قبل از هرچیز باید پذیرفته باشیم و باید اعتقاد داشته باشیم که ما خود، قهرمان زندگیمان هستیم و جز ما، فردِ دیگری قرار نیست مسیر آن را تغییر دهد. در غیر این صورت، نماز خواندن یا نخواندن اثر چندانی نخواهد داشت. اگر من نخواهم تغییر کنم و در راه بهتری قدم بردارم، اگر فکر کنم که اختیارِ هیچ بخشی از زندگی در دست من نیست و اگر دست از تلاش بردارم، من هم تبدیل به هزاران هزار انسانی میشوم که نماز خواندنشان برایشان سود چندانی ندارد.
ما روزانه در پنج وعده ۱۷ رکعت نماز میخوانیم و دست کم در ۱۰ رکعتِ آن، سوره حمد را تکرار میکنیم. سورهای که میگویند «عصاره کلّ قرآن» است. این سوره مثل بقیه سورهها با یاد خدا آغاز میشود. از مهربانیاش و از اینکه دنیا و آخرت در اختیار اوست، سخن میگوید. پس از آن، نوبتِ اقرار بندگی است. ما انسانیم و او خداست. اگر قرار است اتفاقی برای ما بیافتد، باید او بخواهد و یاری کند و باید بر اساس قوانینی باشد که خدا در این عالَم به وجود آورده است. حالا به مرحله تقاضا میرسیم. از او میخواهیم که در مسیرِ درست هدایتمان کند «اهدنا الصراط المستقیم»؛ گفتن این جمله یعنی تقاضای تغییر.
در یادداشت های پیشین گفتم که اولین قدمها در مسیر موفقیت، مسئولیتپذیری و تغییر است. ما نیز در نمازهایمان و در هر رکعتی که سوره حمد را میخوانیم، خواهان تغییر هستیم. وقتی میگوییم «خدایا مرا به راه درست، راه راست و بدون انحراف هدایت کن!»، یعنی میخواهیم تغییر کنیم و میخواهیم بهتر و موفقتر باشیم.
نماز، ما را با واقعیت مواجه میکند. زیرا هر بار که در نماز میگوییم «اهدنا الصراط المستقیم»، و میخواهیم جزء کسانی باشیم که سراسر زندگیشان غرق نعمت است، ناخودآگاه به پشت سرمان نگاهی میاندازیم و میفهمیم که آیا در عمل هم دوست داشتهایم در آن مسیر باشیم یا نه؟ یادمان میآید که در چه چیزهایی کمتوجهی کردهایم و در چه مواردی اولویتها را رعایت نکردهایم؟
نماز باعث میشود حسّاسیت ما نسبت به هشداردهندهها بیشتر شود. باید بهانهجویی را کنار بگذاریم و بدانیم که بسیاری از ما، حتی اگر تا به حال نماز خواندهایم و به خدا گفتهایم که ما را به راه راست هدایت کند، بلافاصله بعد از نماز، خودمان خواسته خود را نقض کرده و نخواستهایم که در راه راست بمانیم و به راحتی هدفمان را فراموش کردهایم.
ما نماز خواندهایم اما راهی که در زندگی رفتهایم و تصمیمهایی که گرفتهایم، مخالف آن چیزی بوده که در نماز گفتهایم. حالا هم، تنها خودِ ما هستیم که میتوانیم مسیرمان را عوض کنیم. با قدرتِ نماز، میتوانیم دوباره برگردیم. نماز به ما تلنگر میزند و روزی پنج تلنگر، هر خفتهای را بیدار میکند، البته اگر خودش را به خواب نزده باشد! اگر به نماز دل بدهیم، دلمان را تغییر میدهد و قلبمان را آماده حرکت به سوی موفقیت میکند.
به یکیک انتخابهایتان فکر کنید. بر اساس الگویی که خدا در نماز در اختیارتان گذاشته، ببینید کجا اشتباه کردهاید و از خدا بخواهید که آنها را اصلاح کند. این درخواست را تکرار کنید. آنقدر تکرار کنید که به درونتان راه پیدا کند. به اندازهای که در شما هیجان و انگیزه ایجاد کند. چون از خدا میخواهید، او هم شما را محکمتر میکند. باید حداقل روزی ۱۰ بار از خدا در نماز و در سوره حمد درخواست کمک کنید؛ ۱۰ بار در برابر خدا، با خلوص و خشوع و از ته قلب. یک جرقّه برای تغییر کافی نیست، باید آتش گرفت تا سوزاند. باید قوی باشید و این درخواستها را در طول روز هم فراموش نکنید.
یادتان باشد که دوباره قرار است نماز بخوانید و درخواست کنید. اگر در این فاصله و در راه رسیدن به هدفهایتان قدم برداشته باشید، میتوانید با احساس بهتری دوباره از خدا کمک بخواهید. این تازه اول راه است. برای موفقیت گامهای زیادی لازم است، اما شما الآن اولین قدم یعنی تغییر را برداشتهاید. حالا نوبت آن است که به قدمهای دیگر فکر کنید.
چرا مسئله «مسئولیت پذیری و تغییر» اصل اول شد؟!
در حال نوشتن یادداشت بودم؛ ماه رمضان، زبان روزه، حدود ۲ تا سه ساعت قبل از افطار، در یکی از جلساتمان با مشاوران، در مورد این اصل بحث میکردیم. دوستانِ حاضر در آن جلسه تشکیل شده بودند از یک مهندس مخترع، یک مستندساز، یک خبرنگار باسابقه، یک کارشناس روانشناسی موفقیت و یک استاد دانشگاه. در میان بحث، این نظر مطرح شد که چرا باید اصل مسئولیتپذیری و تغییر در اول این یادداشت ها بیاید؟ حتی این پیشنهاد وجود داشت که این اصل به کلّی از یادداشت ها حذف شود. آقای خبرنگار، جذابیت اصلهای دیگر را بیشتر میدانست. مهندس گفت «این اصل بسیار مهم است اما باید وقتی مطرح شود که نماز به عنوان یک ابزار برای تغییر، کاملا معرفی شده باشد». هرکس نظری میداد و بحث کمکم داشت بالا میگرفت. اینجا بود که کارشناس روانشناسی وارد گود شد. او اصرار داشت این اصل در اول یادداشت ها بیاید. باید اعتراف کنم که وقتی استدلال او را شنیدیم، همگی قانع شدیم.
آقای روانشناس گفت «هر موفقیت با یک تغییر آغاز میشود. اگر یک شخص ناموفق یا معمولی نخواهد در خودش تغییر ایجاد کند، قطعا موفقیتهای بزرگ را نخواهد دید. وقتی میخواهیم در اعتقادمان، رفتارمان یا زندگیمان تغییر ایجاد کنیم، یعنی قبول کردهایم که تا اینجا، یا مسیرمان به کلّی اشتباه بوده است و یا مسیرهای بهتری وجود دارد که تا به حال امتحان نکردهایم. در غیر این صورت راضی نمیشویم دست به تغییر بزنیم.»
بحث که به اینجا کشید، آقای استاد هم سر ذوق آمد و گفت «روی دیگرِ تغییر و موفقیت این است که باور داشته باشیم میتوانیم در خودمان و در سرنوشتمان تغییر ایجاد کنیم. فکر نکنیم همهچیز در دستان شانس و تقدیر است و همه مشکلات، گردنِ دیگران است و ما کارهای نیستیم. چون در این صورت هم، دیگر برای تغییر هیچ حرکتی نمیکنیم و تا آخرِ عمر فقط درجا میزنیم.»
حالا دیگر همه پذیرفته بودند که اولین اصل در موفقیت این است که بدانیم سرنوشت در انتهای راهی است که خودمان انتخاب میکنیم و باید دریابیم که نماز، ما را به سوی انتخابهای درست راهنمایی میکند. در حقیقت، ما به وسیله نماز و به کمک خدا به نقش مهم خود در تعیین سرنوشتمان آگاه میشویم تا بتوانیم به سوی موفقیت و سعادتمندی حرکت کنیم. به این ترتیب بود که این اصل در ابتدای این یادداشت ها باقی ماند و جایگاهش را حفظ کرد.