مدت نیم قرن است که جنگ در افغانستان به نفع غیرافغان ها ادامه دارد به گونهای که این جنگ میرود به طولانی ترین نزاع در تاریخ معاصر جهان تبدیل شود؛ صرفا به دلیل اینکه قدرت های استکباری به ویژه آمریکا نخواستند و نمیخواهند مردم این کشور روی آرامش واقعی را ببیند تا از این طریق بتوانند به بهترین نحو از منابع روی زمینی و زیر زمینی آن بهره برداری کنند.
آمریکا و غرب ۱۹ سال است که به بهانه تأمین امنیت، مبارزه با تروریسم و سرکوب گروه طالبان که زمانی خودشان آن را بوجود آوردند، وارد افغانستان شدند؛ اما امروز هیچ یک از این اهداف محقق نشده و همین امر نشان میدهد هدف اصلی بهرهبرداری از موقعیت ژئوپولتیک افغانستان برای تسلط بیشتر بر کشورهای رقیب آمریکا از جمله روسیه، چین، ایران و حتی هند بوده است و نه کمک به مردم افغانستان.
البته حضور آمریکا در افغانستان به این ۱۹ سال محدود نمی شود زیرا از سال ۱۹۷۹ تاکنون یعنی از زمان ببرک کارمل سومین رئیس جمهوری افغانستان، بیش از چهار دهه از ناامنی و جنگ داخلی در این کشور میگذرد.
قدرت های استعماری وقت تلاش کردند افغانستان را دچار آشوب کنند تا از این طریق به همسایه بزرگ این کشور نیز آسیب برسانند، همانگونه که ابرقدرت ها با تحریک رئیس جمهوری عراق کشور همسایه دیگر ایران نیز یک جنگ ظلمانه علیه مردم انقلابی ایران طراحی کرده و در طول جنگ تحمیلی ۸ ساله از آغازگر جنگ حمایت کردند تا مردم ایران نتوانند بعد از انقلاب روی آرامش ببینند.
دولت های سلطهگر علاوه بر دامن زدن و تشدید جنگ تحمیلی عراق با ایران، در افغانستان هم ناامنی ایجاد کردند و موجب پدید آمدن آثار سویی در قالب مهاجرت مردم این کشور به ایران و سایر نقاط جهان، قاچاق انسان، اسلحه، مواد مخدر و شرارتهای مرزی شدند.
این قدرت ها و بازیگران فرامنطقه ای سعی کردند در دوره های مختلف با دخالت در سیاست داخلی و خارجی افغانستان، علاوه بر دامن زدن به شعلههای جنگ، پیشنهاداتی را هم برای استقرار به اصطلاح "صلح و حل مسالمتآمیز منازعات"ی که بیشتر جنبه قومی و داخلی داشته است، ارائه دهند که در نتیجه آن ها امور این کشور را تا جایی پیش بردند که وضعیت امنیتی و سیاسی این کشور بیشتر از قبل شکننده تر شد.
دست های قدرت های فرامنطقه ای در منازعات داخلی این کشور به قدری آشکار است که حتی چند سال قبل هیلاری کلینتون وزیر خارجه وقت آمریکا آشکارا اعتراف کرده بود که کشورش زمانی گروه طالبان را در این کشور آسیای مرکزی به عنوان نیروی نیابتی خود ایجاد کرده بود تا بتوانند در برابر نفوذ اتحاد جماهیر شوروی (سابق) بایستند.
همانگونه که اشاره شد، آمریکا که زمانی خود موجد طالبان بود، در زمانی دیگر ادعا کرد که مخالف آن است و امروز هم با انتقال نیروهای نیابتی تروریستی از شامات و عراق (تروریست های داعش) به افغانستان، سعی میکند دولت افغانستان را دور زده و در چند مرحله با گروه طالبان برای ایجاد صلح در این کشور مذاکره کند.
اکنون نیز شخصیتهای آمریکایی بر این واقعیت معترف بودهاند که غرب و در واقع آمریکا برای نیل به اهداف نظامی و امنیتی خود، به نیروی پیاده نظام نیاز دارند و در این راستا سعی میکنند از گروه تروریستی داعش نیز بهره برداری کنند و این بار نقش جدیدی را به آنها محول کرده اند تا برای مهار دوگانه و یا چندگانه رقبا در این منطقه انجام وظیفه کنند.
موضع گیری جدید غرب در قبال تحرکات داعش در افغانستان این سوال را مطرح می کند که چرا با وجود هشدارهای سرویسهای امنیتی کشورهای منطقه مبنی بر انتقال داعش از سوریه به افغانستان توسط آمریکا، این نکته مهم مورد توجه سرویسهای اطلاعاتی و رسانههای غربی قرار نگرفت و به آن پرداخته نشد؟ بیاطلاعی از این موضوع آشکار که خود در آن نقش داشتند، قابل باور نیست چرا که این اهمال عمدی در راستای اهداف آمریکا صورت گرفته است.
باید گفت که مفهوم صلح و روند صلح در افغانستان تعریف خاص خود را دارد، چون آمریکایی ها آن را در چارچوب منافع ملی واشنگتن تعریف میکنند؛ که با توجه به این امر این روند به اصطلاح صلح نمیتواند ضامن امنیت و ثبات سیاسی جامعه افغانستان باشد و یا به زبانی دیگر باید گفت صلح واقعی در افغانستان زمانی می تواند تعریف شود که در راستای منافع مردم افغانستان باشد.
البته آمریکا برای نیل به اهداف بلند مدت خود در منطقه سعی کرده است، از یک تبعه افغانی برای نیل به اهداف خود سود ببرد. زلمی خلیل زاد که خود از پشتون های افغان و به زوایای روحی و فکری و فرهنگی هموطنان خود آگاه است، به رغم افغانی بودن سعی می کند این به اصطلاح صلح در افغانستان را در چارچوب منافع ملی آمریکا تعریف کند، غافل از اینکه اقدام این افغانی جز خیانت به هموطنان خودش نیست.
در واقع بدون اغراق می توان خلیلزاد را مهمترین دست پرورده امریکا در افغانستان دانست که در ۴۰ سال اخیر، به نمایندگی از منافع امریکا، در زمینه های استخباراتی، اقتصادی و سیاسی در این کشور فعال بوده است.
زلمی خلیل زاد صلح در افغانستان را در چارچوب منافع ملی آمریکا تعریف میکند، آمریکا در تلاش است تا طالبان با ورود به چرخه سیاسی افغانستان خلع سلاح شوند و از سوی دیگر نیروهای داعش در افغانستان را تقویت می کند تا به ایجاد ناامنی در محیط پیرامونی این کشور اقدام کنند.
وی که در دهه ۸۰ عمدتاً بعنوان یک مامور اطلاعاتی در بین تنظیم های جهادی کار می کرد. بعد از خروج شوروی ها تا سقوط رژیم طالبان که تمایل امریکا به افغانستان کمتر شده بود، همکاری اقتصادی را با شرکت یونیکال آغاز کرد که یک ضلع مثلث کمپنی دلتای سعودی و گروه طالبان در زمینه انتقال گاز ترکمنستان بود. بعد از توافقات بُن در نقش مقاطعه کار امریکا در کابل ظاهر شد.
در این سال ها که بنابر حضور متناوب جمهوری خواه ها و دمکرات ها در کاخ سفید، گاه نقش وی پُر رنگ و زمانی هم کمرنگ شده، همواره نفوذ و تأثیر خود را روی قضایای افغانستان داشته و جمع قابل توجهی از نخبه گان را از طیف های مختلف سیاسی با خود همراه کرد که از برخی بعنوان میانجی، واسطه و رابط با گروه طالبان استفاده می کرده و می کند.
در این مدت که او ماموریت کار با طالبان و پیشبرد مذاکرات صلح را به عهده داشته است، اما امروزه که خط کشی های سیاسی مشخص تر شده و هر جناحی دنبال هدف خود است. مخالفین پروژه صلح خلیلزاد که علناً با وی نمی توانند، مخالفت کنند. نمی گذارند خلیل زاد چهار نعل و بی اعتنا به آنها به پیش بتازد و در عین حال همسایه های افانستان نیز به اهداف پشت پرده آمریکا در این طرح به اصطلاح صلح پی برده اند.
برخی کارشناسان معتقدند که آمریکا در این معادله نیز نه تنها به منافع دولت افغانستان، بلکه به نفع دست نشانده های قدیمی خود، یعنی طالبان نیز نمی اندیشد، بلکه در تعریف جدیدی که برای آرایش نیروهای نیابتی در منطقه کرده است، در تلاش است تا حتی گروه طالبان را نیز با وارد کردن به چرخه سیاسی افغانستان، به نوعی همچون دولت این کشور درگیر با اختلافات درونی خلع سلاح کرده و از سوی دیگر نیروهای نیابتی جدید خود یعنی تروریست های داعش را در این کشور تقویت کند تا این بار آنها با ایجاد ناامنی در محیط پیرامونی افغانستان که شامل ایران، پاکستان، کشورهای آسیای مرکزی و به ویژه استان پهناور سینگ کیانک در این کشور رقیبب چین اقدام کنند.
واشنگتن با دعوت از نیروهای نیابتی جدید خود به افغانستان به خوبی می داند که اگر بخواهد صلح در این کشور را بر اساس منافع ملی مردم آن تعریف کند، قطعا همه همسایگان و بویژه ایران از آن حمایت میکنند و اگر روند به اصطلاح صلح در افغانستان تهدیدی علیه مردم این کشور و مردم منطقه باشد هیچ کشوری از آن حمایت نمی کند.
اغلب کشورهای منطقه به صلح واقعی در افغانستان نیاز دارند، زیرا ثبات سیاسی و اجتماعی در افغانستان به صلح و امنیت منطقه پیرامونی این کشور منجر میشود؛ خواسته ای که با اهداف درازمدت آمریکا در این منطقه همخوانی ندارد.
آمریکا به خوبی می داند که ایران از صلح و توسعه واقعی در افغانستان حمایت می کند، چون تحولات افغانستان می تواند در کشورهای همسایه تاثیر گذار باشد، در حالی که آمریکاییها که در فاصله دورتری از این منطقه قرار دارند، چندان نگران منافع واقعی مردم افغانستان نیستند.
بنابراین، خلیل زاد افغان حافظ منافع غربی ها نباید فراموش کند که کشورهای همسایه افغانستان از سیاست به ظاهر صلح افغانستان که در راستای منافع ملی آمریکا در منطقه تعریف می شود، آگاهند و به نوبه خود اجازه نخواهند داد این صلح ساختگی طراحی شده مبنای ایجاد یک اختلاف همیشکی در میان اقوام این کشور به راحتی تحقق یابد.
برخی کارشناسان معتقدند که خلیلزاد باید به این نکته توجه کند که کشورهای همسایه افغانستان از سیاست به ظاهر صلح افغانستان که در راستای منافع ملی آمریکا در منطقه تعریف می شود، آگاهند.
دکتر نوذر شفیعی صاحب نظر حوزه کشورهای شبه قاره، معتقد است که این کشورها به خوبی می دانند اگر آمریکا به دنبال صلح پایدار در افغانستان بود، در مذاکرات صلح قبلی، نماینده رسمی مردم افغانستان یعنی دولت این کشور را نیز دعوت می کرد. بنابراین خلیل زاد و اربابش آمریکا باید بداند وقتی پروسه به اصطلاح صلح آمریکایی باشد کشورهای همسایه ضرورتی نمیبینند که از آن حمایت کنند، ولی اگر پروسه صلح واقعا افغانی و در راستای اهداف ملی مردم آن باشد همه کشورهای منطقه به ویژه ایران به خاطر منافع ملی خود از آن حمایت میکنند و اگر تهدیدی علیه مردم این کشور و ملت های منطقه باشد هیچ کشوری از آن حمایت نمی کند.
چون کشورهای منطقه به صلح واقعی در افغانستان نیاز دارند، زیرا ثبات سیاسی و اجتماعی در افغانستان به صلح و امنیت منطقه پیرامونی این کشورها منجر میشود.
وی چندی پیش در گفت وگو با ایرنا گفته بود که ایران از صلح و توسعه در افغانستان حمایت می کند چون به خوبی می داند که تحولات افغانستان می تواند در کشورهای همسایه تاثیر گذار باشد، در حالی که آمریکاییها که در فاصله دورتری از این منطقه قرار دارند، چندان نگران منافع افغان ها و یا همسایه های آنها نیستند.
صاحب نظران منصف شکی ندارند که از سال ۱۹۷۹ تاکنون بیش از چهار دهه از ناامنی و جنگ داخلی در افغانستان می گذرد و کشوری که بیش از همه از این تحولات آسیب جدی دید، ایران است. آثار این درگیری و آسیب در شکل مهاجرت اتباع افغانستان به ایران، قاچاق انسان، اسلحه، مواد مخدر و شرارتهای مرزی پدیدار است.
در واقع بعد از مردم افغانستان، این کشور همسایه آنها ایران است که بیشترین تاوان را از ناامنی در افغانستان پرداخت کرده و لذا به طور واقعی و صادقانه در پی استقرار صلح در افغانستان است.
از همین رو تحلیلگران معتقدند که صلح آمریکایی در افغانستان نمی تواند ثبات سیاسی و اجتماعی در جامعه افغانستان را تامین کند و واشنگتن در تامین ثبات این کشور در طول دو دهه اشغال و حضور نظامی ناکام بوده و خواهد بود.
صلح واقعی زمانی در افغانستان محقق می شود که این کشور از چنگ نیروهای فرامنطقه بیرون آید و در اختیار خود افغان ها قرار گیرد، اقدامی که تصور آن اگر نگوییم محال بلکه بسیار دشوار است.
در واقع همانگونه که واشنگتن همیشه با اهداف راهبردی خاص در افغانستان و یا در هر کشور دیگری جنگ افروزی و دست اندازی کرده و می کند، این بار نیز با همان اهداف خاص ندای صلح را در این کشور سر می دهد تا هرچه در این خاک می گذرد را در چارچوب منافع ملی خودش تعریف کند، منافعی که بی تردید نمی تواند با اهداف ملی ملت این کشور همخوانی داشته باشد. پس می توان گفت که این روند به اصطلاح صلح با مدیریت آمریکا نمی تواند ضامن امنیت و ثبات سیاسی در این کشور آسیای مرکزی باشد.
واشنگتن باید از تلاش بیهوده در این منطقه از جهان دست بردارد و برای جلوگیری از رسوایی بیشتر، اختیارات مذاکرات صلح را به خود افغان ها با نظارت همسایگان آن بسپارد.