روزگاری که دشمن با همه توان و زشتخویی به ملک و ملت به اتکای قدرتهای شرک و کفر هجوم آورد و به اشغال سرزمین و تخریب همه نشانهای آبادی و تمامی زیستگاههای انسانی پرداخت و زنان و مردان بیدفاع را به خاک و خون کشید، جوانانی با وجود همه آرزوهای جوانی به فراخوان مردی الهی و عالمی ربانی عزم جهاد کردند و لباس رزم بر تن کرده و روانه میدان شدند؛ حرکتی آفریدند که الگوی زیست انسانی و مقاومت با باز آفرینی ارزشهای والای جهاد در راه خدا و شهادت برای خدا شدند و همه معادلات و محاسبات دشمن را چو حلاجان زبر دست، پنبهکرده و به آفتاب نهادند تا همگان بیبنیادی و پوشالی بودن کفر و نظام سلطه را فهم کنند و به تماشا بنشینند.
اساس و بنیان آن همه شجاعت و رادمردی، عشق و ولایت الهی بود و پایه و مایه دوام آن نیز تحت تأثیر شوق ازلی عشق خداوندی است. آن همه تجلیات خیره کننده و آن همه جانفشانی و جهاد بیادعا و بیتفاخر و بینام و نشان؛ همه از شرار عشق خداوند بود که بر جان آن بزرگمردان جوان و نوجوان بزرگ، زده و مُهر مِهر حق بر دلشان نهاده شده بود.
مردانی بیادعا که با تمام وجود دریافته بودند تنها راه وصول به جنتاللقاء نه جنتالماوی و پرواز در بیکرانه کمال و عزت کبریایی، سپردن دل و فکر به معشوق است و جز عشق که بُراق معراج آدمی است، چیزی را راهبر منزل نگار نگیرند و نبینند.
ثمره شیرین این جانمایه و فکرت پاک و زلال، پا بر انانیَّت گذاردن و درخشش خلوص در همه لحظات و اعمالشان بود. لذا نه پی عنوانی رفته و مقامی و نانی برای خود طلبیدند و نه خواستند و گمنامی را بیش از نامداری و شهرت پسندیدند و هیچگاه از رنج و درد زخمها و جراحات بر جسمشان لب به شِکوِه نگشودند. هرچه شِکوه بود از هم پرواز نشدن با کاروان بزرگ شاهدانِ سبک پروازِ حریم قدس الهی بود!
آنچه در آن سالها در این جوانمردان دیدیم، این پیام بود که جز ایمان و باور آمیخته به عشق و محبت الهی و پیوند با ولی خدا و ایمان به حق، هیچ مرکبی آدمی را به طور سینای شهود و خلع اغیار رهنمون نمیسازد. از این رو رمز و راز آن همه شیدایی بسیجیان، آن مردان خدایی و خالق صحنههای زیبای انسانی و معنویت و زیست موحدانه در صفحات زرین هشت سال دفاع مقدس جز با کلید عشق و ولایت خداوند قابل گشودن و فهم و ادراک نباشد.
بیپیرایهترین، بیزنگارترین و صافترین مفتاح این باب خداوندی، بیان و اشارت مرد الهی بود که با نفَس رحمانیاش این شجره طیبه غرس شد. چنانچه بیان داشتند «بسیج، شجره طیبه و درخت تناور و پر ثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوت یقین و حدیث عشق میدهد، بسیج مدرسه عشق و مکتب شاهدان و شهیدان گمنامی است که پیروانش بر گلدستههای رفیع آن، اذان شهادت و رشادت سر دادهاند. بسیج میقات پا برهنگان معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشانی در گمنامی و بینشانی گرفتهاند».
همچنین نگار و بیان کسانی است که خود در نهانخانه خلوت خویش ماجراهای شگرف عشق و ایمان را در خوان یزدانی چشیدند و از اکسیر عشق الهی آنچنان قابلیتی یافتند که تجلیگاه حُسن یار شدند و بر دل همه جای گرفتند و از اسارت دام عشقِ خاکیان رهایی یافتند و اندک طراوشات زیبایی روح بزرگ شان را در صفحات زرین وصیتنامهها بر جای مانده و خاطرات آن مردان جهاد و حماسه به عنوان تراث وزین و سرمایه گرانسنگ در اختیار داریم که شمهای از حال و هوا و فضای آن دوران و مردان آسمانی و دست از جان شسته را روایت میکند.
خاصه که وصیت نامههایشان که خود طرفه اکسیر و کیمیای عشقی است که جان هر آزادهای را اسیر و هر دیده مشتاقی را سیر و غواصان زیباییها از آن گوهر مقصود بربایند. چون صدای سخن عشقاند که خوشترین یادگار این گنبد دوار است! که امروز در فراز مقاومت و حرکت و جهادی در فلسطین مقاوم و مظلوم، لبنان سرافراز و مجروح، یمن جسور و پایدار و مقاومت سربلند عراق به گوش میرسد و شاخههای تنومند آن، شجره تنومند بسیجی است که به یُمن نفَس قدسی عارف مجاهد امام خمینی رضوانالله تعالیعلیه است که خود به بسیجی بودن افتخار میکرد؛ «همواره به خلوص و صفای بسیجیان غبطه می خورم و از خدا میخواهم تا با بسیجیانم محشور گرداند، چرا که در این دنیا افتخارم این است که خود بسیجیام».