تهران- ایرنا- یک پژوهشگر مذهبی با استناد به روایتی که ولایت را از نماز، روزه، حج و زکات بالاتر می داند، اظهار داشت: ولایت امیرمومنان، بخش گویای دین است و اگر آن را حذف کنیم، ستون دین برپا نخواهد ماند.

حجت الاسلام علی‌رضا شاه فضل قمصری به مناسبت هفته ولایت و امامت در گفت و گو با خبرنگار معارف ایرنا گفت: عید غدیر به عنوان یکی از بزرگترین اعیاد شیعیان است و علت اهمیت آن را قرآن اینگونه بیان فرموده که الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی یعنی من امروز دین شما را کامل و نعمت خودم را بر شما تمام کردم.

وی افزود: بنا بر این اگر واقعه غدیر خم نبود، دین کامل نمی شد و این سوال ممکن است مطرح شود که اگر دین کامل نمی شد، چه مشکلی بوجود می آمد؟ در پاسخ باید گفت دین ناقص به نوعی با بی دینی برابری می کند. مثلا خانمی که می گوید من بی حجاب نیستم ولی بدحجابم، در واقع باید قبول کنیم که بدحجابی نیز نوعی بی حجابی است. حال این مساله مطرح است آیا دینی که ولی نداشته باشد، دین ناقص است یا اصلا دین نیست؟ جایگاه ولایت امیرمومنان در دین اسلام مانند ستون یک خیمه است که اگر ستون خیمه کشیده شود، آن خیمه فرو می ریزد  حتی اگر اطراف آن صد ستون برپا کنیم.

جایگاه ولایت امیرمومنان در یک روایت

این حافظ قرآن کریم اضافه کرد: در روایتی آمده است که اسلام پنج پایه دارد و شامل نماز، روزه، زکات، حج و ولایت است و در ادامه روایت آمده آن قدر که به مساله ولایت اهمیت داده شده به سایر مسائل اهمیت داده نشده است. بنا بر این موضوع ولایت از میان این پنج مورد مهمتر شمرده شده است.

وی درباره علت اهمیت ولایت گفت: قرآن، صامت است و با کسی حرف نمی زند. ما قرآن را می خوانیم ولی قرآن نیاز به یک مفسر دارد و خدا می گوید ای پیامبر تو را فرستادم که این قرآن را برای مردم تبیین و تشریح کنی. ولایت است که نماز و روزه را تفسیر می کند و به حج و زکات جهت می دهد. اگر ولایت را کم کنیم سایر ستون ها از کار می افتد. یعنی هر کسی با فکر و ایده خود نماز و قرآن را تفسیر می کند.

شاه فضل افزود: اگر کسی مثل علی(ع) در جامعه نباشد، معاویه ای پیدا می شود و قرآن را بر سر نیزه می کند و آن را به عنوان میانجی و حَکم قرار می دهد. سوال این است که قرآن چگونه حکمیت می کند؟ حکمیت در جنگ صفین به ابو موسی اشعری و عمرو عاص ختم شد. اگر قرآن حکم است پس این دو نفر چه کاره بودند؟ پس معلوم می شود حکمیت قرآن بهانه ای بود تا حرف خود را به کرسی بنشانند و لذا حضرت علی(ع) فرمود قرآن، کاغذ و مرکب است و من حرف قرآن را برای شما بیان می کنم.

وی، ولایت را بخش گویای دین دانست و گفت: در صدر اسلام عده ای می خواستند این بخش گویا را از مردم بگیرند و لذا گفتند حسبنا کتاب الله یعنی قرآن برای ما کفایت می کند. به عبارت دیگر حضرت علی(ع) باید در خانه بنشیند و ابوبکر و معاویه حرف بزنند. بنابر این بر اساس چنین دیدگاهی اهمیتی که به کلام یزید داده می شد، بیش از اهمیتی بود که به قرآن می دادند. یعنی گفتند حرف یزید حرف خدا و حرف قرآن و حرف امیرمومنان است و چون امام حسین(ع) در برابر امیرمومنان یزید ایستاده، باید به شهادت برسد.

استاد معارف دانشگاه علوم پزشکی کاشان تاکید کرد: متاسفانه بخش گویای دین را گرفتند و افراد دیگری را جایگزین و حرف خود را به عنوان حرف قرآن مطرح کردند. بنا بر این اگر ولایت را از مجموعه دین جدا کنیم، کل قرآن را به یک انسان نااهل و کسی سپرده ایم که گرفتار امیال و آرزوهای خود است. به همین دلیل دین بی علی برابر است با بی دینی نه این که بگوییم دین بی علی برابر است با ضعف دین.

وی افزود: این مسلمانان بلایی بر سر اسلام آوردند که کفار چنین بلایی را بر سر اسلام نیاوردند. هیچ کافری جرات نداشت که با امام حسین(ع) بجنگد یا سر آن حضرت را از بدن جدا کن ولی مسلمانی می توانست این کار را انجام دهد که خود را پشت قرآن پنهان کرده باشد. 

شاه فضل اضافه کرد: مسلمانان صدر اسلام نماز می خواندند، روزه می گرفتند، حج می رفتند و زکات می دادند ولی تنها رکنی را که کنار گذاشتند، مهمترین رکن یعنی ولایت بود. چگونه این همه جمعیت مسلمان و حاجی و نمازگزار و روزه دار در واقعه غدیر خم بودند و سخن پیامبر را شنیدند اما ۷۰ روز بعد از این واقعه، همه چیز را کنار گذاشتند. یعنی به محض این که پیامبر اکرم (ص) از دنیا رفتند همه علی (ع) را رها کردند.

بازگشت به ولایت یا خلافت؟

وی ادامه داد: امیرمومنان ۲۵ سال خانه نشین بود و مردم هیچ توجهی به آن حضرت نکردند. در این ۲۵ سال اتفاقاتی افتاد. یعنی از همان روز اول تحریفات دین شروع شد تا جایی که مرم مسلمان بر علیه خلیفه سوم شورش کردند و او را کشتند و آنگاه به در خانه علی(ع) آمدند که آن حضرت در ابتدا زیر بار خلافت نرفتند و فرمود به سراغ دیگران بروید ولی مردم گفتند کسی را بهتر از شما سراغ نداریم که بتواند به این ظلم و ستم ها خاتمه دهد.

این پژوهشگر مذهبی افزود: نکته مهم این است که مردم بعد از ۲۵ سال به ولایت برنگشتند که بگویند تو از ۲۵ سال پیش ولی ما بودی و ما غفلت کردیم و حالا می خواهیم جبران کنیم. بلکه گفتند جامعه ما با مشکلاتی روبرو است و فساد و ستم زیاد شده و از تو می خواهیم این مشکلات را حل کنی. یعنی گفتند که ما به عنوان جانشین خلیفه سوم با علی بیعت می کنیم. بهترین افراد از این گروه گفتند ما عثمان را قبول نداریم ولی با تو به عنوان جانشین خلیفه دوم بیعت می کنیم.

جایگاه علوی ها و عثمانی ها در دوران امیرمومنان

وی افزود: مردم بعد از قتل عثمان به دو دسته عثمانی و علوی تقسیم شدند. عثمانی ها طرفداران معاویه بودند و می گفتند به عثمان ظلم شده و معاویه بعد از عثمان خلیفه است ولی علوی ها گفتند ما پیامبر(ص) را قبول داریم و بعد از ابوبکر و عمر، علی(ع) را قبول داریم نه این که بگویند بعد از پیامبر، علی را قبول دارند. در واقع این افراد به مساله ولایت برنگشتند بلکه بر مساله خلافت تاکید داشتند و گفتند تو باید خلیفه باشی و اگر زمانی به این نتیجه رسیدیم که تو خلیفه نباشی، شخص دیگری را انتخاب می کنیم. به عبارت دیگر اعتقاد داشتند که علی برگزیده آنها و نه نماینده خداست. وقتی چنین نگاهی حاکم شد، طبیعی است که بگویند خودمان آوردیم و خودمان هم برمی داریم.

شاه فضل ادامه داد: شیعیان می گویند اشهد ان علیا ولی الله یعنی علی از طرف خدا ولایت دارد نه از طرف مردم و اگر ما شیعیان را تکه تکه کنند، می گوییم علی و حسن و حسین را ما تعیین نکردیم بلکه آنها امام هستند، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم ولی کسانی که به دور علی (ع) جمع شدند، می گفتند ما تعیین کننده هستیم. بنابر این ستون خیمه دین فرو ریخت و اکنون بعد از حدود هزار و ۴۰۰ سال به نظر می رسد بهترین و بزرگترین دوران تشیع فرا رسیده است. چون با وجود همه مشکلات کشور ما از نظر جمعیت، قدرت، سیاست و سایر حوزه ها قوی تری دوران تشیع را داریم و همه اینها به برکت خون شهدا، امام(ره)، ایثار ایثارگران، زحمات علمای شیعه و مجاهدت های شیعیان در طول تاریخ است.

وی افزود: ممکن است برخی بگویند اگر شیعه به حکومت نرسیده بود، اوضاع بهتری داشتیم ولی این افراد باید یک بار تاریخ را مطالعه کنند. چون در زمانی کسی جرات نداشت نام فرزند خود را علی بگذارد یا بگوید من شیعه هستم و زمانی در تاریخ گذشت که دنیا به تشیع محلی نمی گذاست ولی باید آن را مقایسه با زمان کنونی کنیم که ایران رقیب ابرقدرت های جهان شده است. وقتی آمریکا ما را تحریم می کند یعنی می گوید من از پیشرفت و بزرگ شدن تو می ترسم که تحریم می کنم و گرنه اگر یک رقیب ضعیف ناتوان باشد، با آن درنمی افتد.