تهران- ایرنا – سیاست خارجی ترکیه در دو دهه گذشته تحولی همه جانبه را تجربه کرده به گونه ای که این دگرگونی موجب شده است روابط این کشور با بسیاری از کانون های ژئوپلتیک بازتعریف شود؛ چرخش آنکارا بسوی کشورهای قاره آفریقا حاصل همین تغییرات در دکترین سیاست خارجی ترکیه است.

در  دوران جنگ سرد منطقه مدیترانه یکی از نقاط بسیار استراتژیک برای دو ابر قدرت محسوب می شد و آمریکا با ترکیه و یونان به عنوان متحدان تمام عیار ناتو، تلاش می کرد حضوری فعال در این منطقه داشته باشد.

ترکیه در این دوران خط مقدم ناتو در برابر اتحاد شوروی محسوب می شد و واشنگتن از این زاویه دید و براساس دکترین ترومن، کمک های وسیع اقتصادی و نظامی در اختیار آنکارا قرار می داد تا این خط را حفظ و تقویت کند.

پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ساختار امنیتی جهان را کاملاً تغییر داد. بسیاری از پیمان های امنیتی منطقه ای همانند "ورشو"، "سنتو" و ... ازبین رفتند؛ دیوار برلین به عنوان نماد مرزبندی شرق و غرب فرو ریخت. این رویدادها موجب شد که سیاست خارجی بسیاری از کشورها دچار تحول و دگرگونی عمده شود و ترکیه از جمله این کشورها بود.

ترکیه در دهه پایانی قرن بیستم دیگر خط مقدم ناتو در برابر اتحاد شوروی نبود؛ آنکارا تلاش کرد نقش جدیدی برای خود در ساختار امنیتی، سیاسی و اقتصادی پس از جنگ سرد بیابد.

پایان جنگ سرد و فروپاشی اتحاد شوروی در سال ۱۹۹۱ساختار امنیتی جهان را کاملاً تغییر داد. بسیاری از پیمان های امنیتی منطقه ای همانند "ورشو"، "سنتو" و ... ازبین رفتند؛ دیوار برلین به عنوان نماد مرزبندی شرق و غرب فرو ریخت. این رویدادها موجب شد که سیاست خارجی بسیاری از کشورها دچار تحول و دگرگونی عمده شود و ترکیه از جمله این کشورها بود. "داوود اوغلو" وزیر امور خارجه پیشین ترکیه در کتاب خود تحت عنوان "عمق راهبردی" (۱) که در سال ۲۰۰۱ منتشر شد با اشاره به پایان جنگ سرد به صراحت می نویسد: " امروز نه فشار برای عضویت در یکی از مجموعه های استعماری وجود دارد و نه خطوط جدا کننده با ماهیت ایدئولوژیک  دارای  ویژگی  تعیین کننده ای  هستند  که  ساختار  دو  قطبی  در  دوره جنگ سرد  به  همراه  آورده  بود.   در  این  دوره کشورهایی که متنوع ترین و گسترده ترین شبکه ارتباطی ممکن را با متناسب ترین و عمیق ترین هماهنگی ممکن به یک سیاست خارجی تبدیل سازند، در تقسیم قدرت در فضای جهانی به برتری دست می یابند، در مقابل، کشورهایی که با تفکرات ثابت دوره های گذشته، سیاست های تک بعدی را در پیش گرفته باشند، به  خاطر  از  دست  دادن  قدرت  و  برتری  نفوذ  خود،   در موازنه های منطقه ای به جایگاه کشوری منفعل تنزل می یابند " 

کشورهایی که متنوع ترین و گسترده ترین شبکه ارتباطی ممکن را با متناسب ترین و عمیق ترین هماهنگی ممکن به یک سیاست خارجی تبدیل سازند، در تقسیم قدرت در فضای جهانی به برتری دست می یابند. در مقابل، کشورهایی که با تفکرات ثابت دوره های گذشته سیاست های تک بعدی را در پیش گرفته باشند،   به  خاطر از  دست  دادن  قدرت  و  برتری  نفوذ  خود،   در موازنه های منطقه ای به جایگاه کشوری منفعل تنزل می یابند "

براین اساس ترکیه از دهه پایانی قرن بیستم با انجام یک سلسله اصلاحات، دکترین سیاست خارجی جدید این کشور را با رویکردهای منطقه ای و  بین المللی ترسیم کرد.

نقطه عطف سیاست داخلی و خارجی ترکیه روی کار آمدن حزب عدالت و  توسعه در ابتدای قرن بیست و یکم  بود. سیاست  خارجی ترکیه تغییر و تحولات وسیعی از سال ۲۰۰۲ و از زمان روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه به خود دیده است.

سیاست خارجی ترکیه در  این دوره  این کشور را به یک بازیگر  منطقه ای  و بین المللی تبدیل کرد. پس از این دوره، آنکارا دیگر فقط یک عضو ناتو و عامل اجرای سیاست های دوره جنگ سرد در حوزه سیاسی اطراف خود نبود، بلکه ترکیه در این مرحله تحرکات جدیدی در  خاورمیانه،  بالکان، آسیای  مرکزی، قفقاز و آفریقا آغاز کرد.

مقامات آنکارا در صدد برآمدند تا براساس دکترین "عمق راهبردی" داوود اوغلو جایگاه این  کشور در نظام بین الملل و در سطح منطقه را بازتعریف کنند.

هسته اصلی دکترین داوود اوغلو را ژئوپلتیک تشکیل می دهد و محورها و مولفه های دیگری مانند تاکید بر قدرت نرم، تلاش برای بدست آوردن نقش میانجیگری در حل و فصل بحران های منطقه ای و بین المللی از دیگر ویژگی های این دکترین است.

داوود اوغلو در کتاب "عمق راهبردی" که به نظر می رسد همچنان مانیفست سیاست خارجی ترکیه است، می نویسد: "ترکیه به دلیل موقعیت جغرافیایی و تاریخی خاص خود دارای عمق استراتژیک است. "

وی ترکیه را در زمره معدود کشورهایی قرارمی دهد که آنها را "قدرتهای مرکز" می نامد. او معتقد است که ترکیه نباید خود را محدود به نقش منطقه ای در بالکان یا خاورمیانه کند؛ چرا که کشوری مرکزی است و نه منطقه ای.

براساس این دیدگاه، آنکارا بویژه از دو دهه پیش کشورهای آفریقایی را در زاویه دید مستقیم سیاست خارجی خود قرار داده است.

ترکیه هم اکنون در ۴۱ کشور از ۵۴ کشور آفریقایی دارای سفارت است؛ در حالی که این کشور در سال ۲۰۰۳ فقط  ۱۲ سفارتخانه در آفریقا داشت. این تحرک وسیع دیپلماتیک نشان دهنده اهمیت منطقه آفریقا برای ترکیه است که قطعا براساس دکترین عمق راهبردی صورت گرفته است.

خطوط هوایی ترکیه هم اکنون ۵۲ خط پروازی از استانبول به ۳۳ کشور آفریقایی دارند که این نشان دهنده حجم ارتباطات این کشور با آفریقا است.

آنکارا پروژه احداث خط آهن در اتیوپی و تانزانیا را به ارزش۳ میلیارد دلار در دست دارد. حجم مبادلات اقتصادی ترکیه با آفریقا در سال ۲۰۰۲ میلادی حدود ۹ میلیارد دلار برآورد شده بود، در حالی که در سال ۲۰۱۲ میلادی مبادلات اقتصادی این کشور با آفریقا بیش از ۴۶ میلیارد دلار بوده است.

آنکارا برای تحکیم روابط با کشورهای آفریقایی در سال ۲۰۰۸ اولین نشست همکاری ترکیه و آفریقا را برگزار کرد و در نوامبر ۲۰۱۴ دومین نشست این کشور با سران آفریقا در گینه برگزار شد.

گرچه ترکیه  از مولفه های نرم همچون توسعه فعالیت های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی  برای حضور هر چه بیشتر در آفریقا بهره می برد، ولی ارائه کمک های نظامی را نیز در این زمینه از نظر دور نداشته است.

ترکیه در سال ۲۰۱۷ بزرگترین پایگاه نظامی این کشور  را در موگادیشو پایتخت سومالی به ارزش بیش از ۵۰ میلیون دلار احداث کرد.

از دیدگاه آنکارا حضور نظامی ترکیه در بخش هایی از آفریقا مانند لیبی، سومالی و ... در چارچوب حفظ منافع اقتصادی و سیاسی است.  

به نظر می رسد ترکیه همپای برخی کشورهای دیگر نظیر چین، روسیه، آمریکا و ... تلاش دارد در زمین بازی جدیدی که بویژه از دو دهه پیش در آفریقا پهن شده، جایگاهی برای خود دست و پا کند. ذخایر عظیم و منابع طبیعی سرشار از یک سو و بازارهای گشوده آفریقا از سوی دیگر از جمله جاذبه هایی است که ترکیه را بیش از پیش بسوی خود جلب می کند.