گروه سیاسی ایرنا- پرونده ویژه «عقل جنگ»: «امروز دومین روزی است که من جنگ را با روش علمی اداره می کنم...»
این سیزده کلمه، نخستین خط از روزنوشت فرمانده کل قوا و رییس جمهور ایران «ابوالحسن بنی صدر» در روز جمعه، ۲۵ مهر ۱۳۵۹ است.
دو ماه قبل، به تاریخ جمعه ۲۴ مرداد ماه، جلسه ای در اتاق جنگ لشکر ۸۱ زرهی در کرمانشاه تشکیل شد. افراد حاضر در این جلسه، علاوه بر رییس جمهور و نخست وزیر، عبارت بودند از: تیمسار ولی الله فلاحی، تیمسار قاسم ظهیرنژاد، سرهنگ جواد فکوری، سرهنگ هوشنگ عطاریان، سرهنگ علی صیاد شیرازی، مرتضی رضایی، رحیم صفوی، محمد بروجردی، احمد متوسلیان، ناصر کاظمی، هدایت الله لطفیان، ابراهیم مالکیان.
در این جلسه گزارشهایی از آرایش نیروهای ایرانی و عراقی در مرزها داده میشود. تعدادی از فرماندهان سپاه نیز با ارائه دلایل و شواهدی، هشدارهایی جدی میدهند که رژیم بعث برای تجاوز به کشور قصد و برنامه جدی دارد.
از جمله، ابراهیم مالکیان فرمانده عملیات سپاه قصر شیرین طرحی در ۲۳ بند برای تقویت نیرو و تحکیم خطوط خودی ارائه می دهد (که معروف می شود به طرح ۲۳ مادهای).
یکی از فرماندهان ارشد ارتش در واکنش به گزارشها و پیشنهادات نیروهای سپاه، جملاتی بیان میکند مبنی بر این که چنین سخنانی مایه تضعیف روحیه بوده و عراق ضعیف تر از آن میباشد که دست به چنین کاری بزند.
این فرمانده که با سابقهترین نظامی جمع هم به شمار میرود، چند دقیقه بعد، در تعریضی دوباره به اظهارات فرمانده عملیات سپاه قصر شیرین، خطاب به رییس جمهور، سوالی تاریخی بیان میکند: «کار ارتش به جایی رسیده که از یک استوار نظر بگیرد؟» (کنایه به آقای مالکیان که قبل از تاسیس سپاه قصر شیرین، درجهدار لشکر کرمانشاه بود).
بیشتر بخوانید:
ضربهای که همه دنیا صدایش را بشنود
۶ ماه رکود در جبههها بعد از عملیات نصر
ماجرا به همین جا ختم نمیشود. بنی صدر که کمی تحت تاثیر گزارشات نیروهای سپاه قرار گرفته، از همان فرمانده ارتشی میپرسد: «فلانی! اگر جنگ با عراق شروع شود، شما چه طرحی دارید؟» ایشان جواب می دهد: «چنین چیزی اتفاق نمی افتد».
فرمانده وقت کل قوا با این جمله که «خب آمدیم و جنگ شد؟» بر سوال خود اصرار می کند. فرمانده مزبور نیز تاکید می کند: «چنین چیزی محال است». بنی صدر دوباره می پرسد: «خب آمدیم و جنگ شد...» تیمسار دوباره تکرار می کند: «چنین چیزی محال است». بنی صدر بیشتر پاپی می شود که «حالا فرض کن جنگ شد، چه می خواهی بکنی؟» و آن فرمانده پاسخی جدید ارائه می کند: «یه کارش می کنیم».
این جلسه نمونه ای از عملکرد عالی ترین مقام اجرایی و نظامی کشور، در برابر تهدیدی است که حداقل از شش، هفت ماه قبل به صورت جدی مطرح بود و طی این مدت، ده ها تن از از مرزنشینان و مرزبانان بر اثر چند صد فقره تعرض زمینی و هوایی عراق، شهید و زخمی شده بودند (به طور مینگین۱۲-۱۳ شهید در هر ماه).
بنی صدر مدعی است «موقعی که آقای رجایی میخواست نخستوزیر بشود، خطر تجاوز عراق [...] در آن ایام، روشن شده بود [...] و با اینکه یاسر عرفات را فرستاده بودم پیش آقای صدام حسین تا دست به این کار نزند[...]. یاسر عرفات رفت به عراق و برگشت و گفت که صدام را مثل طاوس دیده و او میگوید که کار ایران را چهار روزه تمام میکنم». بر اساس خاطرات آقای بنی صدر، این ماجرا، حدود سه هفته پس از آن جلسه تاریخی در اتاق جنگ لشکر ۸۱ اتفاق افتاده است.
اینکه چرا فرمانده کل نیروهای مسلح، بیست و پنج روز پس از آغاز رسمی جنگ و اشغال هزاران کیلومتر مربع از خاک کشور، به فکر «اداره علمی جنگ» افتاد، از سوالاتی است که یافتن پاسخی روشن برای آن دشوار است.
ایشان که خود را «بزرگ ترین اندیشه تاریخ معاصر» معرفی کرده بود، چگونه طی هفت ماه حاکمیت بر نیروهای مسلح، فکری برای اصلاح آرایش دفاعی کشور در برابر تهدیدات احتمالی نکرد تا تیپ های زرهی دشمن، طی شش روز اول جنگ، به ۱۵-۱۶ کیلومتری اهواز نرسند؟ با توجه به این که اهواز از مرز، حدود ۹۰ کیلومتر فاصله دارد، روزی ۱۵ کیلومتر پیشروی دشمن در عمق خاک کشور، یعنی تقریبا هیچ عامل بازدارنده جدی در برابر متجاوزین وجود نداشته است.
چرا این «مدیریت علمی» درست یک روز پس از شکست قاطع «عملیات پل نادری» (در ۲۳ مهر) به جریان افتاده است؛ عملیاتی که با تصمیم و فرماندهی عالی شخص بنی صدر و بدون اطلاع سایر اعضای «شورای عالی دفاع» انجام شد.
اگر بنی صدر حدس می زد که «اداره جنگ با روش علمی» طی کمتر از ۱۰ روز، دو نتیجه درخشان به بار خواهدآورد (شکست در دومین عملیات کلاسیک و همچنین سقوط خرمشهر)، چنین داعیه گزافی را مطرح نمی کرد.
جالب اینجا بود که جناب رییس جمهور، هیچ گله ای را از «روش علمی» خود برنمی تافت و روز ۱۴ آبان، یعنی ۱۰ روز پس از سقوط خرمشهر، وقتی به گوشش رسید که گروهی از نمایندگان مجلس برای استیضاح او اقداماتی کرده اند، نامه ای به امام نوشته و بیان می دارد: «اگر توطئه نکنند، ما پیروز می شویم و من تعهد می کنم که در این جنگ پیروز می شویم، به شرط آنکه ما را به حال خود بگذارند و به شرط اینکه بگذارند کارم را انجام بدهم و با اختیار کشور را به سوی پیروزی ببرم».
در همین روز، امام خمینی به صراحت فرمان می دهد که محاصره آبادان باید شکسته شود؛ فرمانی که رسما بر زمین می ماند.
۶۲ روز بعد از این نامه نگاری کودکانه، آخرین دستاورد «جنگ با روش علمی بنی صدر»، در منطقه «هویزه» مانند داغی بر پیشانی تاریخ کشور نشست.
پس از این عملیات (۱۶ دی)، ارتش عراق به نتیجه قطعی رسید که نیروهای ایرانی از یک عملیات دقیق و برنامه ریزی شده در سطحی گسترده ناتوان هستند.
چهار روز بعد، عملیاتی دیگری موسوم به «توکل» با هدف شکستن حصر آبادان انجام گرفت اما باز هم نتیجه ای حاصل نشد. با این حال، امام خمینی، بیش از ۵ ماه دیگر به به بنی صدر فرصت داد تا در راس نیروهای مسلح، تدبیری برای جنگ بیندیشد او تقریبا تمام این زمان را به منازعات سیاسی در پشت جبهه گذراند.
حتی وقتی سپاه پس از دو ماه شناسایی، در بهمن ماه، طرح خود را برای شکست حصر آبادان به شورای عالی دفاع ارائه داد و شورا نیز آن را مصوب نمود، بنی صدر با بهانهای، عملیات را به تعویق انداخت.
او که در ثبت حتی یک پیروزی به نام خود در جبهه های نبرد ناکام شده بود، عملا اجازه نمی داد نیروهای مردمی سپاه ایده های خود را برای جنگ علیه دشمن به بوته امتحان بگذارند. هیچ گاه هم معلوم نبود چه کسانی او را در حوزه نظامی محدود کرده یا توطئه می کنند که به تعهدش برای پیروزی در جنگ عمل نمی کند.
به این ترتیب، در حالی که ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از کشور تحت اشغال ارتش صدام بود، آرامشی دردناک بر جبهه ها حاکم شد و در عوض شهرها در آتش جنگ سیاسی میان بنی صدر و کسانی که او دشمن خود می پنداشت، فرو رفت.
بنی صدر و متحدانش (دارودسته رجوی و چند گروهک دیگر) چنین تصور و حتی تبلیغ می کردند که حذف او از فرماندهی کل قوا میسر نیست و ارتش از وی حمایت خواهد کرد.
روز ۲۰ خرداد ۱۳۶۰، سرانجام پس از ۱۵ ماه، امام خمینی با کوتاه ترین فرمان حکومتی خود، بر این توهمِ ترحم برانگیز مهر باطل زد: «آقای ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شده اند».
بلافاصله اطلاعیه شماره ۵۳۰ ارتش با مفاد بیعت مجدد با امام خمینی منتشر شد و کمتر از ۲۴ ساعت بعد، تمامی فرماندهان ارتش در جماران با امام خمینی دیدار کردند. از آن روز به بعد، بنی صدر، تا روز فرارش از کشور، از انظار پنهان شد.
۱۰۰ روز پس از حذف بنی صدر از قاموس سیاسی و نظامی کشور، نخستین عملیات بزرگ و پیروزمند نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران با نام «ثامن الائمه» به اجرا در آمد و نیرویی معادل ۲۹ گردان از قوای ارتش، سپاه، ژاندارمری و شهربانی توانستند طی دو روز، محاصره ۳۴۹ روزه شهر آبادان را بشکنند.
تمامی فرماندهان اصلی نبرد «ثامن الائمه» همان افسران و پاسدارانی بودند که ۱۳ ماه قبل، در جلسه ۲۴ مرداد ماه، در اتاق جنگ لشکر ۸۱ زرهی در کرمانشاه حضور داشتند (به جز فرمانده سپاه که تغییر کرده بود).