اصفهان- ایرنا- کتاب «گوشه ای در اصفهان» ۴۰ قطعه شعر «جواد زهتاب» شاعر و طنزپرداز اصفهانی است که بخش اعظمی از موضوعات آن را منجمله اصفهان و زاینده‌رود تشکیل می‌دهد.

پیش سروده این کتاب در ظاهر امر به زاینده‌رود جاری در میانه خطه فیروزه ای اصفهان مربوط می‌شود. رودی که سال‌های سال‌جاری و روان بوده و چند سالی هم خشک و خالی شدن را تجربه کرد.

ای رود! هر گوشه سرودی هست، از توست/ آواز سیّال رها در اصفهان/ خواجوی تو پل شد زمین و آسمان را/ با غرفه های خاکی و رنگین کمانی/ ای از ازل جاری شده جاری تر از پیش/ باید بمانی تا ابد باید بمانی

شعر شماره یک کتاب قطعه ای گوش نواز است که گویا شاعر در وصف سرگذشت خود سرایش کرده است.

نه گلِ سنگ مزارم نه گلِ شادی عیدم/ نه بر آیینه غبارم نه به خورشید رسیدم/ نه به سرسختی کوهم نه به پوشالی کاهم/ نه به بدعهدی بادم نه به لرزانی بیدم/ نه زبانی به ستایش نه نگاهی به نصیحت/ که دل از شاه گرفتم که دل از شیخ بُریدم

نه شدم رومی رومی نه شدم زنگی زنگی/ هر چه در آینه باشم نه سیاهم نه سپیدم/ نه سزاوار جهنم نه خریدار بهشتم/ برزخی بود سرشتم نه مُنزه نه پلیدم/ به سقوطم نه صعودم نه فرازم نه فرودم/ من همینم که سرودم، نه مُرادم نه مریدم

دهمین سروده کتاب نیز قرابتی با این روزهای پاییز و نزدیک شدن سرما دارد و لختی هم درنگ در عشق و اتفاق.

در این کشاکش سرما و بی اُجاقی من/ بیا به خلوت شب های بی چراغی من/ بهار بی تو خزان می شود ولی سبز است/ اگر که با تو بیاید خزان، اقاقی من/ به غارت دل من آمده است چشمانت/ بتاز با نگهت تُرک مست یاغی من/ دلم که مست تر از شعر حافظ و سعدی است/ فدای چشم خمار تو باد ساقی من/ در این زمان که شعرم تُهی ز حادثه است/ خوش آمدی به غزل عشق اتفاقی من!

تعدادی چند از اشعار شماره گذاری شده کتاب هم مربوط به اصفهان و نصف جهان است.

از جمله این سروده ها شعر شماره ۲۳ کتاب است.

نام تو را بردم دهانم از تو پر شد/ چشم تو را دیدم جهانم از تو پر شد/ با جام پر قسمت به جز بی بهرگی نیست/ خالی شدم از خویش و جانم از تو پر شد/ تصویر تو در زنده رود افتاد و دیدم/ آیینه طبع و روانم از تو پر شد/ از من تمام شهرم از من بی خبر ماند/ از تو تمام اصفهانم از تو پر شد/ دست من و دست تو تنها قصه ایت بود/ اما تمام داستانم از تو پر شد

و شعر شماره ۳۰:

شعری و طبع روان یاد تو می اندازدم/ زنده رود مهربان یاد تو می اندازدم/ ای زلال زنده جاری در اسلیمی و شعر/ گوشه گوشه اصفهان یاد تو می اندازدم/ خواب یا رویا اگر هستی نمی دانم ولی/ هر گمانی بی گمان یاد تو می اندازدم/ ناگهانی مثل عشق و بی زمانی مثل شعر/ لحظه های ناگهان یاد تو می اندازدم

سی و پنجمین کتاب هم مصرعی در تلفیق زیبای اصفهان و زاینده رود دارد.

رد می شود ز کوچه بی تابی ام هنوز/ می تابد از دریچه بی خوابی ام هنوز/ مبهوت مانده است به دنبال آن  نگاه/ پلکی نمی زند شب مهتابی ام هنوز/ زاینده رود من شبی از اصفهان گذشت/ تا این که باز گردد مرغابی ام هنوز/ ماهی شد و کنار نیامد زدم به آب/ موجش گذشت از من و گردابی ام هنوز/ می خواستم بگیرمش اما پرید و رفت/ دنبال آن پرنده چشم آبی ام هنوز

پایان بندی نوشتار ما در مرور کتاب گوشه ای در اصفهان نیز، مربوط به سومین سروده این مجموعه درباره فرارسیدن فصل پاییز و کوچه باغ های خزان زده و پوشیده از برگ های زرد و نارنجی است.

این داغ تازه ای است بر آن کهنه داغ ها/ بالا بلند رفتی از این کوچه باغ ها/ سینه به سینه داغ نهادیم روی داغ/ کوچه به کوچه پر شد از این اتفاق ها/ وقتی نگاه می کنم از جای جای شهر/ داغ تو روشن است به جای چراغ ها

پایان قصه ها همه تلخ است بعد از این/ گم می کنند خانه خود را کلاغ ها/ وقتی بهار می رسد از راه آه، آه/ جایت چه خالی است در این کوچه باغ ها/ آه ای چنار پیر در این فصل زَمهریر/ گل از گلت شکُفت، ولی در اُجاق ها

کتاب گوشه ای در اصفهان در ۹۲ صفحه از سوی انتشارات دفتر شعر جوان چند نوبت تجدید چاپ شده است.

۷۱۴۷/۶۰۲۶/