در ماه گذشته مسکو مرکز فعالیت دیپلماتیک بود امّا این رویدادها پیامد روندی است که آنها طی سال های گذشته در خاورمیانه آغاز کرده بودند. به عبارتی؛ روسیه بعنوان یک بازیگر رو به ظهور جهانی در طی سالهای اخیر جایگاه خاصی را در حوزه خاورمیانه برای خود پیش بینی کرده است.
علیرغم همه چالش هایی که طی سالهای گذشته با آن مواجه بوده، امّآ همواره حضور خود را در عرصه های مختلف با راهبردی در نظر گرفته که قدرت مانور خود را در حد رقابت و حتی مقابله با ایالات متحده برای خود تعریف کرده است. بهمین جهت رویکرد جاری آن، بعنوان یک کنشگر تاثیرگذار در عرصه خاورمیانه مهم تلقی می شود.
از نظر کارشناسان این بازیگری تازه از دو حالت قابل بررسی است: نخست آنکه؛ نقش گذشته ایالات متحده آمریکا در سده ۲۱ از اولویت اصلی اش در خاورمیانه رنگ باخته شده و روسیه از این موقعیت نهایت بهره برداری را می نماید، به عبارتی در حال حاضر یک جابجائی میان بازیگران اصلی در حوزه های امنیتی جهان از جمله خاورمیانه در حال صورت گرفتن است. دیدگاه دوم این است که، این کشور قصد آن دارد تا علیرغم حضور فعال آمریکا و اولویت اصلی آن، موقعیت گذشته زمان اتحاد شوروی را احیا کرده و روابط با کشورهای حوزه نفوذ سنتی اش را تقویت نماید.
در هر حال سئوال اینجاست که ایا روسیه در خاور میانه بعنوان قدرت تعیین کننده خواهد بود؛ یا خیر؟ بنظر می رسد، این روند چه با نظر موافق آمریکا باشد یا مخالفت آن، تلاش هائی از سوی روسیه در راه تاثیر گذاری و نقش تازه در ایجاد ثبات دهی و حل معضلات کهنه منطقه در حال انجام است؛ و تاکنون نیز توانسته حرکت هایی در این رابطه داشته باشد.
ظرفیت های روسیه برای احیای قدرت
امّا روسیه چگونه و با کدام راهبرد می خواهد چنین جایگاهی را در خاورمیانه داشته باشد؟ بطور معمول هر کشوری برای بازیگر جهانی شدن مستلرم داشتن اقتدار در حوزه های اقتصادی، نظامی و فرهنگی است.
روسیه در شرایط کنونی از این مولفه ها برخوردار نبوده و فاقد چنین توانمندی های لازم است. حتی در حوزه نظامی با توجه به هزینه بر بودن آن و اقتصاد کنونی این امکان برای آن فراهم نیست، بطوریکه بودجه نظامی این کشور نیز قابل مقایسه با آمربکا نمی باشد. بودجه ۷۶۰ میلیارد دلاری آمریکا در برابر ۷۵ میلیاردی روسیه نشان از این اختلاف را می رساند.
از طرفی؛ در شرایطی که منطقه خاورمیانه دیگر ظرفیت جنگ کلاسیک را ندارد، بنابراین ظرفیت نظامی بالا نقش کمرنگ تری در بهره گیری راهبردی قدرت های خارجی دارد. در واقع به نوعی دیپلماسی عمومی بیشترین تاثیر را می تواند داشته باشد. آمریکا از نظر راهبردی و مشکلات گذشته در عراق و افغانستان و در حوزه دیپلماسی عمومی نتوانسته توفیق چندانی در ایجاد ثبات منطقه خاورمیانه داشته باشد و حتی در این رابطه دست باپین تر از روسیه را داشته است.
روسیه بعد از خروج اتحاد جماهیر شوروی از افغانستان سعی کرد که شکست خود را جبران سازد. از این رو؛ مبنا و هدف اصلی سیاست خارجی روسیه، احیای موقعیت خود با استفاده از خلاء قدرت تاثیرگذاری آمریکا و متحدان در منطقه است تا هرچه بیشتر آنان را به چالش بکشد. این راهبرد تاکنون روند رو به جلوئی داشته و علی رغم فشارهای غرب و تحریم های اقتصادی علیه خود همواره آنرا دنبال کرده است.
آیا در شرایط جدید باردیگر جنگ سردی میان دو طرف درحال شکل گیری است؟، عدهای از کارشناسان معتقدند امروزه این رقابتها بر سر تقسیم منافع و گسترش حوزه نفوذ است، نه آغازی دوباره از جنگ سرد. در چنین شرایطی، دو کشور در مناطقی با یکدیگر همکاری و در حوزههایی به رقابت جدی و یا تقابل میپردازند،
رویکرد حاکم بر سیاست خارجی روسیه با یک رویکرد امنیتی در منطقه و جهان همراه بوده و این برخلاف راهبرد جهانی چین است که جنگ تجاری را بر رقابت های تسلیحاتی و نظامی در اقصی نقاط جهان ترجیح می دهد. روسیه با وضعیت اقتصادی خود هیچگاه نمی تواند در عرصه بین المللی همانند چین با آمریکا رقابت داشته باشد. اما در هر صورت روسیه و چین دو قدرت تهدیدکننده برای سیاست های جهانی آمریکا محسوب می شوند.
اخیراً "بنیاد رند" در گرارشی تحت عنوان: ایا واقعا برای جنگ با روسیه و چین آمادگی داریم؟ آورده است که اقدامات چین و روسیه در حوره های مختلف نشان از به چالش کشیدن برنامه بین المللی و موقعیت ایالات متحده در جهان است. بنابراین، آمریکا نه اراده و نه توان تازه ای برای مقابله دیگر در خاورمیانه را دارد. به اعتقاد کارشناسان این کنش و واکنش ها شبیه آنچه در جنگ سرد بود، نیستند، از این جهت روند کنونی، جنگ سردی میان آمریکا و روسیه در کار نیست. دلیل آنان براین است که در دوره جنگ سرد، رقابت شوروی و آمریکا یک رقابت کاملا ایدئولوژیک بود، ولی امروز رقابت بر سر تقسیم منافع و گسترش حوزه نفوذ است. در چنین شرایطی، دو بازیگر در مناطقی با یکدیگر همکاری و در حوزههایی به رقابت جدی و تقابل میپردازند.
در هرحال؛ هرچه باشد روسیه و غرب در چالشی سخت در مقابل هم قرار گرفته و این چالش رو در رو تأثیر مضاعفی بر امنیت بین الملی خواهد گذارد. تاکتیک های مقابله با هم که منبعث از رویکردهای سیاسی در عرصه مانفع اقتصادی و امنیتی هست که موجب پیچیده تر شدن شرایط امنیت بینالمللی گردیده. اطمینان روسیه از راهبرد تازه خود تاحدی است که چندی قبل پوتین در مصاحبه خود در اجلاس "مجمع ایجاد تفکر " در روسیه گفت که سیاست های ضد روسیه از طرف غرب از جمله تحریم های اقتصادی راه به جائی نخواهد برد.
بعد از فروپاشی شوروی، هنگامی که روسها بکلی از منطقه خاورمیانه خارج می شدند، صحنه فعالیت از نظر آمریکائیها تقریبا برایشان بدون رقیب ماند. با شروع جنگ آمریکا در عراق و افغانستان و تحولات بعدی که منجر به شکست نظامی و سیاسی آمریکا گردید، فصل تازه ای در امنیت منطقه ایجاد شد که در این فضا تروریسم داعش و طالبان همراه با جریان بهار عربی یکبار دیگر میرفت تا خاورمیانه را دچار آشوب و هرج مرج نماید.
تروریسم و آشوب های منطقه ای موضوعی بود که همه کشورهای جهان بر روی آن حساس و در مهار آن اتفاق نظر داشتند. از این جهت آمریکائیها به هر ترتیب فرصت را برای تقویت حضور نظامی خود بدست آوردند. عراق، سوریه و افغانستان همواره سه حوزه ای بوده اند که تروریسم در آنحا ریشه دوانید و کشورهای منطقه نیز هر یک بنا به فرا خور حال به این پدیده شیطانی واکنش نشان می دادند. غرب با این پدیده در شرایط کلی که موقعیت سیّالی را در کشورهای عربی و منطقه ایجاد نموده بود، بشکلی موردی برخورد میکرد. پوتین آمریکا را متهم می ساخت که آنها خود را در مقابله با داعش و تروریسم موجود در سوریه بخواب زده اند. در واقع این فرصتی بود که باردیگر روسها حضور شان را در حوزه سوریه احیا نمایند. آنها توانستند رؤیای استراتریک برژینسکی در دهه ۹۰میلادی را که در کتاب خود بنام "صفحه شطرنج" گفته بود ایران، ترکیه و روسیه نباید با یکدیگر همکاری کنند را در منطقه جنوب غربی آسیا بر سر مسائل مهمی از جمله سوریه و عراق عملی سازند.
وی در این کتاب نوشته بود که در صورت ائتلاف این سه کشور؛ این خطر وجود دارد که در عرصه نبرد ژئوپلتیک، آمریکا "مات" بشود. برحسب تصادف این اتفاق بجز عراق و افغانستان در مورد حوادث سوریه روی داد و در نتیجه آمریکا دچار یک سیاست متناقض و سر درگم گردید؛ و امروه نیز دقیقا نمی داند که در این رابطه چه هدف بلند مدتی را دنبال نماید. در نتیجه با گسترش جنگ در این کشور به مرور جای پای روسیه محکمتر گردیده شد.
در سایر نقاطِ خاورمیانه نیز با وجود بحران های دیرپا از قبیل اوضاع لبنان و بخصوص جنگ در یمن که در حوزه نفوذ عربستان و بالطبع آمریکا بود، روسیه در مرحله تدوین راهبرد تازه ای برای مداخله در حل مشکلات به شیوه خود قرار گرفت. لبنان و یمن به دلیل آنچه که وجود تاثیرگذار نیروهای حزب الله و حوثی ها گفته می شود؛ عربستان و آمریکا را در این دو کشور بحران زده شدیداً مستـاصل و زمین گیر کرده و هنوز نیز همین وضع ادامه دارد. در رابطه با اوضاع پیچیده در جنگ های افغانستان، آمریکا طی سالهای اخیر بدلیل عدم موفقیت در برقراری صلح پایدار، بخصوص در زمان ترامپ موجب آغاز گفتگوهایی طولانی با طالبان و نتیجه آن تقبل خروج از افغانستان گردید. همه این وضعیت نامشخص، زمینه تازه ای برای راهبرد روسیه و نقش آن را فراهم ساخت که نشست های مسکو یک سرآغازی برای سال جاری بود.
سوریه؛ نقطه تلاقی منافع
بر این مبنا با بررسی های اشاره شده، برای بازیگری روسیه در خاورمیانه، در هر دوجنبه اختیاری و اجباری واگذاری زمین بازی از سوی آمریکا می توان به این نتیجه رسید که رویکرد نخست به واقعیت بیشتر نزدیک است. بعبارتی آمریکا با چالش های بزرگتری در جهان و از جمله با چین بعنوان قدرت نوظهور دست به گریبان بوده و از این رو اسیا مرکز ثقل فعالیت های آن در قرن جاری خواهد بود.
در چنین شرایط اوضاع در برخی کشورها از جمله سوریه بعنوان متحد سنتی روسیه این تحولات قابل پذیرش نبود. از این نظر، بدنبال توسعه بحران در آنجا و شرایط تاره تر با عنوان تروریسم داعشی، روسیه تصمیم گرفت تا در حوادث سوریه و برای مقابله با تروریسم اقدامات حساب شده ای را با تقویت موقعیت نظامی خود در این کشور بعمل آورده و حضور نظامی سنگین و پر حجمی را بعمل آورد. سوریه از دو جهت برای روسها اهمیت داشت.
در زمان ریاست جمهوری ترامپ بهترین موقعیت برای روسیه پوتین جهت توسعه و تقویت در منطقه خاورمیانه بود. در واقع وی در این راه موفق هم شد. با روند رو به کاهش نیروهای آمریکا، روس ها با همکاری ایران توانستند دولت سوریه را یکپارچه نگهدارند و سپس برای آینده سوریه یک جریان اصلاحی در قانون اساسی و انتخابات را پیش بینی کنند.
روسیه در واقع در جنگ تروریسم در سوریه دو هدف را دنبال می کرد؛ نخست آنکه بنا به اظهار برخی منابع انگلیسی از جمله موسسه تحقیقات استراتریک لندن " سیاست روسیه در مورد تروریسم داخلی این کشور برخورد حذفی و قلع و قمع آنان بوده است و هنگامی که رویدادهای ترورریستی در چچن و مناطقی در داغستان اتفاق افتاد، روسیه پوتین با شدید ترین ضربات ممکن به آنان حمله ور شد. وی معتقد بود که هیچ گونه مسامحه در برابر تروریست های چچنی نخواهد داشت. از این رو با چنین راهبردی وارد عرصه نبرد با داعشی ها شد. در حالیکه آمریکابیها در جریان بحران های سوریه و عراق علیه تروریسم نوعی بازی سیاسی را آغاز کزده و همانگونه که اشاره شد تا جایی که تروریسم بر علیه منافع آنان بود این برخوردها ادامه داشت. در حالیکه در موارد دیگر و سایر گروههای درگیر بنا به مصالح خود حتی حمایت و تقویت می کردند.
در واقع برتری روسها در سوریه به معنی آغاز تحولات استراتژیک در خاورمیانه تلقی می شد. امّا در این رابطه با شکست تقریباً قطعی داعش، روسیه در سوریه دست بالاتر را حفظ کرد، در حالیکه هنوز راه طولانی در پیش داشت. امّا بنابر نظر برخی ناظران، آمریکائیها سوریه را باتلاقی تصور می کردند که پوتین در آنجا نخواهد توانست ساده خارج بشود، همچنانکه در گذشته در افغانستان چنین شد، اما رویدادهای بعدی خلاف آنرا نشان داد و روسیه تواسنت موقعیت خود را در آنجا مستحکم نماید.
نشانه های دیگر تحکیم موقعیت
طی تحولاتی که روسیه اخیراً بعد از موقعیت خود در سوریه بدست آورده، نشان از دور جدیدی از تداوم راهبرد خود را نشان می دهد. از سویی با تاثیر گذاری شرایط حاکم در سوریه بر لبنان و تداوم ناثباتی سیاسی و اقتصادی در آنجا، و از سوی دیگر روابط دوستانه روسیه با اسرائیل اکنون این موقعیت برای این کشور بیش از گذشته فراهم است تا فرصتی را برای مشارکت بیشتر خود فراهم بسازد. این رابطه از گذشته همواره بر اساس تفاهم و همکاری بوده و حتی درجریان جنگ های سوریه نشانه هایی از این همکاری ها وجود داشته است. دیدارهای مکرر مقامات رزیم صهیونیستی از مسکو و تبادل نظر پیرامون مسائل مهم منطقه ای نسان از این موقعیت مسکو را دارد.
حزب الله لبنان نیز موقعیت خود را در آن می بیند که روسها را به وساطت و ایجاد تفاهم برای یک شرایط ثبات نسبی در لبنان مساعد ببیند. دیدار اخیر هیات حزب الله از مسکو و دیدار نماینده پوتین با سعدحریری کاندیدای مجدد نخست وزیری لبنان در قطر، حتی دیدار اخیر هیاتی از حماس در باریکه غزه از مسکو برای تفاهم بیشتر و یافتن راهی برای نقش میانجیگرانه با رژیم صهیونیستی بود.
از طرف دیگر سفر اخیر وزیر خارجه رژیم صهیونیستی به مسکو که همزمان با هیئت حزب الله بوده، نوعی وساطت و هم اندیشی روسها در بحران های متعدد و پیچیده این منطقه را می رساند. در رابطه با اوضاع افغانستان و ابهام در شرایط صلح در این کشور که بعد از کنفرانس دوحه در قطر با آمریکائیها به هیچ نتیجه ملموسی نرسید، روسها بدنبال کنفرانس قبلی در مسکو، تلاش دیگری را میان طرفهای درگیر با طالبان را بعمل آوردند.
کنفرانس مسکو با حضور نمایندگان طالبان و چند کشور تاثیرگذار منطقه از جمله چین، پاکستان، ترکیه و آمریکا برای حل بحران افغانستان برگزار شد که نتایج اولیه آن از طرفهای ذیربط رضایتبخش اعلام شد. همینطور، در رابطه با اوضاع سوریه کنفرانسی که اخیراً برگزار شد، نمایندگان قطر، ترکیه و روسیه دور تازه ای را برای خروج از بن بست موجود اوضاع سوریه آغاز کردند. به گفته وزیر خارجه ترکیه آنها در تلاشند تا برای جنگ ده ساله سوریه به راه حل سیاسی مناسبی برسند. هرچه هست تعاملات روسیه با کشورهای منطقه به ویژه بار ترکیه و ایران بسیار مهم وحساب شده است.
فرجام این راهبرد
می توان اینطور نتیجه گیری کردکه اغلب کشورهای منطقه نیز با توجه به شرایط خاص امنیت بین المللی و منطقه، به این نتیجه رسیده اند که حضور فعال روسیه در حل بحران های جاری می توند تاثیرگذار بوده و با کمک این کشور می توان به نتایج ثبات بخش تری نسبت به قبل رسید.
روسیه نیز تلاش داردکه روابط خودرا با کشورهای دیگر که بطور سنتی در حوزه همکاری غرب قرار دارند، از جمله عربستان سعودی و قطر و غیره را ترمیم کند. در واقع آمریکا تاکنون تا حدود زیادی نسبت به این رویکرد فعال امنیتی روسیه در منطقه واکنش احتیاط آمیزی نشان داده است،
اگر چه دولت بایدن در ابتدای کار است و معلوم نیست تا چه اندازه رویکرد قبلی ترامپ را در مورد روسیه و سیاست های منطقه ای آن در خاورمیانه را دنبال نماید. اما مهم ترین نشانه همکاری با روسیه؛ ادامه مذاکرات یکساله آمریکا با نمایندگان لبنان از قطر به مسکو است که خود نمایندگان آمریکا در این نشست حصور دارند. از طرفی؛ جلب نظر اسرائیل در گشوده شدن راه میانه توسط روسیه است.
در این رایطه میتوان مناطقی را برشمرد که با وجود همه مولفه های تاثیرگذار قدرت غرب، وضعیتت در این مناطق روز بروز بحرانی تر می شود.
واقعیت این که آمریکا و اتحادیه اروپا تاکنون در ایجاد نظمی مورد نظر خود در این منطقه بی ثبات توفیقی بدست نیاورده اند. زمانی که انرژی نفت حرف نخست را در دنیای سیاست و استراتژی را میزد و خاور میانه از چنین موقعیتی بسیار حیاتی وحساس برخوردار بود، این غرب بود که در چالش مستقیم با شوروی قرار گرفته بود. امروز که روسیه خود بر اثر وضعیت اقتصادی اش یک تولیدکننده اصلی نفت در جهان و رقیب اصلی عربستان شده است و دنیای نفت نیز از تب و تاب دهه های قبل افتاده خاورمیانه نیز اهمیت گذشته و استراتژیک سابق را ندارد. درنتیجه روسیه این جایگاه را دارد تا باردیگر در این حوزه مهم نقش اساسی تری ایفا نماید. و اروپا و آمریکا به دلایلی نمی توانند خود را درگیر نمایند.