تهران- ایرنا- «عملیات مسلم‌ بن عقیل» در تاریخ ایران، به‌عنوان یک حمله متوسط دسته‌بندی می‌شود، اما وحشتی که این عملیات، خصوصاً در چهار، پنج روز اول میان صدام و متحدان منطقه‌ای و جهانی‌اش حاکم کرد، لااقل تا چند سال بعد از آن تکرار نشد.

گروه سیاسی ایرنا- پرونده ویژه «عقل جنگ»: روز دوشنبه ۱۲ مهر سال ۱۳۶۱، خبر مرگ «احمد حسن البکر» بر اثر سکته قلبی، ابتدا میان مقامات سیاسی و نظامی بغداد پیچید و ساعاتی بعد، به نمایندگان خبرگزاری‌های خارجی در عراق رسید.

رئیس‌جمهور پیشین عراق، در آستانه هفتادسالگی بود و شایعه بیماری‌اش دهان به دهان می‌چرخید اما کمتر کسی مرگ او را به‌عنوان یک ماجرای طبیعی قلمداد کرد. گرچه در عراق و خصوصاً بغداد، این بهت و تردید، زیر سایه سنگین دستگاه مرگبار امنیتی حزب بعث مجالی برای بروز نداشت اما خیلی زود در رسانه‌های خارجی مطرح شد.

البته تنها به‌دلیل روحیه خشن و خاطرات عراقی‌ها از بی‌رحمی صدام حسین نبود که در همان سال ۱۳۶۱، ماجرای مرگ حسن البکر طبیعی قلمداد نشد بلکه زمانِ آن و تقارنش با واقعه‌ای دیگر، بیشتر به این شک دامن می‌زد.

بعد از تصفیه بزرگ مخالفان و رقبای صدام از حزب بعث در سال ۱۳۵۸، این پیرمرد بعثی تنها کسی بود که درصورت حذف صدام، می‌توانست جای او را بگیرد. او از زمان کناره‌گیری (۲۵ تیر ۱۳۵۸) عملاً در حصر خانگی به‌سر می‌برد و در ماه‌های آخر عمرش تمام ارتباطش با دیگران قطع شده بود. هیچ موجود زنده‌ای در این عالم نمی‌داند که بازگشت به قدرت حتی به مخیله حسن البکر خطور کرده بود یا نه اما مرگ ناگهانی او، آن هم درست زمانی که اخبار نزدیک شدن نظامیان ایرانی به دروازه‌های بغداد، مانند گردباد در سراسر دنیا می‌پیچید، اجازه نمی‌داد توقف قلب او به قضا و قدر نسبت داده شود. (سال‌ها بعد و با سرنگونی صدام، یکی از نیروهای امنیتی عراق مطرح کرد که حسن البکر توسط «حسین کامل» (سگ وفادار صدام در دهه ۶۰) مسموم و مقتول شده است.)

چند ماه قبل از مرگ حسن البکر، ارتش صدام که درگیر جنگی تمام‌عیار با ایران بود، زیر ضربات خردکننده پاسداران و ارتشیان، شکست‌هایی پی‌درپی و خردکننده را تجربه کرد.

طی کمتر از ۶۰ روز، نیرویی معادل ۱۰ لشکر از نظامیان عراقی به اسارت ایران درآمد و ده‌ها هزار نفر دیگر از ارتشی که صدام با زحمت فراوان به میدان فرستاده بود، در دشت‌های خوزستان کشته شدند و سپاه چهارم عراق به‌عنوان قوی‌ترین و پرادعاترین یگانِ زمینی عراق، عملاً به مرز فروپاشی رسید.

هزینه انهدام صدها دستگاه تانک و نفربر زرهی و ده‌ها فروند هواپیمای جنگی نیز چیزی نبود که برای رژیم بغداد ناچیز تلقی شود. ایرانیان، به‌فاصله کمی پس از اخراج ارتش متجاوزِ بیگانه از خاک خوزستان، وارد خاک عراق شدند. (عملیات رمضان) و عملیاتی بزرگ را برای محاصره شهر بصره (دومین شهر مهم عراق و پایتخت اقتصادی آن) آغاز کردند.

این‌بار قدرت منحصربه‌فرد مهندسی ـ رزمی ارتش بعثی به دادش رسید و ایرانیان که تجربه مواجهه با موانع و استحکامات حیرت‌انگیز ایجادشده در برابر بصره را نداشتند، از رسیدن به هدف بازماندند اما بیش از هزار عراده تانک و نفربر و هزاران کشته و اسیر و زخمی را از ماشین جنگی عراق حذف کردند.

بازسازی این حجم از خسارات و تلفات، به ماه‌ها زمان نیاز داشت که البته با کمک‌های خیره‌کننده خارجی، می‌شد این مدت را تقلیل داد ولی تهدیدی که صدام به‌خوبی آن را درک می‌کرد، از بابت روحیه ارتشِ تحت‌امرش بود.

ارتش عراق درطول چند دهه‌ای که از عمرش می‌گذشت، دست به کودتای خوبی داشت. این ارتش که توسط صدام به هیولایی ترسناک تبدیل شده بود، اگر اعتمادش را به فرماندهی سیاسی کشور از دست می‌داد، با فرآیندی غریزی، به‌دنبال اولین گزینه ممکن می‌رفت و نطفه کودتا در آن شکل می‌گرفت. هنگامی که در ۹ مهر ماه (دوماه بعد از عملیات رمضان)، اخبار جدیدترین عملیات رزمندگان ایرانی در نزدیک‌ترین نقطه مرزی به پایتخت عراق منتشر شد، بیش از هر زمان دیگر، حیثیت رژیم سیاسی حاکم مورد تهدید قرار گرفت.

حالا فاصله ایرانیان با بغداد، تنها ۱۰۰ کیلومتر بود که تمامی این مسیر از دشتی مسطح و سهل‌العبور می‌گذشت. عبور از این دشت به نیرویی معادل بیست لشکر پیاده و زرهی نیاز داشت. کافی بود ایرانیان تنها نیمی از این مسیر را پیشروی کنند تا بغداد زیر آتش توپخانه آنان قرار بگیرد و عملاً سقوط کند.

صدام می‌دانست که ایران چنین نیروی عظیمی در اختیار ندارد اما تجربه شکست‌هایش در استان خوزستان که با ورود غیرقابل انتظار هزاران نیروی داوطلب مردمی محقق شده بود، اجازه نمی‌داد روی اطلاعاتی از این دست حساب قطعی باز کند. اما ارتش عراق هم هنوز از ضربات عملیات‌های چند ماه گذشته کمر راست نکرده بود و معلوم نبود اعتمادبه‌نفس کامل برای نبرد در «دشت بغداد» را داشته باشد، اینجا بود که شامه تیز موجودی مانند صدام، بوی کودتا را به‌خوبی حس می‌کرد، حالا شاید قابل‌درک باشد که چرا مرگ حسن البکر با سکته قلبی، آن هم در سومین روز از «عملیات مسلم‌بن عقیل(ع)»، در کت هیچ عراقی هوشمندی نرفت.

«عملیات مسلم‌بن عقیل» در تاریخ ایران، به‌عنوان یک حمله متوسط دسته‌بندی می‌شود، اما وحشتی که این عملیات، خصوصاً در چهار، پنج روز اول میان صدام و متحدان منطقه‌ای و جهانی‌اش حاکم کرد، لااقل تا چند سال بعد از آن تکرار نشد.

ناکامی رزمندگان ایرانی، در عملیات پیشین یعنی «رمضان» پس از آن که در طول ۹ ماه فقط پیروزی را تجربه کرده و دشمن را تار و مار کرده بودند، در روحیه آنان تأثیر بدی گذاشته بود. از طرفی با توجه به خط دفاعی مستحکم عراق در برابر بصره، انجام عملیات بزرگ برای نزدیک شدن به این شهر احتیاج به بازسازی و تدارکاتی وسیع داشت که زمان زیادی طلب می‌کرد.

این مهم برای فرماندهان نظامی ایران به‌خوبی مورد توجه قرار داشت که متوقف کردن موج حملات و رها کردن رزمندگان و جبهه‌ها تا زمان رسیدن به وضعیت مناسب کار غلطی است و علاوه‌بر اینکه به دشمن فرصتی همراه با آرامش برای تقویت و بازسازی می‌دهد، نیروهای خودی را هم از انگیزه و تحرک می‌اندازد. انجام عملیات با وسعت محدود اما پیروز، بهترین راه‌حل این مشکلات بود.

با توجه به کمبود نیروی انسانی و امکانات زرهی، مناطق عملیاتی کوهستانی در غرب بهترین گزینه بود. در مناطق کوهستانی، هم نیروی انسانی کمتری بود، هم دشمن امکان استفاده کامل از بزرگ‌ترین قدرتش یعنی نیروی زرهی را نداشت.

به‌سرعت کارشناسی‌ها شروع و منطقه تنگه سومار انتخاب شد. نزدیک‌ترین خطوط مرزی ایران با بغداد، از روی ارتفاعات تیغه‌ای و غیرقابل نفوذی می‌گذشت و تنگه سومار در نزدیکی قصرشیرین یکی از معدود راه‌های نفوذ به خاک عراق و سرازیر شدن در دشت بغداد بود.

تنگه سومار از بین دو ارتفاع به‌نام «کهنه‌ریگ» و «گیسکه» می‌گذشت و پس از آن تا اولین شهر یا شهرک عراق یعنی «مندلی»، تنها ۱۵ کیلومتر فاصله بود. عراق هردوی این ارتفاعات را در ابتدای جنگ اشغال کرده بود که این روزنه خطرناک را تحت‌کنترل گرفته و دیدی کامل روی دو سوی مرز داشته باشد.

یک عملیات ضربتی آفندی پرتوان، با هدف تصرف ارتفاعات «کهنه‌ریگ» و «گیسکه» و تسلط بر تنگه سومار و پس از آن در صورت امکان، رسیدن به شهر «مندلی» طراحی شد و ۹ مهر ماه، یعنی ۶۴ روز بعد از پایان عملیات رمضان، با رمز یا اباالفضل العباس(ع) آغاز شد (به‌دلیل نزدیکی این زمان به روز شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع)، عملیات به اسم ایشان نامگذاری شد).

رزمندگان ایرانی طی دو، سه روز با سرعتی شگفت‌انگیز به تمام اهداف از پیش تعیین‌شده، دست پیدا کردند. رژیم صدام که با تبلیغات فراوان درباره امنیت کامل بغداد، در تدارک برگزاری اجلاس جنبش عدم‌تعهد در این شهر بود، برای بازپس‌گیری مناطق ازدست‌رفته و بستن راه نفوذ ایران به حریم پایتخت عراق، طی حدود ۱۰ روز، بیش از ۳۰ بار اقدام به ضدحمله کرد، هرچند موفق شد ارتفاع سلمان‌کشته را -که البته ارتفاع سوق‌الجیشی‌ای هم بود- پس بگیرد اما سایر مناطق در دست ایران باقی ماند و حالا میان رزمندگان ایرانی و پایتخت عراق، مسیری حدوداً ۱۰۰کیلومتری قرار داشت که از دشت مسطح بغداد می‌گذشت و جاده مندلی به بغداد کاملاً در تیررس بود. صدام که سه ماه بود درباره بستن راه ایرانیان به‌سمت بصره، با سرمستی تبلیغات می‌کرد، حالا آنان را روبه‌روی بغداد می‌دید.

از طرف دیگر حدود ۱۰۰ روز قبل از عملیات مسلم، خلبان شهید عباس دوران، عملیات شهادت‌طلبانه تاریخی‌اش را در بغداد انجام داد و کشورهای عضو جنبش عدم‌تعهد را برای برگزاری اجلاس دوره‌ای این جنبش در بغداد، مردد کرد.

وقتی حاج‌همت، فرمانده ارشد عملیات مسلم، در میانه عملیات، خبرنگاران رسانه‌های خارجی را که به منطقه عملیاتی مسلم دعوت شده بودند، با خودش به سنگر دیدگاه مشرف بر مندلی برد و جاده مندلی ـ بغداد را به تک‌تک آنها نشان داد، تردیدها درباره امنیت بغداد به پایان رسید و محل اجلاس از بغداد به دهلی‌نو منتقل شد که ضربه هولناکی به حیثیت صدام بود (برای تکمیل پیروزی‌های عملیات مسلم، عملیات دیگری به‌نام زین‌العابدین که در حقیقت مرحله دوم عملیات مسلم بود، طراحی و اجرا شد که البته به نتایج موردنظر نرسید.)

با «عملیات مسلم‌بن عقیل(ع)» برای ایرانیان، راهی شورانگیز به‌سوی پیروزی قاطع باز شده بود اما فرماندهان ایرانی از بدو امر می‌دانستند که در آن زمان، توان لازم برای ادامه عملیات را در اختیار ندارند. جذب، سازماندهی و تجهیز حداقل ۶۰‌هزار نفر (اضافه بر سازمان رزمِ موجود نیروهای مسلح) و توسعه نیروی هوایی و زرهی متناسب با هدف، به‌اضافه تربیت کادر فرماندهی برای چنین استعدادی، افقی نبود که بتوان در زمانی کوتاه به آن دست پیدا کرد اما حداقل نتیجه تاکتیکی به‌دست‌آمده در عملیات مسلم آن بود که رژیم صدام مجبور شود استعداد بزرگی از ارتش درهم‌شکسته خود را (حداقل یک سپاه) که به‌شدت در جبهه جنوب متمرکز شده بودند، برای دفاع از دشت وسیع بغداد گسیل کند و در مرحله بعد، به فکر ایجاد یگان‌های جدید برای دفاع از این منطقه باشد که هزینه‌های سنگینی را به این رژیم تحمیل می‌کرد.

در سال ۱۳۶۱، گرفتار کردن صدام در چنین مخمصه‌ای، با عملیاتی متوسط مانند «مسلم» پیروزی خیره‌کننده‌ای به‌شمار می‌رفت.

به تقلا افتادن مجامع بین‌المللی برای نجات صدام که می‌توانست تلاش آنان برای توجه به خواسته‌های اولیه ایران را به‌همراه داشته باشد، از نتایج راهبردی بود که طراحان عملیات مدنظر داشتند.

تصویب قطعنامه ۵۲۲ شورای امنیت، آن هم سه روز بعد از آغاز عملیات مزبور، نشان داد پیش‌بینی‌ها در مورد این اهداف نیز درست بوده است.