خروج ماجرای اعتراض کشاورزانی است که محصولشان از دست رفته و تصمیم می گیرند با تراکتور تا پاستور بروند و اعتراضشان را به گوش رئیس جمهوری برسانند. فیلم همچنان که میخواهد نماینده اعتراض کشاورزان و قشر آسیب پذیر جامعه باشد به همان میزان از آنها و درد آنها دور است. هدف واقعی هیچ کدام از آنها مشخص نیست. حتی هدف رحمت با بازی فرامرز قریبیان؛ شخصیت اصلی فیلم نیز معلوم نیست و تقریبا هر کدام از شخصیتهای فیلم در میانه رها میشوند و به سمت مقصدی که نویسنده برایشان طراحی کرده، میروند. تنها شخصیت اصلی فیلم است که این راه را ادامه میدهد که آن هم در اصرارش بر این امر مبهم است.
قاعدتا مشکلی که رحمت و امثال او با آن مواجه بودند یکروزه و یکشبه نبوده است که با جاری شدن آب شور در مزارع؛ شعله ور میشود. پس چرا هنگامی که رحمت رییس جمهور را پشت تراکتور خود سوار کرده حرفی از دردهایش نزد و خواستهای از رییس جمهور که کاملا در دسترس او بود، نداشت؟
راه افتادن تراکتورها به سمت پاستور اگر چه که برمبنای واقعیت نگاشته شده؛ اما به دلیل دوری فضای ذهنی کارگردان از فضای دردمندی آنها به یک شو تبدیل شده است. به همین خاطر کمدی فیلم بیشتر از ابراز دردمندی آنها به دل مینشیند. شویی که میتوانست به صورت یک مینی سریال کمدی ادامه یابد و حوادث کمدی دیگری را نیز در خود جای دهد.
فضای ذهنی سازندگان این فیلم از قشری که فیلم در مورد آنهاست به قدری دور است که ایده سینما تراکتور را برایش اجرایی میکنند. شاید در نگاه اول سینما تراکتور یک ایده جذاب و خلاقانه به نظر آید. اما تنها با نگاه به تصاویری که از اکران فیلم در سینما تراکتور پخش شده است میتوان فهمید تراکتورها به توصیه فرماندار، امام جمعه، شورا و غیره در آنجا جمع شده و اتفاقی که در حال رخ دادن است یا آنچه فیلم مدعی آن است برای آنها کوچکترین اهمیتی ندارد. زیرا فهم درد و رنج آنها نیازمند برگزاری جشن و جُنگ نیست.
این شوی تبلیغاتی ما را به یاد جشن تولدی که رئیس کارخانه هپکو برای خودش گرفت، میاندازد که تمام کارگران ملزم بودند در آن مراسم شرکت کنند، در یک صف بایستند، کف بزنند و لبخند به لب داشته باشند تا مراسم به خوبی برگزار شود. اما این شو قرار نبود هیچ دردی از دردهای آنان را درمان کند.
جالب آنجاست که این فیلم به عنوان نماینده اعتراضات مردم معرفی میشود و حال آنکه نویسنده از این نکته غافل شده است که قشر زحمت کش جامعه، کشاورز و کارگر به مانند کاراکترهای فیلم های حاتمی کیا از نظام قهر نمیکنند، بر نظام نمیآشوبند، اگر اعتراضی میکنند از شدت جراحتی است که به آنها وارد آمده است و برای خروجشان از شهر و دیار خود آن هم با تراکتور؛ دلایلی دارند که به تصویر کشیدن آن لااقل نیمی از زمان فیلم را در بر میگرفت.
نکته جالب دیگر در مسیر تراکتورسواری کشاورزان، پوشش خبری رسانههای معاند از اقدام آنهاست. تا جایی که ترجیح میدهند برای شنیده شدن صدای شان دائم فیلم و عکس تهیه کنند و در این میان شبکههای خبری معاند صدای رسای مظلومیت کشاورزان و منتقل کننده راستین پیام آنها بدون سانسور و جانبداری میشوند. امری که میتواند نسبت تفکرات سازندگان با رسانه های داخلی و خارجی را مشخص کند.
فیلم خروج کمترین سطح سمپاتی و ایمپاتی را در مخاطب نسبت به درد و رنج کشاورزان برمیانگیزد و تنها کاراکتر رحمت به خوبی از پس ایفای نقش یک مرد رنجکشیده از سالهای جبهه تا امروز برآمده است که آن نیز قاعدتا زاییده تبحر و استادی فرامز قریبیان در امر بازیگری است.
در آخر بازهم به سازندگان این فیلم توصیه میکنم اگر دردی از دردمندان جامعه درمان نمیکنید و فیلم نمیتواند طبقه مستضعف جامعه را به سمت خود بکشاند، لااقل با چنین شوهای تبلیغاتی مایه زحمت آنها نشوید. این مردم عادت دارند زود به بستر بروند تا صبح زود از خواب بیدار شوند و دستان پینه بسته شان را سر زانو بگذارند و با کمبود گازوییل، گرانی قطعات، نداشتن بیمه فارغ از جهان فیلمساز؛ تراکتورشان را استارت بزنند.