به گزارش ایرنا، خاطرم هست چند روز قبل از ۲۶ مرداد سال ۶۹، رسانهها و مطبوعات خبر بازگشت اولین گروه از اُسرای ایرانی و بازگشت آنان را از عراق به میهن دادند که شور و شعف خاصی بین مردم ایران اسلامی ایجاد کرد.
برای من هم که آن زمان کودکی ۱۰ ساله بودم و زیاد با واقعیتها و حوادث جنگ آشنایی نداشتم، این خبر جالبی بود. ۲۶ مرداد که رسید از پدرم خواستم ما هم برای دیدن بازگشت آزادگان به میدان آزادی سنندج برویم.
صبح همان روز با با شور و شوق غیرقابل وصفی از خواب بیدار شده و بعد از صرف صبحانه همراه با پدر و مادرم راهی میدان آزادی شدیم، میدان پر از جمعیتی بود که بیتابانه چشم انتظار بازگشت و دیدن عزیزانشان بودند، چهره پدران و مادرانی که اشک شوق میریختند، دیدنی بود، این مراسم حتی برای کسانی مثل ما که منتظر بازگشت کسی نبودند، زیبا و غرورآفرین بود.
لحظه ورود آزادگان، این دلدادگان راه آزادی و عشق و شرف و مردانگی فرا رسید، اتوبوسهای حامل آزادگان که وارد میدان آزادی شد، غوغایی به پا گردید. تا چشم کار میکرد، دستهایی بود که برای لمس دستان عزیزان آزاده به سمت پنجره اتوبوسها دراز میشد.
خیلی دوست داشتم من هم دست یکی از اُسرای آزاد شده را بگیرم اما قدم نمیرسید، ازدحام هم آنقدر زیاد بود که امکان نزدیک شدن به اتوبوسها را نداشتم اما با دیدن آنان باز هم احساس خوبی داشتم چون خودم را در میان این جمعیت و آزادگان خوشحال میدیدم.
اشکهای شوق مادران و فریادهای خوشامدگویی حاضران، دلها را به لرزه درآورده بود، غریبه و آشنا معنا نداشت همه اشک شوق میریختند، چرا که ارزش ایثارگریها و مقاومت آزادگان را به خوبی میدانستند.
آن صحنهها هرگز از خاطرم نمیرود، شاید آن زمان چیز زیادی از جنگ و اسارت و شهادت نمیدانستم اما نوعی غرور همراه با احساس مسوولیت در وجودم نقش بست. من هم خودم را جای آزادگانی قلمداد میکردم که اگر زمانی نیاز باشد مانند آنان قدم در راه دفاع از خاک و وطنم بگذارم.
آری ارزش معنوی آزادگان کم از جانبازان و حتی شهدا نبود، آنان با تمام سختیها و شکنجههای جسمی و روحی عوامل رژیم بعث کنار آمدند و دشواریهای اسارت را به جان خریدند تا میهن عزیز ایران دست دشمنان و ناپاکان نیفتد.
سالروز بازگشت آزادگان به میهن اسلامی بهانهای شد تا پای صحبت یکی از این عزیزان در کردستان بنشینم و کمی از حال و هوای دوران اسارت از زبان خودشان بشنوم.
تسلیم نشدن در برابر شکنجهها
سیدمحمدعطاالله رحمانی آبیدر رزمنده و آزاده سنندجی که اکنون ۵۴ سال دارد، سال ۱۳۶۶ برای دفاع از کیان ایران اسلامی راهی مرزهای جنوب شد. در یکی از حملههای دشمن در سال ۱۳۶۷ در منطقه دهلران (استان ایلام) به اسارت نیروهای عراقی درآمد و تا مرداد سال ۶۹ در اردوگاه موصل، شرایط سختی دوران اسارات را سپری کرد.
این جانباز ۳۰ درصد کردستانی، شرایط خط مقدم را از لحاظ امکانات و آب و هوا بسیار سخت و طاقت فرسا توصیف کرد و اظهار داشت: دوران اسارات نیز سالهای سختی بود و عراقیها بشدت از لحاظ جسمی و روحی اُسرا را زیر فشار قرار میدادند.
رحمانی آبیدر در آن زمان به عنوان نماینده شایسته اسرای ایرانی و همچون سنگ صبوری برای همرزمانش در بند رژیم صدام، هرگز لحظهای آرام ننشست و برای رفع مشکلات و کاستیهای هموطنانش از هیچ کوششی دریغ نورزید.
این آزاده کردستانی طراح فعالیتهای فرهنگی و مذهبی در اردوگاه اسرای ایرانی در عراق بود و همرزمانش در سرزمین غربت او را به عنوان نماینده خود برگزیده بودند.
وی میگوید: هیچگاه تسلیم خواستههای نظامیان و افسران بعثی نشدیم، در برابر پیشنهادهای پوچ آنها مقاومت کردیم و ذرهای از آزادگی و آزادمردی خود کوتاه نیامدیم و با وجود اینکه بارها تا حد مرگ ما را شکنجه میکردند اما همچنان به فکر هم سلولیهای خود و سایر اُسرا بودیم.
تونل وحشت و گرسنگی اولین استقبال از اُسرای ایرانی
سید عطا رحمانی آبیدر ادامه داد: در دوران مقدس سربازی حدود یکسال در اردوگاه اسرای عراقی در کشورمان به عنوان نگهبان خدمت کردم و پس از آن به خط مقدس جبهه اعزام شده و در آنجا به اسارت دشمن در آمدم.
او افزود: زمانی که به اسارت بعثیها در آمدیم حدود سه شبانهروز ما را در مکانی نامناسب بدون آب و غذا نگه داشتند و سپس با کامیون در شهر الاماره گرداندند و مردم غذا به داخل کامیونها پرتاب میکردند و آنجا بود که تفاوت نحوه برخورد نیروهای ما با اُسرای عراقی را به خوبی دیدیم.
رحمانی آبیدر اظهار داشت: زمانی که ما را از الاماره به سمت بغداد بردند یک لقمه غذا هم به ما ندادند، به بغداد که رسیدیم به یاد دارم اُسرای ایرانی از شدت گرسنگی در عذاب بودند و غذا را که آوردند توان خوردن نداشتند.
وی ادامه داد: پس از آن ما را به شهر موصل حرکت دادند از شدت خستگی خواب مان برد و وقتی بیدار شدم یک قرص نان به توری صندلیهایمان چسبانده بودند، معلوم نبود مال چند ماه پیش است ولی از شدت گرسنگی آن را برداشته و مصرف کردیم.
این آزاده جانباز یادآور شد: چهار ساعت طول کشید تا به اردوگاه موصل رسیدیم، عراقیها از دو طرف تونل وحشتی درست کرده بودند و هر کدام از اسرای ایرانی از بین تونل که رد میشد با باتون، شلنگ و کابل به جانش میافتادند، این خوش آمد گویی بعثیها بود و پس از آن کشان کشان ما را به سالنی برده و روی هم انداختند.
برگزاری انتخابات در میان اُسرا
وی در ادامه می گوید: شاید بنده جزو معدود اسیرانی بودم که خودم قبلا در ایران و اردوگاه اسرای عراقی نگهبان بودم آن زمان در ایران برای اسیران عراقی انتخابات برگزار میکردیم به همین دلیل تجربیات زیادی در این زمینه داشتم و به همه گفتم ما هم میتوانیم چنین کاری را انجام دهیم.
رحمانیآبیدر با صلیب سرخ صحبت و از آنان درخواست میکند تا انتخابات در میان اُسرا برگزار و نمایندهای برای برقراری ارتباط با عراقیها و صلیب سرخ انتخاب شود.
این جانباز آزاده افزود: این پیشنهاد را که دادیم عراقیها تعجب کردند و گفتند این که کاری ندارد یک نفر از اسرا بلند شود و بگوید من نماینده هستم ما هم او را انتخاب میکنیم که ما مخالفت کردیم و معتقد بودیم که این حق اسراست که مطابق کنواسیون سوم ژنو انتخابات برگزار کنند و این کار تشریفات خاصی دارد.
رحمانیآبیدر اظهار داشت: با تحصن و درگیری که حدود چند ماه به طول انجامید، موافقت عراقیها را جلب کردیم و سپس با حضور صلیب سرخ کاندیداها آمادگی خود را اعلام کردند.
او یادآور شد: از بین حدود ۹۰۰ نفر اسیر تعداد ۱۲ نفر کاندیدا بودند که سربازان عراقی تعجب کردند و اظهار داشتند در کشور ما فقط یک نفر کاندیدا میشود تا همه به او رای بدهند.
این آزاده جانباز اضافه کرد: انتخابات برگزار شد وقتی عراقیها دیدند آرا بین کاندیداها تقسیم شده و هر کدام به تناسب خود رای کسب کردهاند بیشتر متعجب شده و برایشان قابل تصور نبود و در نهایت بنده ۵۶۲ رای آورده و نماینده اسیران ایرانی در اردوگاه شدم.
اسارت جبههای دیگر
رحمانی آبیدر به وضعیت ضعیف جسمانی اسیران ایرانی اشاره کرد و ادامه داد: بدلیل نامناسب بودن رژیم غذایی، وزن اُسرا زیر استاندارد بود و بیماریهای پوستی و کمبود دارو نیز ما را آزار میداد اما این مسائل تاثیری در روحیه مقاومت رزمندگان نداشت.
به گفته وی، به محض شکست نیروهای عراقی در یکی از جبههها، اُسرا مورد آزار و اذیت جسمی و روانی قرار میگرفتند و عراقیها از هیچ تلاشی برای تضعیف روحیه اسیران ایرانی کوتاهی نمیکردند.
این آزاده اضافه کرد: اعتقاد داشتیم اسارت جبهه ای دیگر است و باید چندین برابر خط مقدم در اردوگاه مقاومت میکردیم، همچنان که گاهی اوقات با شورش و اعتصاب غذا بعثیها را به چالش میکشیدیم و رزمندگانی که در اسارت بودند جدا از هر نوع دین و مذهب و قوم، تنها برای حفاظت از انقلاب و کشور به جنگ رژیم بعث آمده بودند.
وی با بیان اینکه مساله حفاطت از کشور و دین و خاک، ارتباطی به مسائل سیاسی ندارد، افزود: اکنون شاید مسائل اقتصادی و سیاسی نگرشها را تغییر داده باشد اما موضع ما در برابر دشمنان و استکبار هیچگاه تغییر نخواهد کرد.
آزاده و جانباز ۳۰ درصد کردستانی تاکید کرد: تا زمانی که دشمنان با چشم طمع به ایران اسلامی نگاه کنند، در برابر آنان خواهیم ایستاد و جوانان نیز مسئول صیانت از مملکت هستند.
استان کردستان در دوران دفاع مقدس ۳۵۶ بار مورد بمباران رژیم بعثی عراق قرار گرفت و در اثر تجاوز رژیم بعثی به خاک میهن در این استان طی جنگ تحمیلی ۲۶ هزار شهید تقدیم نظام جمهوری اسلامی شده که پنج هزار و ۴۰۰ تن از آنان بومی کردستان هستند و حدود ۲۰ هزار و ۶۰۰ تن از آنان به عنوان شهدای مهاجر از سایر نقاط ایران شناخته میشوند.
کردستان ۸۳۱ آزاده سرافراز تقدیم نظام و انقلاب اسلامی ایران کرده است که ۹۵ نفر از این تعداد بعد از بازگشت به میهن به دیدار حق شتافته و ۱۸ نفر نیز به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.
پس از هشت سال دفاع مقدس، ۲۹ مرداد سال ۱۳۶۷ آتش بس بین ایران و عراق برقرار شد و ۲ سال پس از این تاریخ در ۲۶ مرداد سال ۱۳۶۹ اولین گروه از رزمندگان اسیر ایران در خاک عراق از مرز خسروی با سرافرازی به میهن اسلامی بازگشتند.