تهران-ایرنا-هویدا می‌گوید دفتر شهبانو به صورت نوعی دولت رقیب درآمده بود و او نمی‌توانست وزرایی را که نمی‌خواست، از دولت کنار بگذارد. شهبانو نیز به نحوی ناسالم پذیرای همان تملق و چاپلوسی‌های مبالغه‌آمیزی است که شوهرش می‌پسندد.

صرف نظر از نگاه‌های سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایت‌های دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بالای آن را از نزدیک لمس کرده‌اند، تصویر واقعی‌تری از این حکومت به دست می‌دهد. پژوهش ایرنا در سلسله گزارش‌هایی، کوشش دارد زوایای کمتر دیده شده حکمرانی پهلوی را از زبان مقامات و مدیران این حکومت بازخوانی کند. در شماره اول، گزارشی از کتاب «من و خاندان پهلوی» تألیف احمدعلی مسعودانصاری و در شماره دوم گزارشی از مصاحبه ارتشبد طوفانیان با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد ارائه شد و اینک گزارشی از کتاب خاطرات پرویز راجی، آخرین سفیر پهلوی در انگلیس با عنوان «در خدمت تخت طاووس» ارائه می‌شود.



سه بخش اصلی کتاب، یادداشت‌های روزانه او در سال‌های ۱۳۵۵، ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ است، بی کم و کاست، بی اضافات و زواید و البته بی‌سانسور و بی‌حذفیات. مقدمه‌ و پیشگفتار کتاب بیشتر حول هدف او که «تهیه یک راهنمای سیاسی درباره زندگی مأموران سیاسی در لندن» می‌چرخد و تحلیلی کلی و جانبدارانه است از اوضاع و احوال سال‌های آخر پهلوی و البته تعریض‌های نیشداری به انقلاب اسلامی ایران و نظام سیاسی جمهوری اسلامی.

خادم هویدا، فدایی اشرف

سراسر این مقدمه‌ها، تمجید و تحسین ویژگی‌ها و خصایص ممتاز کارگزاران پهلوی به ویژه هویدا و اشرف پهلوی است. در سطر سطر این مقدمه‌ها، وفاداری و تعلق خاطر راجی که بیش از یک احترام معمول یک کارمند و کارفرماست، به امیرعباس هویدا و اشرف پهلوی موج می‌زند. از جمله در صفحه ۲۵۴ نوشته است «آیا کسی می‌توانست بیش از والاحضرت (اشرف) به من لطف و سخاوت نشان دهد؟» یا در صفحه ۲۸۸ می‌نویسد «این همه را مدیون الطاف اشرف هستم». این تمجید و تحسین در برخی مواقع، واقعاً خواننده را آزار می‌دهد، مثلاً اما به جهت اینکه متن کوتاه است و قلم نویسنده، قوی؛ او را به کنار گذاشتن آن وادار نمی‌کند. علاوه بر این می‌توان یک آسیب‌شناسی نسبتاً واقع‌بینانه از عملکرد سیاسی و اقتصادی پهلوی دوم از لابلای این سطور دریافت.

راجی با آنکه خود به تملق و زبان‌بازی دچار است (صفحه ۳۸)، اما مرتباً از آن انتقاد می‌کند و برای نمونه در صفحه ۷۰، تصریح می‌کند «در زندگی مأموران دولتی ایران ترس ظاهراً بر منطق و شعور و میهن‌پرستی غلبه دارد.» این تملق کار را به جاهای باریکی می‌کشاند تا جایی که راجی در صفحه ۲۲۸ می‌نویسد «آن همه اراجیف راجع به ایران «پنجمین کشور صنعتی جهان»؛ ما در حقیقت کشوری بدوی و عقب‌مانده هستیم.» از نظر او و به نقل از امیرعباس هویدا بخشی از این نمایش به دلیل فساد کارگزاران پهلوی است. همچنان که در صفحه ۲۶۳ به نقل از امیرعباس هویدا می‌نویسد «فساد در مقامات بالا به مقیاسی شرم‌آور رواج دارد.» از همین روست که در ماه‌های پایانی حکومت پهلوی همه آن تعلق و وفاداری که اهرم تصمیم‌سازی است، رنگ می‌بازد و مقامات پهلوی با حرص و ولعی باورنکردنی به انباشتن جیب‌هایشان مشغول می‌شوند (صفحه ۲۷۴) و در خروج از کشور از یکدیگر سبقت می‌گیرند. (صفحه ۲۸۹)

راجی در صفحه ۲۲۸ می‌نویسد «آن همه اراجیف راجع به ایران «پنجمین کشور صنعتی جهان»؛ ما در حقیقت کشوری بدوی و عقب‌مانده هستیم.»

محمدرضا پهلویِ ضعیف در کنار فرحِ قدرت‌طلب

پرویز راجی، در سال ۱۳۱۵ در خانواده‌ای مرفه به دنیا آمد. پدر او تحصیلکرده فرانسه و جراح استخوان و از هواداران متعصب رژیم پهلوی بود. وی لیسانس اقتصاد را در سال ۱۳۳۸ از دانشگاه کمبریج گرفته و در همان سال به ایران بازگشت و در سال ۱۳۴۰ به سمت منشی‌گری مخصوص امیرعباس هویدا-از مدیران رده بالای شرکت نفت در آن سال‌ها- منصوب شد. او در سال ۱۳۴۲ وارد وزارت خارجه شد و به سمت منشی مخصوص وزیر و نطق‌نویس انگلیسی او گماشته شد. با انتصاب هویدا به نخست‌وزیری در اواخر سال ۱۳۴۳ به دفتر نخست‌وزیر راه یافت و دوباره به خدمت کسی که او را «ارباب» خود می‌خواند، درآمد.

در نتیجه این رفت و آمد و حشر و نشر، بیان و توصیف او از چهره‌ها و وقایع، بسیار ملموس و ارزشمند است. از لابلای بیان و توصیف او می‌توان دریافت آخرین پادشاه ایران، روحیه ضعیف و شکننده‌ای داشته اما از اعمال قلدری و دیکتاتوری ابایی نداشته است. همچنان که راجی در صفحه ۳۷۸ می‌نویسد خبرنگاری اخیراً از شاه پرسیده بود بزرگترین خطایش چه بود؟ شاه با صدایی غمگین جواب داده بود: «به دنیا آمدنم». اما همین چهره ضعیف به گونه‌ای عمل می‌کرد که تعجب و بعضاً ناراحتی اطرافیان را باعث می‌شد. آخرین سفیر پهلوی در انگلیس در صفحه ۸۳ می‌گوید یک مهندس ساختمان شاغل در پروژه‌های کلان در ایران با علاقه و ستایش از شاه صحبت کرد، اما در تعجب بود که چرا حتی بی‌اهمیت‌ترین تصمیم هم باید از لحاظ شخص او بگذرد. یا در صفحه ۳۳۲ راجی ابراز تعجب می‌کند که سفیر ایران در آلمان، امیر مکری، باعث کدورت خاطر اعلیحضرت شده، پس از فقط ۶ ماه خدمت در محل، به تهران احضارش کرده‌اند.

یک مهندس ساختمان شاغل در پروژه‌های کلان در ایران با علاقه و ستایش از شاه صحبت کرد، اما در تعجب بود که چرا حتی بی‌اهمیت‌ترین تصمیم هم باید از لحاظ شخص او بگذرد.

نزدیکی او به دربار پهلوی و به ویژه امیرعباس هویدا سبب شد راجی بیش از یک مأمور سیاسی یا سفیر معمولی در جریان رخدادها و وقایع قرار گیرد. از جمله او در صفحه ۱۳۲ به نکته‌ای از هویدا استناد می‌کند که «دفتر شهبانو به صورت نوعی دولت رقیب درآمده بود و او نمی‌توانست وزرایی را که نمی‌خواست، از دولت کنار بگذارد». چرا که از نظر راجی، «شهبانو هم دست کمی از او (شاه) ندارد و حالا که مزه قدرت را چشیده، عدم مداخله در امور برایش دشوار است.

غرب انقلاب ایران را چگونه می‌دید؟

راجی از سال ۱۳۴۸ در خدمت اشرف پهلوی، زنی که مسئولیت‌های مهم و متعدد بین‌المللی را تنها به جهت روابط خانوادگی بر عهده داشت، در نمایندگی ایران در کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، کمیته مبارزه با بی‌سوادی یا سازمان‌های بین‌المللی حقوق زنان مشغول «سفرهای بسیار و دیپلماسی مختصر» شد. مهم‌ترین مأموریت او که این کتاب، نمایانگر آن است، فعالیت او در مقام سفیر ایران در انگلیس بود که از ۲۶ خرداد ۱۳۵۵ تا ۶ بهمن ۱۳۵۷ را دربرمی‌گرفت. این شغل و این جایگاه را راجی مدیون الطاف و حمایت‌های هویدا و به ویژه اشرف پهلوی می‌داند و به صراحت از اینکه به سرعت به پیشنهاد و سفارش خواهر شاه، این موقعیت حیاتی را پیدا کرده، اظهار تعجب می‌کند. در نتیجه این جایگاه او به خوبی در مورد نحوه مواجهه غرب با انقلاب ایران آشناست.

راجی در صفحه ۳۲۳ می‌گوید تونی پارسونز (سفیر انگلیس در ایران) و بیل سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) تقریباً به طور روزمره اعلیحضرت را می‌بینند، چرا که به استناد صفحه ۳۳۴ کتاب، به تعبیر «ژنرال الکساندر هیگ» فرمانده ناتو، «امید همه در ناتو به شاه بود. او کانون ثبات و سرچشمه قدرت ناتو در تمامی منطقه بود» یا در صفحه ۳۰۹، «اگر شاه برود، انگلستان خیلی از دست می‌دهد». یا هرولد مک میلان (نخست وزیر بریتانیا در سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۳) می‌گوید: «اگر ایران سقوط کند، فاتحه همه چیز را تقریباً باید خواند. آسیا و آفریقا، دو ریه غرب‌اند، بدون آنها نمی‌تواند تنفس کند و غرب مسئول حفظ ثبات آنهاست.»

هرولد مک میلان (نخست وزیر بریتانیا در سال‌های ۱۹۵۷ تا ۱۹۶۳) می‌گوید: «اگر ایران سقوط کند، فاتحه همه چیز را تقریباً باید خواند. آسیا و آفریقا، دو ریه غرب‌اند، بدون آنها نمی‌تواند تنفس کند و غرب مسئول حفظ ثبات آنهاست.»

با این حال، راجی از عدم توازن ایران پهلوی و غرب انتقاد دارد و در صفحه ۳۴۲ می‌نویسد «احترام بیش از حد ما برای غرب، در حقیقت نوعی عقده حقارت ملی است» یا جایی در صفحه ۱۱۹ کتاب به نقل از شهریار شفیق-پسر اشرف پهلوی- فرمانده ناوگان هاورکرافت ایران در خلیج فارس، «قسمت اعظم تجهیزاتی را که آمریکایی‌ها به ما قالب می‌کنند، هرگز نمی‌توانیم به کار ببریم.» همین مسأله یعنی سودمندی غرب به ویژه ایالات متحده از رابطه با ایران پهلوی سبب می‌شود راجی در صفحه ۱۲۲تأکید کند «آمریکایی‌ها آن قدر منافع حیاتی (در ایران) دارند که راضی به تغییرات اساسی‌تری (از اعطای آزادی‌های سیاسی) نمی‌باشند و از نقشه آمریکا برای تجزیه خاک ایران در صورت فروپاشی حکومت پهلوی پرده برمی‌دارد.

پهلوی، «ملاها» را توانمند در انقلاب نمی‌دید

یک ویژگی مشترک مقامات و کارگزاران پهلوی که در خاطرات آنها آشکار شده، این است که حرکت مردمی در انقلاب اسلامی ایران را حقیر و کم‌ارزش می‌دیدند. برای نمونه راجی در صفحه ۲۷۹ می‌گوید «ملاها، اغلب به طوری که همه می‌دانند، چنان ... و بی‌کفایت و نیز بی‌تشکیلات‌اند که هرگز قادر نخواهند بود قدرت سیاسی به دست آورند، تا چه رسد که آن را نگاه هم بدارند.» یا در صفحه ۳۷۱ به نقل از فریدون جم تصریح می‌کند که «بختیار دوام نخواهد آورد. خمینی و هواداران متعصبش هم که نه تجربه دارند و نه تشکیلات، به زودی کمونیست‌ها آنها را کنار خواهند زد.» اما اندک اندک این تصور کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود و همچون بهمنی بر سر پهلوی آوار می‌شود. راجی در صفحه ۳۶۴، می‌نویسد «شمار شرکت‌کنندگان در تظاهرات (تاسوعا) اعلی‌حضرت را سخت تکان داده است. از همه تشویش‌آورتر نظم و ترتیب تظاهرات‌کنندگان بود که ادعای ارتش را که توده مردم مسئولیت سرشان نمی‌شود، غلط جلوه داد.» جدیت، نظم، سختکوشی و برنامه‌ریزی انقلابیون تا جایی پیش می‌رود که اندک اندک پهلوی‌ها به توهم توطئه روی می‌آورند. راجی در صفحه ۳۷۶ می‌نویسد: «اشرف می‌گوید: «انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها بالاخره شاه را از کار انداختند». به آرامی پرسیدم با چه شیوه استنتاج به این نتیجه رسیده است. جواب داد: «مگر این اتفاقات جز به دست آنها می‌توانست روی دهد؟»