روزی مهدی مجتهدی را که بعدا دادستان تهران شد را در خانه علی اشرف منوچهری دیدم. این مجتهدی از ارادتمندان سیدحسن تقیزاده و در حال نوشتن کتاب رجال آذربایجان بود. چون میخواست از زبان خود تقی زاده مطالبی را بشنود پیش ایشان می رفت و با او مصاحبه می کرد.
مجتهدی آن روز برای من و منوچهری مطلبی را تعریف کرد. او گفت: «امروز که منزل آقای تقی زاده بودم جریان عجیبی را دیدم. دو نفر آمدند پهلوی ایشان و گفتند آقا ما با تو یک مطلب محرمانه ای داریم. من فورا بلند شدم از اطاق خارج شوم که تقی زاده مرا نشاند و به آنها گفت من هیچ چیز محرمانه ای با این آقا ندارم و شما هر مطلبی دارید بگویید. آنها گفتند آقا مطلب به قدری محرمانه است که ما به هیچ وجه نمی توانیم آنرا به کس دیگری جز شما بگوییم.
باز پاشدم بروم که آقای تقی زاده گفت بسیار خوب ایشان تشریف می برند در اطاق مجاور می نشینند شما مطلبتان را بگویید ولی بدانید من تمام مطالبی را که شما به من گفته باشید و جوابی که به شما داده باشم را بعدا تابعا و نعل بالنعل به ایشان خواهم گفت. از حالا به شما می گویم که از من قول نگیرید که نگو.
آنها گفتند خب حال که این شکلی است پس ایشان بنشینند و دیگر لزومی ندارد بروند. گفتند آقا شما می دانید که آقای دکتر محمد مصدق در مجلس نطق کرد و گفت مادر دهر خیانت پیشه تر از تقی زاده نیافریده است. بعد هم مجلس سنا را منحل کرد و سناتوری چون شما را خانه نشین کرد. حالا ما عده ای هستیم در خارج جمع شده ایم چون در مجلس قدرتی نداریم که مصدق را ساقط کنیم و ایشان در مجلس نفوذ و اکثریت را دارد. برای همین ما در خارج جمع شده ایم و مشغول فعالیت برای سقوط ایشان هستیم و دنبال لیدر می گردیم. به اتفاق آرا نظر داریم که شما بهترین شخصی هستید که زعامت و لیدری این کار را قبول کنید.
تقی زاده گفت: نه من این کار را قبول نمی کنم به فرض که مصدق السلطنه گفته باشد که مادر دهر خیانت پیشه تری از من نیافریده است و مرا هم خانه نشین کرده باشد ولی من به هیچ قیمتی حاضر نیستم علیه ایشان قدمی بردارم و شما هم زورتان به جایی نمی رسد.
آنها گفتند: آقا رک بگوییم ما را محمدرضا شاه فرستاده و همه چیز هم به ما داده هم پول داریم و هم عده و عده. شخص شاه گفته است بیاییم از شما این را بخواهیم.
تقی زاده پوزخندی زد و گفت: تنها دولتی که بعد از شهریور ۱۳۲۰ سر کار آمد و صالح بود دولت حکیم الملک بود که دربار با انگشت هژیر آنرا ساقط کرد. تنها دولتی که هم مقابل دربار ایستادگی کرده و هم دارد به نفع ممکت کار می کند دولت مصدق السلطنه است و من به هیچ قیمتی حاضر نیستم علیه این مرد قدمی بردارم. تقی زاده که اینطور گفت این دو نفر خیلی پکر شدند و دمشان را روی کولشان گذاشتند و رفتند.
من[نصرت الله امینی] عصر آنروز خدمت آقای دکتر مصدق رسیدم و موضوع را به ایشان عرض کردم. ایشان فقط فرمود: بله تقی زاده مرد عاقلی است.
البته آقای مجتهدی آن وقت به من و منوچهری گفت نپرسید که این دو نفری که خدمت آقای تقی زاده آمده بودند کیستند چون اخلاقا نمی توانم بگویم. اما بعد که این دو مردند گفت آن دو یکی شان جمال امامی بود و دیگری احمد فرامرزی.
منبع: پروژه تاریخ شفاهی ایران دانشگاه هاروارد