روز بر دایره نفوذشان در زندگی شهروندان افزوده می‌شود. لیست بلندبالای این شرکت‌ها که در آن می‌توان نام‌هایی مانند «گوگل»، «ماکروسافت» و ... را نیز قرار داد، شعاع دایره بازی و تاثیرگذاری‌شان را روز به روز افزایش می‌دهند.

هر چند تا پیش از این، نام شرکت‌های چندملیتی به عنوان بازیگران مهم عرصه بین‌الملل و در بزنگاه‌هایی مانند جنگ و کودتا و ... مطرح می‌شد اما رویکرد و نوع کنشگری‌شان تابعی از ملاحظات اقتصادی-سیاسی-امنیتی دولت‌ها بود حال آن که با پررنگ‌تر شدن سویه‌ها و انگیزه‌های اقتصادی این شرکت‌ها، نوع تعاملات و تبادلات گریزناپذیر با آن‌ها نیز دچار تحول شده است و این مسائلی جدید را پیش روی جبهه مقاومت قرار می‌دهد که انگیزه‌ها و فراتر از آن استراتژی‌هایش تابعی از منافع اقتصادی نیست بلکه بر مبنای اصولی هویتی و سیاسی است.

در جریان درگیری و زد و خوردهای اخیر منطقه دیدیم که صهیونیست‌ها با توجه به برتری‌های تکنولوژیک توانستند زمینه مساعدی را برای حمله به جنوب لبنان مهیا سازند. ترکیبی از طرح‌ها و برنامه‌ریزی‌های اطلاعاتی-عملیاتی و نیز مزیت‌های تکنولوژیک باعث شد تا در جریان انفجار بی‌سیم و پیجرهای حزب الله، این گروه مقاومت، ضربه‌پذیر و از نظر ارتباطاتی با مشکلاتی جدی مواجه شود حال آن که شبکه ارتباطی این گروه تا پیش از این نقطه قوت حزب الله محسوب می‌شد.

در این شرایط سخن از استفاده اسرائیلی‌ها از هوش مصنوعی برای ضربه زدن اطلاعاتی و عملیاتی به جبهه مقاومت به میان می‌آید. در تقابل رسانه‌ای-تبلیغاتی نیز صهیونیست‌ها می‌کوشند دست برتر را داشته باشند. در شرایطی که تصاویر رهبران مقاومت در شبکه‌های اجتماعی با گستره جهانی حذف می‌شود، بیشترین امکانات تبلیغاتی در اختیار صهیونیست‌ها قرار دارد.

جعفر عظیم زاده مدرس دانشگاه (سمت راست) و جواد حقگو عضو هیات علمی دانشگاه تهران (سمت چپ)

در این فضا این سوال اساسی مطرح است که جبهه مقاومت چه مزیت‌هایی برای جلب همکاری و ایجاد منافع مشترک با بازیگران فناور و نوظهور می‌تواند ایجاد کند یا اینکه اساسا قادر است خود کاستی‌های حوزه فناوری را تا حدی جبران کند؟

طی سال‌های اخیر دیدیم چینی‌ها برای جبران کاستی و عقب‌افتادگی‌های خود به موازات جنگ سرد بر سر نسل پنجم ارتباطات (جی-۵)، روی شرکت‌ها و شبکه‌هایی مانند «هواوی»، «شیائومی»، «تیک تاک» و ... سرمایه‌گذاری کردند و با واکنش‌ آمریکایی‌ها هم مواجه شدند؛ یعنی چون دیدند نیاز دارند خود بسترهای فناورانه مورد نیازشان را ایجاد کنند گام‌هایی موثر در این زمینه برداشتند. این در حالی است که ما هنوز در کشور خود با مساله فیلترینگ دست به گریبانیم.

لازم است که به وضعیت جبهه روبرو هم نگریسته شود که از هر نظر با چالش‌های امنیتی روبرو است و به رغم برخورداری از انواع و اقسام حمایت غربی‌ها نتوانسته به اهدافش در غزه و جنوب لبنان دست یابد

از سوی دیگر، در نظم نوین جهانی شاهدیم که هنوز واحدهای ملی و در واقع دولت‌ها بازیگران رسمی ساختار بین‌الملل به شمار می‌آیند و این در حالی است که به جز ایران، سایر اجزای جبهه مقاومت نه دولت‌ها بلکه گروه‌های مقاومتند. این وضعیت هر چند سال‌ها مزیت‌هایی برای این جبهه به همراه داشته اما بی‌چالش هم نبوده (مانند وضعیتی که فلسطین و نوار غزه به دلیل بی‌دولتی در برابر تهاجمات صهیونیستی دچار است) و باعث ایجاد موانعی در مسیر ایجاد اتحادهای بین‌الدولی برای پیگیری اهداف کلان جبهه مقاومت در جهان اسلام شده است؛ وضعیتی که برخی ناظران از آن به عنوان نوعی سرگشتگی یا دوگانگی راهبردی سخن می‌گویند و از این دیدگاه لازم است درباره آن در فضای جدید بین‌المللی چاره‌ای اندیشیده شود.

دولت‌ها بازیگران اصلی نظام بین‌الملل خواهند ماند؟

در بخش بعدی این نشست، جعفر عظیم زاده به نقد برخی دیدگاه‌های مطرح شده پرداخت و بیان داشت: در حالی که بر نقش بازیگران نوظهور در فضای جدید تمرکز می‌شود و از لزوم ارتباط سودمند با این بازیگران غیردولتی سخن به میان می‌آید اما همزمان این نقد بر رفتار سیاست خارجی ایران وارد می‌شود که با بازیگران غیردولتی ائتلاف تشکیل داده و اهداف منطقه‌ای خود را دنبال می‌کند.

از سوی دیگر چشم‌اندازهایی که در زمینه کاهش نقش دولت‌ها و واحدهای ملی در نظم نوین جهانی مطرح و بیان می‌شود که جایگاهشان زیر سایه و تحت الشعاع بازیگران یا به بیان بهتر کنشگران غیردولتی قرار می‌گیرد سال‌ها است روی کاغذ مطرح شده و با این حال تا سال‌ها دولت‌ها بازیگران اصلی نظام جهانی خواهند بود.

و اما درباره بایسته‌های پیش روی محور مقاومت باید گفت که بر خلاف آنچه در برخی رسانه‌ها و از سوی تحلیلگران بیان می‌شود، ارکان و اجزای جبهه مقاومت به خصوص بعد از طوفان الاقصی با وجود ضرباتی که دریافت داشته و هزینه‌هایی که متحمل شده‌اند در مسیر ارتقاء و تثبیت اهداف این جبهه قرار دارند. در این زمینه لازم است که به وضعیت جبهه روبرو هم نگریسته شود که از هر نظر با چالش‌های امنیتی روبرو است و به رغم برخورداری از انواع و اقسام حمایت غربی‌ها نتوانسته به اهدافش در غزه و جنوب لبنان دست یابد.