به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، استفان ام. والت استاد شناخته شده روابط بین الملل در دانشگاه هاروارد در مطلبی برای نشریه خبری «فارین پالیسی» نوشت: توافق ایران و عربستان سعودی برای از سرگیری روابط دیپلماتیک با نقش آفرینی چین به عنوان گره گشا، درصورت به اجرا در آمدن از اهمیت بالایی برخوردار است.
مهمترین نکته در مورد این توافق، هشداری است که به دولت بایدن و سایر تشکیلات سیاست خارجی آمریکا میدهد. زیرا این توافق، نقاط ضعفی که سالها سیاستهای آمریکا در خاورمیانه را با شکست مواجه کرده به نمایش میگذارد.
همچنین حصول این توافق، تلاش چین برای تبدیل شدن به «نیروی صلح» در جهان را آشکار میسازد، نقشی که آمریکا در سالهای اخیر تا حد زیادی آن را کنار گذاشته است. اما چین چگونه توانست این کار را انجام دهد؟
مدتی است که تلاشها برای کاهش تنش میان ریاض و تهران در جریان است اما دلیل اینکه چین توانست در نهایت دو طرف را برای رسیدن به توافق کمک کند، رشد اقتصادی و حضور فراینده آن در منطقه خاورمیانه است. دلیل مهم دیگر، روابط صمیمی و منظم چین با اکثریت کشورهای این منطقه است.
چین علاوه بر حفظ روابط سیاسی با همه طرفها در منطقه آسیای غربی از جمله مصر، عربستان سعودی، سوریه، اسرائیل، روابط تجاری نیز با آنها ایجاد کرده است.
در مقابل، آمریکا تنها با برخی کشورهای خاص در منطقه «روابط ویژه» داشته و با سایر کشورها از جمله ایران ارتباطی ندارد.
والت در ادامه این مطلب با اشاره به نقش گسترده و جهانی آمریکا از سال ۱۹۴۵ (۱۳۲۴) میلادی نوشت: آمریکاییها به این ذهنیت که کشورها از آنها پیروی خواهند کرد عادت کردهاند حتی اگر در برابر اقدامات آمریکا ملاحظاتی داشته باشند. این درحالی است که چین به دنبال تغییر این معادلات و معرفی خود به عنوان منبع موثرتر صلح و ثبات است.
این یک اصل است که بیشتر کشورهای دنیا به دنبال صلح هستند و نمیخواهند افرادی از خارج در امورشان دخالت کرده و به آنها امر و نهی کنند.
در طول ۳۰ سال گذشته و یا حتی بیشتر، آمریکا بارها به دولتهای دیگر اعلام کرده است که باید چارچوب لیبرال آمریکایی از جمله انتخابات، حقوق بشر، اقتصاد بازار و غیره را پذیرفته و به موسسات مختلف تحت رهبری این کشور بپیوندند.
تعریف آمریکا از نظم جهانی اینگونه خلاصه میشود: واشنگتن رفته رفته جهان را به سمت یک آینده لیبرال موفق و در شرایط صلح هدایت میکند.
بدین ترتیب، رؤسای جمهوری دموکرات و جمهوریخواه آمریکا در طول سالها از ابزارهای مختلفی برای حرکت در مسیر این هدف استفاده کردهاند که گاه این ابزار به کارگیری نیروی نظامی به منظور سرنگونی دیکتاتورها و تسریع این روند بوده است.
اما نتایج چندان زیبا نبودهاند: حملات پرهزینه، دولتهای شکست خورده، شکل گیری جنبشهای تروریستی جدید، افزایش همکاری میان دیکتاتورها و وقوع فجایع انسانی از جمله نتایج مداخله نظامی آمریکا در طول سالها بوده است.
حمله روسیه به اوکراین را به نیز میتوان به این فهرست اضافه کرد، زیرا اقدام روسیه را میتوان دستکم تا حدی پاسخ به تلاش آمریکا برای واردکردن اوکراین به ناتو دانست. بنابراین هر چقدر هم که این اهداف به صورت انتزاعی مطلوب باشند، نتایج مهم هستند که بیشتر آنها فاجعه آمیز بودند.
چین اما رویکردی متفاوت از آمریکا اتخاد کرده است. این کشور از سال ۱۹۷۹ (۱۳۵۸) وارد هیچ جنگ واقعی نشده و همواره بر تعهد خود به حق حاکمیت ملی و سیاست عدم مداخله تاکید کرده است.
این استاد برجسته روابط بین الملل با اشاره به یک ضربٰالمثل آفریقایی با این مضمون که «وقتی فیلها میجنگند این چمن است که آسیب میبیند»، ادامه داد: بیشتر کشورها این نکته را درک میکنند که جنگ برای کسب و کار و منافع آنها مضر است و مهمتر اینکه آنها تمایلی ندارند درگیری میان قدرتهای بزرگ از کنترل خارج شود. این کشورها میدانند که رویارویی آمریکا و چین برایشان عواقبی منفی در پی خواهد داشت.
برمبنای این تحلیل کارشناسی، درس آشکار توافق مذکور برای دولت بایدن این است که به جای اینکه موفقیت سیاست خارجی خود را بر اساس تعداد جنگهای منتهی به پیروزی، تروریستهایی کشته شده و یا تعداد کشورهای متحول کرده، بسنجد، تمرکز بیشتری بر تنش زدایی، جلوگیری از جنگ و پایان دادن به درگیریها داشته باشد.
این مطلب میافزاید: اگر آمریکا به چین اجازه دهد به عنوان یک صلح طلب قابل اعتماد در جهان مطرح و شناخته شود، در آن شرایط همسو کردن دیگران با سیاستهای خود برایش به طور فزایندهای دشوار خواهد شد.