شما در مسیر پیاده روی اربعین کدام موکب را برای استراحت انتخاب می کنید؟ البته گاهی حق انتخاب با شما نیست. چون بسیاری از مردم عراق، چه فقیر و چه غنی دوست دارند خدمتگزار زائران حسینی باشند و گاهی به زور هم که شده، می خواهند شما را به منزل خود ببرند و با تمام وجود پذیرایی کنند. سال گذشته را فراموش نمی کنم. هنگامی که در نزدیکی های کاظمین مهمان یک خانواده عراقی بودیم، همسایگان با غبطه نگاه می کردند و دوست داشتند که آنان هم میزبان زائران کربلا باشند.
برای انتخاب موکب به آیه ای متوسل شدم که یادآور دعای حضرت نوح هنگام فرود کشتی بود؛ و قل رب اَنزِلنی مُنزَلا مبارکا و انت خیر المُنزلِین؛ خدایا مرا به منزلی مبارک فرود آور و اینجا در مسیر نجف تا کربلا همه موکب ها مبارک هستند. وارد موکبی ساده و معمولی شدم که فقط یکی دو نفر در حال استراحت بودند و پنکه ها هم فضای حسینیه را خنک نگه داشته بود. چون هنوز آفتاب به آن اندازه بالا نیامده بود که گرمای خود را به دیوارهای موکب منتقل کند. اینجا عمود ۱۱۴۰ است و پیرمردی در رفت و آمد که مهمانان را راهنمایی می کرد تا برای استراحت، پتو و بالش بردارند. ضمن شارژ کردن گوشی، با کمی استراحت، خودم را هم شارژ کردم و هنوز ظهر نشده بود که موکب رقیه بنت الحسین پر از جمعیت شد و نماز جماعت هم با حضور زائران و مجاوران برگزار شد.
متولی این موکب فردی بازنشسته به نام الحاج علی مکطوف العبادی بود؛ کسی که مدیریت یک شرکت مسافربری از بصره تا کربلا را به عهده دارد. بعد از نماز ظهر و عصر، سفره ناهار را پهن کردند. پس از خوردن ناهار متوجه شدم برخی از خادمان این موکب سفره ای جدا برای خود پهن کرده و ظاهرا اضافه غذای داخل سفره زائران را به نیت تبرک می خورند.
بعد از صرف ناهار گفت و گویی به زبان عربی؛ البته به صورت دست و پا شکسته با مکطوف داشتم. او می گفت هم در بصره برنامه دارد و هم نجف. یعنی دهه اول محرم را در بصره مراسم عزای حسینی را برپا می کند و بعد از عاشورا، بار و بندیل را می بندد و به همراه خانواده راهی کربلا می شوند تا به زائران اربعینی خدمت کند و بعد از اربعین راهی بصره می شوند.
با یک حساب سرانگشتی، متوجه شدم مکطوف هزینه بسیاری برای پذیرایی از زائران خرج می کند. پرسیدم با این پول بازنشستگی، چگونه هر روز از این همه زائر پذیرایی می کنی که فقط یک جمله در پاسخ گفت: خدا برکت می دهد.
او که به همراه همسر و پنج فرزندش مثل پروانه به گرد زائران حسینی در موکب برادران و خواهران می چرخید، از اتحاد و برادری مردم ایران و عراق سخن گفت که با همین اتحاد خود زمینه نابودی دشمنان دو کشور را فراهم می کنند. او هنگام بیان این جملات انگشتان دو دستش را داخل هم کرد و اتحاد دو ملت را با دست هایش نشان داد.
از مکطوف العبادی خواستم شماره تلفنش را بگوید تا اگر گزارشی از موکب رقیه بنت الحسین منتشر شد، برایش ارسال کنم. این جوان ۷۰ ساله! از این پیشنهاد استقبال کرد و هنگامی که نامش را به عنوان خادم الحسین در گوشی ذخیره کردم، لبخندی زد و گفت الحمدلله که این بهترین نعمت الهی برای من است.
حسنین علی مکطوف یکی از فرزندان این خادم الحسین بود که از زائران پذیرایی می کرد و با اشاره پدر یک عکس یادگاری گرفت و مکطوف العبادی برای این که یک پذیرایی گرم و ویژ ای داشته باشد، سوال کرد لُب لُبی می خورید و من که نمی دانستم منظورش چیست، صبر کردم تا ببینم چه چیزی برای پذیرایی می آورد. یک کاسه کوچک پر از نخود پخته و مقداری آب. با خود گفتم پس به این می گویند لب لبی و کمی صبر کردم تا خنک شود و ضمن ادامه دادن صحبت هایمان، کم کم قوت نخودها را در جانم احساس کردم؛ به گونه ای که پیاده روی تا ده ها عمود دیگر را برای آدم ضعیفی همچون من، ممکن می کرد.
مکطوف، هنگام خداحافظی هم، کلی دعا کرد و گفت وقتی به حرم سالار شهیدان رسیدی، سلام مرا هم به حضرت برسان که چشمی گفتم و گفتم خدا از شما هم به شایستگی قبول کند.