شاید زمانی که تیم امید ایران در مرحله یکچهارمنهایی رقابتهای گزینشی المپیک ۲۰۱۶ ریو با نتیجه سه بر صفر مغلوب ژاپن شد، مسئولان برای پایان دادن به ناکامی ۴۴ ساله دست به کار شدند اما راهبرد آنان به گونهای بود که نمیشد برای صعود به توکیو ۲۰۲۰ امید چندانی داشت. هر چند که برنامه متفاوت از دورههای قبل بود و تیم پس از چند سال سرگردانی به «حمید استیلی» به عنوان مدیر تحویل داده شد اما این شیوه از برنامهریزی نیز نتوانست نسخهای برای پایان دادن به ناکامی تیم باشد.
شیوه مدیریت استیلی در این تیم به مانند پیمانکارانی بود که برای تکمیل پروژه خود به دنبال دیگر نیروها میرفت. وی در نخستین گام «زلاتکو کرانچار» سرمربی سابق سپاهان و پرسپولیس را به عنوان نفر نخست کادر فنی انتخاب کرد و در ادامه «رضا شاهرودی»، «احمدرضا عابدزاده» و «سهراب بختیاریزاده» را به کادر فنی افزود. جمع دوستان جمع بود و وعده برای پایان ناکامیهای ۴۴ ساله تمامی نداشت اما شاگردان کرانچار در نخستین آزمون مهم نتوانستند به عنوان سرگروه صعود کنند و پشت سر عراق قرار گرفتند؛ جایگاهی که کرانچار را فراری و ایران را در قرعه سخت برای رسیدن به توکیو۲۰۲۰ قرار داد.
فدراسیون در تکاپو بود و استقلال با «فرهاد مجیدی» روزهای پایانی لیگ هجدهم را سپری کرد. مجیدی میدانست جایی در نیمکت استقلال ندارد و فدراسیون نیز از سختی مسیر توکیو باخبر بود لذا هدایت این تیم به شماره هفت سابق آبیپوشان رسید. مرد کت و شلواری نیمکت امید از سختیهای راه رسیدن به توکیو با خبر بود اما پذیرفت که باشد.
با آمدن مجیدی برخی از کادرفنی تیم امید رفتند. عدهای نیز مجیدی را تنها یک نام برای تیم دانستند و استیلی را مرد همهکاره تیم قلمداد میکردند. آرامش ظاهری حاکم بود اما واقعیت گونهای دیگر تعریف میشد. تیم امید با نفرات جوان لیگ برتر آماده پرواز تاشکند شد و در آنجا بود که باید عیار این تیم مشخص شود. هر چند بازی دوستانه بود اما عملکرد تیم به گونهای بود که همگان را به این باور رساند که این تیم نه تنها برش لازم برای صعود را ندارد بلکه جوی رنگی و اختلاف نظرهای مدیر و سرمربی نیز بر آن حاکم است.
تیم با ۲ باخت و پنج گل خورده به کشور بازگشت، برخی از بازیکنان در مصاحبه اعلام کردند نتیجه عجیب بود و اگر مربی هم حضور نداشت، دریافت چهار گل غیر ممکن بود. با این حال این نتیجه باعث شد مجیدی در نخستین تجربه خود ناکامی محض را تجربه کند.
تیم که باخت اختلاف نظرها اعیان شد. اختلافی که از روز نخست انتخاب فرهاد مجیدی بین کمیته ملیالمپیک و فدراسیون فوتبال بود و در نتیجه فدراسیون دیدگاه خود را به تنها نهاد دولتی ورزش تحمیل کرد. تحمیل این هزینهها در حالی بود که فدراسیون با انتخاب مجیدی جوان زمینه را برای اختلافات فراهم کرد.
اختلافی که نشان داد چند پادشاه در یک اقلیم نخواهند گنجید و تنها فدراسیون بود که سعی داشت با تحمیل مجیدی جوان به تیم امید، استیلی و کادر فنی تیم را راضی به فرمانبری از وی بکند. اما این حربه کارساز نشد و دستیاران پیش از معارفه از ادامه همکاری کنار کشیدند.
مجیدی هر چند که در قامت یک مربی باید تعین کننده برنامههای تیم امید باشد اما از همان روزهای نخست مشخص بود که وی با وجود مدیران تیم نمیتواند مستقل عمل کند. شایعات رسانهای حکایت از آن دارند که مجیدی در اعزام نفرات اعزامی به تاشکند هم نقش آنچنانی نداشته است.
البته یادآوری این اتفاقات البته به معنای نقد شماره هفت سابق استقلال یا تایید دخالت استیلی نیست بلکه بررسی یک تصمیم عجولانه از سوی فدراسیون است که از روزهای نخست مدیریت استیلی شروع و با مربیگری مجیدی تکمیل شد. تیم امید که در رقابتهای تهران نتوانسته بود بالاتر از عراق قرار گیرد، باید در ادامه باید منتظر قرعه مرگ برای رسیدن به توکیو باشد. قرعهای که شانس ایران را کم کرده است اما فدراسیون با ابزار امید همچنان به دنبال کسب بودجه از کمیته ملی المپیک باشد.
این بودجه زمانی صرف اختلاف در تصمیم گیریهای امید میشود که با توجه به مشکلات اقتصادی و ارزی حاکم بر کشور یکی از مهمترین راهکارهای مبارزه با این مشکلات، کیفیگرایی در اعزامها است. کیفی گرایی که مسئولان کمیته ملی المپیک و پارالمپیک را مجاب کرده است که برای حضور در توکیو، کسب سهمیه توسط ورزشکاران کافی نیست بلکه آنان باید توانایی کسب نتایج چشمگیر را نیز داشته باشند.
حال این سوال از فدراسیون فوتبال باید پرسیده شود چرا با وجود سختیهای راه رسیدن به توکیو همچنان اصرار دارد تا با تحمیل مربی و مدیر به تیم امید به نوعی یک آرامش دستوری در آن برقرار کند؛ آرامشی که با لغزش تیم به هم خواهد خورد و زبانه اختلافات بیرون خواهد آمد.
آیا زمان آن فرانرسیده است که مسئولان کمیته ملیالمپیک و فدراسیون فوتبال با یک همگرایی و به دور از اختلاف سلیقهای راهکاری برای این تیم طراحی کنند تا حسرت ۴۴ ساله ایرانیان برای حضور در المپیک به نیم سده تبدیل نشود.
آیا بهتر نبود پس از رفتن کرانچار از ایران یک تجدیدنظر در کادر فنی و مدیریت تیم امید شود تا هوادران اندک امید خود را به پای اختلافات رنگی قربانی نبینند؟