گروه سیاسی ایرنا- پرونده ویژه «عقل جنگ»: فروردین ۱۳۶۰، در حالی که قوای سیاسی کشور، در حال دست و پنجه نرم کردن با دسته گل جدید «بنی صدر» (غائله ۱۴ اسفند) بودند و نیروی زمینی ارتش کماکان در شوک آخرین شکست خود (۲۰ دی ماه ۱۳۵۰) به سر می برد، نیروی هوایی ارتش با پیشنهاد یکی از افسران خلبان و عزم و همت فرمانده خود سرهنگ «جواد فکوری» در حال تدارک بزرگ ترین و پیچیدهترین عملیات تاریخ نیروی هوایی ایران بود.
همزمان، یگانهایی از سپاه پاسداران، مقدمات عملیاتی خاص را علیه مواضع دشمن در منطقه شرق رودخانه کارون فراهم میکردند. برای این عملیات باید کانالی به طول ۱۷۵۰ متر و حدود یک و نیم متر به سمت مواضع دشمن حفر میشد.
نیروی هوایی ارتش، عملیات خود را در ۱۵ فروردین ۱۳۶۰ به اجرا در آورد و چشم جهان را خیره کرد. هشت فروند فانتوم ایرانی، با حداکثر مهمات و تسلیحات، توانستند مسیری به طول ۱۴۰۰ کیلومتر را طی کرده و پس از بمباران یایگاه های هوایی عراق در مرز اردن (دور ترین فاصله ممکن از مرز ایران و خارج از برد عادی هواپیماهای جنگی)، موسوم به «الولید»، همان مسیر را بازگردند.
این هوانوردی ۲۸۰۰ کیلومتری که به قیمت انهدام نزدیک به ۵۰ هواپیمای جنگی عراق تمام شد، هیچ گونه تلفات و خسارتی برای ایران نداشت و با نام «عملیات اچ.۳» در تاریخ ماندگار شد. اما فروغ این عملیات تاریخی، در هیاهوی دعوای بنی صدر با رقبا، منتقدان و مخالفانش گم شد.
از سوی دیگر، در جبهه جنوب، حفر کانالِ مورد نظر پاسداران، آن هم زیر دید دشمن و با امکاناتی در حد «هیچ»، سه ماه به طول انجامید و از قضا یک روز مانده به آغاز عملیات، بنی صدر با فرمان ۹ کلمهای امام خمینی، از فرماندهی نیروهای مسلح برکنار شد.
فرماندهان سپاه به منظور اعلام بیعت با رهبر انقلاب به عنوان فرمانده کل قوا، عملیات خود را «فرمانده کل قوا، خمینی روخ خدا» نام گذاشتند.
ساعت سه و چهل دقیقه بامداد ۲۱ خرداد، ۳۵۰ نیروی سپاه و بسیج، با پشتیبانی یک آتشبار ارتش عملیات را آغاز و طی سه ساعت موفق شدند ۶ کیلومتر پیشروی کنند.
واکنش دشمن بسیار شدید بود و چهار روز تمام تلاش کرد رخنهای را که در خط مستحکم پدافندیاش ایجاد شده بود برطرف کند اما موفق نشد.
بیشتر بخوانید:
ضربهای که همه دنیا صدایش را بشنود
۶ ماه رکود در جبههها بعد از عملیات نصر
گرچه این عملیات تغییر عمدهای در وضعیت کلی جبهه ها ایجاد نکرد اما چنین دستاوردی، آن هم از سوی تنها یک گردان سپاه در نوع خود درخششی خیره کننده به شمار می رفت.
سپاه علی رغم جایگاه تثبیت شده اش در قانون اساسی، طی ۱۵ ماه فرماندهی بنی صدر بر نیروهای مسلح، از ورود موثر به جنگ محروم بود و بنی صدر نه تنها آن را جدی نمیگرفت، بلکه با دامن زدن به اختلاف میان ارتش و سپاه، اندک استطاعت دفاعی کشور در آن زمان را عملا فلج کرده بود.
اینک همین عملیات فقیرانه اما پیروز، آن هم در اوج بحران سیاسی کشور، برای نیروهای مسلح بسیار روحیه بخش و امیدوار کننده بود. در این عملیات، علاوه بر چندین نفربر زرهی، یک دستگاه تانک عراقی هم توسط سپاه به غنیمت گرفته شد و هسته نخستین یگان زرهی سپاه با همین بضاعت اندک تشکیل گردید.
تابستان داغ سال ۱۳۶۰، تجربه ای ماندگار برای ملت ایران بود. از یک سو عرصه سیاسی کشور باید با تبعات یک تحول سرنوشت ساز، یعنی حذف بنی صدر و پیروان و متحدانش مواجه می شد و از سوی دیگر نظامیان باید ماه ها رکود در جبهه ها را که عامل تحکیم مواضع دشمن در مناطق اشغالی شده بود، در هم می شکستند.
ارتش که ماه ها بود در برزخ میان خط امام به عنوان باور قلبی نیروهایش و فرماندهی تشکیلاتی بنی صدر دست و پا می زد، بر خلاف تصور برخی صاحب نظران، ازعزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا به خوبی استقبال کرد و پایبندی خود به نظام و انقلاب را نشان داد.
این ماجرا برای سپاه هم حکم رهایی از تعریف شدن دائمی به عنوان رقیبی برای ارتش را داشت؛ موقعیتی که مانند زنجیر به دست و پای پاسداران جوان و پرانرژی بسته شده بود و مجالی برای عرض اندام به اصلی ترین سرمایه های انقلاب را نمی داد.
حالا ترکیبی از چریکهای سبک اسلحه سپاه و کادرهای آموزش دیده ارتش، باید طرحی نو درمی انداختند و بزنگاهی را که در چشم بسیاری از جهانیان، بن بستی نفوذناپذیر به نظر می آمد، پشت سر می گذاشتند.
۱۰۰ روز لازم بود تا دوست و دشمن، شاهد نتایج وضعیت جدید باشند. در این روزهای پرحادثه آن چه به چشمان تیزبین صدام و متحدانش میآمد، جوی خونی بود که در پشت جبههها جاری بود و صدها تابوتِ پیچیده در پرچم ایران که بر روی دستها تشییع میشد.
دار و دسته رجوی که خود را ارتش وفادار به رییس جمهور و مسئول بازگرداندن او به کرسی غصب شده اش! معرفی می کردند، هزاران تروریست مسلح را به جان دولت و مردم انداختند.
نتیجه به راه افتادن این ماشین ترور، کشتار صدها تن از نیروهای فعال انقلاب در کوچه و خیابان ها و همچنین شهادت دو رییس قوه و چندین وزیر و نماینده مجلس و ده ها مدیر و مسئول سیاسی و نظامی بود.
این معرکه خون و آتش در پایتخت و شهرهای بزرگ دیگر، متجاوزان بعثی را از فعالیت متراکم و پرحرارتی که درجبهه های خوزستان جریان داشت غافل کرد (نباید از نقش تحلیل ها و اطلاعات غلط رجوی و دار و دسته اش مبنی بر سقوط قریب الوقوع نظام، در ایجاد چنین غفلتی میان حکام بغداد چشمپوشی کرد).
رزمندگان ایرانی، فارغ از غوغای سیاسی، عملیات شناسایی دقیق و بی هیاهویی را در جای جای خطوط دشمن آغاز کرده بودند. اتفاقی بزرگ در شرف وقوع بود.
در آن مقطع، ماشین جنگی جمهوری اسلامی، که هنوز اعتماد به نفس آسیب دیده خود را به طور کامل بازیابی نکرده بود، برای آغاز حمله به خطوط دشمن، آمادگی پذیرش هیچ ریسکی را نداشت. ضربه باید درجایی و به گونه ای وارد می شد که هم حداقلی از پیروزی قطعی را به دنبال داشته باشد، هم آرایش کلی دشمن را به گونه ای موثر تهدید کند.
اتاق فکرِ ارتش و سپاه در جستجوی پاشنه آشیلی از دشمن که با حداقل امکانات بتواند آن را مورد حمله قرار داده و یک نتیجه چشمگیر را برای کشور به دست آورد، به همان نقطه مورد نظر امام در آبان ماه سال گذشته رسید: «شکست حصر آبادان».
گرچه امروز، پس از گذشت دهه ها از آغاز و پایان جنگ، می توان با اطمینان اظهار نظر کرد که عبور متجاوزین بعثی از کارون و نگاه داشتن آبادان در محاصره ای ۳۲۰ درجه، از مهم ترین اشتباهات نظامی صدام بود اما به هر حال آن زمان، محاصره آبادان برگ برندهای برای ارتش عراق به شمار می رفت تا در موقعیت مناسب بتواند اراده خود را به طرف مقابل تحمیل کند و در عین حال، ضعیف ترین بخش از خطوط دفاعی دشمن.
در حالی که کشور در تب و تاب انتخابات ریاست جمهوری و میان دورهای مجلس قرار داشت و تروریستها هر روز در شهرها آشوب و حادثه خلق میکردند، ساعت ۱ بامداد روز ۵ مهر ماه ۱۳۶۰، عملیات «ثامن الائمه» با هدف شکستن محاصره آبادان و عقب راندن دشمن تا ساحل غربی رودخانه کارون آغاز شد.
مواضعی که ۱۰ ماه، توسط قدرتمندترین ارتش عربی، تحکیم و تثبیت شده بود، طی دو روز، با تقدیم ۴۳۷ شهید، زیر و رو شد و حدود ۸ هزار نظامی عراقی، از شرق رودخانه کارون پاکسازی شدند (اعم از کشته، اسیر و فراری).
پیروزی در این عملیات نه چندان بزرگ، برای پاسداران و ارتشیان به منزله آب حیات بود و برای ژنرال های صدام، حکم مشتی گیج کننده را داشت. آن ها که خود می دانستند جبهه آبادان، ضعیف ترین خط پدافندی شان بوده، در ابتدا این شکست را به حساب همان ضعف نوشتند اما زودتر از آن چه تصور می کردند، به اشتباه سختشان پی بردند. برگ جدیدی از تاریخ ورق خورده بود.