تهران-ایرنا- «نتانیاهو را مهار کن تا به میز مذاکره برگردی» این فحوای تحلیل‌هایی است که تحلیلگران اغلب در واکنش اولیه پیرامون پیروزی دوباره «دونالد ترامپ»، در انتخابات آمریکا مطرح کرده و حضور او بر سر میز مذاکره با ایران را با فاصله گرفتن از سیاست‌های جنگ طلبانه پیوند زده‌اند؛ هشداری که در بطن خود پیشینه تاریخ مناسبات دو کشور را در کانون توجه نشانده و یادآور واقعیت‌های اثرگذار بر مصافگاه کنونی است.

به گزارش گروه سیاست خارجی ایرنا؛ در آخرین روزهای سال ۲۰۱۴ میلادی آغاز گفت‌وگوهای واشنگتن-هاوانا برای از سرگیری رابطه دیپلماتیکی که بیش از نیم قرن از قطع آن می‌گذشت، به رویدادی تاریخی تبدیل شد و بلافاصله پیش‌بینی‌ها و تحلیل‌ها را متوجه تأثیر این تصمیم بر مناسبات میان ایران و امریکا نمود تا «باراک اوباما» رئیس جمهور وقت امریکا در اظهارات خود از چشم‌انداز حل موضوع هسته‌ای و پیامدهای آن بر نقش منطقه‌ای ایران سخن بگوید و بستن پرونده هسته‌ای ایران را سرفصل ظهور ایران در قامت یک قدرت برتر خاورمیانه بداند. این اظهارات اوباما نشان میداد امریکا برای نخستین بار پس ازچند دهه تلاش نه چندان موفق برای دور نگاه داشتن ایران از محاسبات سیاسی در منطقه و جهان، سعی دارد با حل چالش هسته‌ای، به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های سیاست خارجی امریکا پایان دهد.

تغییر جهت گیری سیاسی ایالات متحده نسبت به ایران از منظر بسیاری از ناظران در راستای تحول استراتژی آمریکا در منطقه مهم خاورمیانه ارزیابی می شد و آنچه که به تعبیر مخالفان، نرمش و عقب‌نشینی در برابر ایران خوانده می شد، گامی به سوی خروج امریکا از بن بست بحران خاورمیانه و برقراری مناسبات تازه با بازیگران مهم آن از جمله ایران ارزیابی میشد. اما دکترین اوباما و نگاهی که به کاهش اختلاف با طرف‌های دشمن از جمله ایران داشت، خلاف آن چیزی بود که ترامپ به عنوان جانشین او با ایفای نقش پلیس جهانی، گسترش الگوهای مداخله ‌گرایانه و بسط حوزه منافع ملی خود در پیش گرفت و کوشید دیگر بازیگران بین‌المللی و منطقه‌ای را به پیروی ازاهداف خود وادارکند یا دست‌ کم میان خود وآنها هماهنگی به وجود آورد.

اشتیاق نامتناهی برای گفت‌وگو

متاثر از چنین طرح و هدفی بود که نخستین حضور ترامپ در راس دولت امریکا رهبران تل اویو و حاکمان کشورهای عربی را از وضعیت انزوا گونه‌ای که در سال‌های ریاست جمهوری اوباما کمابیش تجربه کرده بودند و با به ثمر رسیدن مذاکرات هسته ای بر هراسناکی آن افزوده شده بود، بیرون آورد و نگاه ویژه امریکایی به خاورمیانه را به راس سیاست‌های خارجی کاخ سفید بازگرداند؛ روندی که زیر سایه اشتیاق نامتناهی رئیس جمهور غیرقابل پیش بینی ایالات متحده برای کشاندن دوباره ایران به میز مذاکره و بازنویسی توافق هسته‌ای به جریان افتاده بود و در مسیر اجرا بر اعتماد به نفس ائتلاف محور عبری- عربی در برابر ایران نیز می افزود اما در واقعیت، دولت مستعجل بود.

پس از پاسخ نگرفتن از تقاضای دیدار با حسن روحانی، رئیس جمهور وقت کشور، سیاست قلدرمآبانه ترامپ ایجاب می کرد که ایران را از طریق اعمال فشار به این گفت‌وگو ناچار کند و برای نیل به این هدف، دست دولتمردان تند و افراطی‌اش که به صراحت از ایدئولوژی‌های سرطانی سخن می‌گفتند و بی پرده ایران را اصلی ترین حامی ترورویسم می خواندند، بیشتر باز بگذارد. به این ترتیب در کنار آنچه مستقیما به درخواست‌های پرشمار رئیس جمهور ماجراجوی کاخ سفید برای مذاکره هسته ای با ایران و بازنگری در برجام از قبال سیاهه ۱۲ بندی و بلندپروازانه و پیش شرط‌های ناممکن پمپئو برای مذاکره ارتباط داشت، طرف آمریکایی به نحو غیر مستقیم نیز برنامه ایذایی و تبلیغاتی خود علیه ایران را پیگیری میکرد. این چنین بود که پروژه «فشار حداکثری» در دوره ریاست جمهوری ترامپ با ادعای ناکافی بودن برجام برای توقف ریل پیشرفت صنعت هسته ای ایران، اقدام به ترور سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، ادعای تهدید آمیز بودن توسعه فناوری موشکی آن و پیشنهاد ایجاد «ناتوی عربی» و «پدافند مشترک با کشورهای خلیج فارس» پیگیری شد.

فرصتی کم‌سابقه برای نتانیاهو

این سیاست، فرصتی کم سابقه برای «بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل جهت کشاندن هرچه بیشتر ایالات متحده به تنش های فرسایشی خاورمیانه فراهم و بهره برداری او از راهبرد مشت آهنین و مظلوم نمایی در غرب را ممکن می کرد. چه پیش از آن اوباما در بطن مناقشه فلسطین و رویارویی تل آویو با محور مقاومت و ایران، راه حل دو دولت را بر سیاست از نیل تا فرات ترجیح داده و حاضر نشده بود اسرائیل یک پیروزی نظامی بزرگ دیگر بدست آورد. بنابراین سیاست فشار حداکثری «ترامپ»، اسرائیل را به این نتیجه رسانده بود که به پشتوانه حمایت های او می تواند با ضربه ای کارساز به ایران آخرین مقاومتها در جهان عرب را از میان ببرد و کشورهای منطقه را از ناظرانی منفعل به بازیگرانی فعال تبدیل کند که از دشمنی با اسرائیل به سمت دشمنی با ایران سوق داده می شوند و فضا را برای اجرای راهبرد رادیکال تل آویو مهیا می کنند. اجرای ایده انتقال سفارت ایالات متحده به بیت المقدس نشان داد که تل آویو توانسته این پندار را به کاخ سفید بفروشد.

عبور ایران از ممنوعه ها

روند رخدادهای پیرامونی امروز در صحنه نظامی و دیپلماتیک، از گام‌های ایران مبنی بر عبور از ممنوعه های برجام گرفته تا برچیده شدن ویترین نمایشی صف بندی اتحادهای عربی در مقابله با ایران، کلیشه های نادرستی که از روند تصمیم ‌گیری و تصمیم ‌سازی‌های اردوگاه جمهوریخواهان ساخته شده بود و در دولت دموکرات «بایدن» هم ادامه یافت، شکست تا کار برای دولت دوم «ترامپ» سخت تر شود. بویژه آنکه شرایط خاورمیانه در این دوره به واسطه پذیرش رویکرد دولت جدید مسعود پزشکیان، رئیس جمهور ایران از سوی طیف گسترده تری از کشورهای منطقه با استقبال متقابل مواجه شده و کشورهایی چون عربستان سعودی، امارات، مصر، بحرین، اردن و آن‌هایی که در دور نخست ریاست جمهوری «ترامپ» از ایران فاصله گرفته بودند، به سوی ترمیم و حتی گسترش رابطه ترغیب کرده است؛ تحولی که اهمیت آن در حفظ، توسعه و به رخ کشیدن عمق نفوذ منطقه ای ایران در فرایندهای دیپلماتیک حل بحران های جاری همچون جنگ غزه و لبنان رخ می نماید.

این وضعیت را که از افزایش قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی در بطن معادلات جاری منطقه حکایت دارد همراه با افق پیش روی دولت جدید آمریکا نسبت به آن، محمد جواد ظریف، معاون راهبردی پزشکیان چند روز پیش در چند جمله کوتاه اما مهم خلاصه کرد. او گفت: «ترامپ باید تا الان متوجه شده باشد که سیاست فشار حداکثری اش باعث شد که غنی سازی ایران از ۳.۵ درصد به ۶۰ درصد برسد، بر شمار ذخایر سانتریفیوژها افزوده شود و موجی از هراس را در واشنگتن و پایتخت های اروپایی ایجاد کند. بنابراین او حالا باید هر تصمیمی را با محاسبه سود و زیان تداوم سیاست پیشینی اش بگیرد و اجرا کند».

«ترامپ» با چنین پیشنیه ای برای دومین بار ردای ریاست جمهوری می پوشد و نتانیاهو خوب میداند تا هنوز جشن‌های پیروزی انتخابات در جریان است، باید دست کاخ سفید را در حنا بگذارد. بویژه آنکه مواضع ابتدایی «ترامپ» مبنی برملزم کردن رهبر اسرائیل به پایان دادن جنگ خاورمیانه تا پیش ازمراسم تحلیفش و پالس‌های مجدد مذاکره به تهران زنگ‌های خطر را برای تل آویو به صدا درآورده است. اما رئیس جمهور بلندپرواز کاخ سفید اگر می خواهد به آسودگی بر سیاست انتقال کانون سیاست خارجی امریکا از خاورمیانه به چین و آسیا متمرکز شود و امکان مذاکره ای نتیجه بخش با تهران بیابد، باید از دسیسه چینی‌های نتانیاهو در روند تنش آفرینی‌های نظامی اش فاصله بگیرد در غیر این صورت نمی توان چشم اندازی جز ناکامی دوباره در تحقق خواسته حل بحران با ایران از مسیر دیپلماسی و سست و سست تر شدن زیرپایش پیش بینی کرد.