ما انسانها تنها نیستیم و در خلأ زندگی نمیکنیم. میدانم که با گفتن این جمله، ذهنتان به سرعت سراغ انسانهای دیگر رفت؛ از خانواده بگیر تا جامعه و حتی مردم کشورهای دیگر. اگرچه این درست است ولی منظور من این نیست. ما تنها نیستیم؛ یعنی ما تنها موجوداتِ این جهان نیستیم. به دور و بَر خود توجه کنید! دیدید؟ اینهمه مخلوق را دیدید؟ همه جا هستند، ریز و درشت. از ذرههای خاک و حیوانات زنده در زمین گرفته تا ماه و خورشید و ستارگان و کهکشانها. اینهمه موجود زنده و غیر زنده در عالَم دیده میشود که همگی با نظم عجیبی در کنار هم قرار گرفتهاند.
در بسیاری از کتابها، سخنرانیها، فیلمها و برنامهها، صحبت از قدرت کائنات، کالبد هستی، روح عالَم، هوش کیهانی و حتی موجودات فضایی است. جالب اینجاست که انگار بعضیها قرار است از هوش و قدرت کائنات حرف بزنند و تأکید کنند که برای رسیدن به هدف، باید با طبیعت هماهنگ شویم و خلاصه پای هرچیز و هرکس را وسط بکشند ولی ظاهرا عمدی در کار است که حرفی از خدا زده نشود. انگار نه انگار که آفرینشِ تمام این جهان و قوانین آن، کارِ خداست. گاهی فکر میکنم (نه اینکه حتما همین باشد، فقط گاهی به نظرم میرسد) اینها قرآنِ ما مسلمانها را به خوبی خواندهاند. اصلا آن را باز کردهاند، جلوی رویشان گذاشتهاند و هرجا که از خدا صحبت شده، آن را تغییر داده و یک اسم دیگر روی آن گذاشتهاند. حاضرند منشأ حیات و قدرت و علم در این دنیا را حتی به درخت و موجودات فضایی نسبت بدهند اما به خدا نه!
به نظر میرسد یکی از مظلومترین موجودات در تاریخ، خودِ خداست. با اینکه همه جا هست و همه امور به دست اوست، از همه بیشتر فراموش میشود؛ تازه اگر دشمنیهایی را که با او میشود، کنار بگذاریم. خیلی وقتها در دنیای انسانها اگر کسی از خدا حرف بزند و برای او کار کند و همه چیز را از آنِ خدا بداند، باید منتظر سرزنشها و توهینها باشد و اگر مقاومت کند حتی باید خودش را برای انواع خشونتها آماده کند.
خدا برای آفریدن هر موجودی هدفی داشته است. ما باید به جهان هستی از این زاویه نگاه کنیم؛ از این زاویه که همه ما داریم در یک عالَمِ توحیدی زندگی میکنیم. هر مخلوق برای رسیدن به هدف یا اهدافی که خدا برایش تعیین کرده، به یک سری برنامه و قوانین نیاز دارد که در قرآن با واژه «امر» با جمع «امور» آمده است. این امور در عالم به دستور خدا به وجود آمدهاند و همه به سوی او در حرکتاند. جهان اطراف ما به جهت کلّی و هریک از مخلوقات به شکل فردی بر اساس همین برنامهها در حال حرکت هستند. این را هم باید بدانیم که همه این مخلوقات حتما به هدفی که برایش خلق شدهاند، میرسند. چون خدایی که آنها را آفریده، شکستناپذیر و عزیز است. در واقع ما درون یک جریان عظیم هستیم؛ جریانی شبیه یک رودخانه.
این حرکت عمومی عالم به سوی یک نقطه، انرژی بزرگی ایجاد میکند که اگر هر موجودی به آن بپیوندد، با سرعت بینظیری در مسیر حق حرکت خواهد کرد. سمت و سوی همه قوانین و برنامههای موجودات، یا به عبارتی بازگشت همه امور به سوی «اللّه» است. این به دلیل وجود جاذبه قویِ گرانشِ توحیدی است، چرا که «الله اکبر»؛ او بزرگترین است و بزرگترین جاذبه عالم را دارد. جاذبهای بینهایت بزرگ که کسی یارای مقابله با آن را ندارد. یا به عبارت دیگر، جهت و انتهای حرکت همه مخلوقات عالم، یکی است و هماکنون هم در یک مسیر حرکت میکنند.
پس ما در این جهان با یک کارِ گروهی بینظیر و فوقالعاده مواجه هستیم. هریک از اعضای این گروه وظیفهای را بر عهده دارد و در نهایتِ دقت مشغول انجام دادن آن است. هرچند ممکن است ما همه این برنامهها و برنامهریزیها را درست و کامل نفهمیم اما این نکته کلّی را میدانیم که هیچ موجودی در این جهان خودسَرانه کاری نمیکند.
وقتی صحبت از کار گروهی است، یعنی ممکن است هریک از اعضای گروه یک کار متفاوت انجام دهد. حتی شاید در نگاه اول این کارها بیربط به نظر برسند ولی در واقع هرکدام در حال ایفای نقش خودشان هستند. مثلا ما میتوانیم حرکت سلولهای بدن انسان را در نظر بگیریم. هر سلول، یک برنامه از پیش تعیین شده دارد که درون کروموزومهای آن نوشته شده است. با اینکه طول عمر این سلولها بسیار محدود است اما همانها هستند که زندگی طولانی یک انسان را میسازند. برنامههای داده شده به سلولهای بدن، همگی در یک جهتاند اما خود سلولها به لحاظ جسمی و فیزیکی مسیرهای متفاوتی دارند؛ یک سلول، سلول پوست است، دیگری سلول بینایی، دیگری عصبی و یا شنوایی یا چشایی. همه این برنامهها در سلولهای مختلف بدن، در یک جهت و برای به دست آمدن یک نتیجه و هدف تنظیم شدهاند و آن هدف کلی، حیات انسان است.
انسان هم، در این عالم قرار دارد و در حوزه جاذبه شدید الهی است اما او طوری آفریده شده است که اختیار دارد. میتواند درون این رودخانه و در جهت جریان آب حرکت کند و میتواند بر خلاف جهت شنا کند. اگرچه باید بدانیم مخالفتِ ما با نظامِ هدفمند هستی آن را از بین نمیبرد، حتی آن را مختل نمیکند. تنها نتیجهای که دارد، این است که خودمان را خسته و درمانده میکند. فرض کنید کسی در یک قطار بزرگ سوار شده است. قطار و همه مسافران آن در حال رفتن به سمت یک هدف مشترکاند ولی او در جهت خلاف حرکت قطار شروع به حرکت در راهروهای آن میکند تا به انتهای قطار برسد. شاید او در خیال خود فکر میکند که برعکس جهت قطار حرکت میکند اما در حقیقت، این قطار است که با چندین برابر سرعتی که او به عقب میرود، او را به سمتِ مقصد از پیش تعیین شده، جلو میبرد. این شخص فقط زحمت بیهوده میکشد، بدون اینکه چیزی عایدش شود.
وقتی چنین نیروی بزرگ و اسرارآمیزی در عالم وجود دارد و بر همه امور تأثیرگذار است، آیا میتوان بدون در نظر گرفتن این نیروی کلیدی، حرکت و برنامهای را تحلیل کرد؟ آیا میتوانیم آینده این حرکتها و برنامههای موجود در عالم را پیشبینی کنیم؟ آیا میتوانیم در حالی که این نیروی تعیینکننده را در نظر نداریم، برای امور زندگیمان برنامهریزی کنیم؟ این مثل آن است که یک مهندس مکانیک بخواهد یک موشک پرتابشونده طراحی کند، بدون اینکه نیروی جاذبه زمین را در حرکت آن در نظر بگیرد. در این صورت نه تنها این موشک به هدف نخواهد خورد، بلکه ممکن است حتی از زمین بلند نشود.
برخی محاسبات و برنامهریزیهای ما هم در زندگی و جامعه همینطور است. معمولا انسانها همه نیروهای عالم و همه عوامل تأثیرگذار بر برنامه خود را در نظر میگیرند، به جز تأثیرگذارترینِ آنها، یعنی نیروی گرانش توحیدی؛ همان که در همه امور به عنوان یک نیروی غالب و حاکم وجود دارد. حال آنکه در فرهنگ قرآنی برای توضیح هر حرکتی، سیستم توحیدی را حاکم بر آن میداند؛ از قصه زندگی انسانهایی مثل حضرت یوسف گرفته تا حرکت آسمانها و زمین.
رودی از جنس انرژی
باید بدانیم که تمام عالَم مانند قطراتی هستند که بر اثر جاذبه از هر پستی و بلندی به هم پیوستهاند و یک جریان قدرتمند و یک رودخانه غیر قابل تغییر را به وجود آوردهاند. اگر خواستهها و هدفهای ما و برنامهریزی و روشهای ما در زندگی با این جریان هماهنگ باشد، به سرعت پیش میرویم وگرنه قطعا به مشکل برخواهیم خورد. این همان رازِ موجود در این جهان است. انسان زیرک و باهوش کسی است که به این راز پی بَرَد و از آن استفاده کند. استفاده از همین راز است که موجب شده بعضیها به موفقیتهای خارقالعاده دست پیدا کنند. انسان ها در رودخانه هستی چند دستهاند. بیایید نگاهی به آنها بیندازیم، تا جایگاه خود را نسبت به آن پیدا کنیم:
دسته اول کسانی هستند که با این رودخانه کاملا همجهتاند و با مهارت بالا و ابزار مناسب به سوی هدفشان حرکت میکنند. این افراد از انرژی فوقالعاده این رودخانه در راه رسیدن به مقصد استفاده میکنند و در نتیجه با صرف نیروی کم، مسافت زیادی را طی میکنند. حضرت ابراهیم چون ملکوت آسمانها و زمین را دیده بود، با این انرژی فوقالعاده همراه شد و تأثیرات بزرگی در عالم گذاشت؛ چنانکه همه ادیان الهی او را پدر معنوی خود میدانند. همچنین پیامبر اکرم در طول ۲۳ سال چنان تغییری ایجاد کرد که بعد از ۱۴۰۰ سال، اثرش هر روز پررنگتر و پیروانش بیشتر میشوند. از حضرت سلیمان و موفقیتهای مادی و معنوی عجیب او هم که قبلا صحبت کردم. هرچه همسویی ما با جریانِ رود، کمتر شود یا مهارتمان پایین بیاید و یا از ابزار مناسب استفاده نکنیم، سرعت و قدرتمان هم کاهش مییابد.
دسته دوم آنهایی هستند که ترجیح میدهند اصلا وارد این جریان عظیم نشوند و با عبور از پستی و بلندیهای فراوان، کوههای بلند، درّههای عمیق و جنگلهای خطرناکِ دو طرف رودخانه، به هدفهایشان برسند. اینها که متأسفانه خیلی هم زیادند و باید بگویم اکثر مردم دنیا را تشکیل میدهند، همان کسانی هستند که ظاهرا و در حرف، توحیدیاند، اما در عمق وجودشان به آن باور ندارند. حاضر نیستند به وعدههای خداوند اعتماد کنند و خودشان را به این رودخانه بسپارند. گمان میکنند با تلاشِ خودشان راه بهتری را برای رسیدن به هدفشان پیدا میکنند. اینها بعضی اوقات، آنجا که آب آرام است، خود را وارد رودخانه میکنند اما به محض اینکه کوچکترین تلاطمی حس کنند، به آن اعتماد نمیکنند و از آن بیرون میآیند.
دسته سوم کسانی هستند که در جهت عکس شنا میکنند. این انسانها هرچقدر هم که تلاش کنند و سختی بکشند، باز هم سرعت خیلی کمی دارند. عاقبتِ آدمهای این دسته، این است که یا اصلا به هیچ موفقیتی نمیرسند یا موفقیتهایشان ناچیز و موقتی است. روشن است که حرکت این عده، هرچقدر هم که زیاد باشند، چون در خلاف جهت رودخانهای به این بزرگی است، تأثیری در حرکت آن ایجاد نمیکند. اینها همان انسانهایی هستند که اعتقادی به وجود یک آفریننده توانا در این جهان ندارند و توحیدی بودن عالَم را نادیده میگیرند.
دسته چهارم آنهایی هستند که از این جریان عظیم خبر دارند اما تصمیم گرفتهاند آن را در جهت منافع خود و در خلاف هدف نهاییاش استفاده کنند. افراد این دسته با ایجاد راههای فرعی سعی میکنند جهت این جریان را منحرف کنند و مشغول سدسازی میشوند تا از انرژی ذخیره شده در پشت آن استفاده کنند. اینها از برخی قوانین موجود در عالَم اطلاع دارند؛ آنها را میشناسند و نحوه سوء استفاده از آنها را میدانند. باید گفت این خطرناکترین کاری است که توسط شیطان و دار و دستهاش، برای انحراف مسیر حق و جریان هماهنگ هستی، انجام میشود. طبیعتا تعداد کمی هستند که از عهده این کار برآیند. این گروه شامل کسانی است که نه تنها با این جریان همسو نیستند، بلکه قصد مخالفت و جنگ با آن را داشته و آرزو دارند بقیه افراد را هم از این مسیر جدا کنند.
کاری که دسته چهارم انجام میدهند باعث میشود بعضی از انسانها به قدرتهای بسیار زیادی برسند. آنها حتی گاهی تصور میکنند میتوانند همه قدرت این رودخانه را در اختیار خودشان بگیرند و در نتیجه حکمران تمام جهان شوند. آیات فراوانی از قرآن در مورد یهود و بنیاسرائیل است. اگر از این زاویه به آنها نگاه کنیم، به دو نکته مهم میرسیم. اول اینکه بنیاسرائیل برخی قوانین موجود در عالَم را میدانند و به خوبی از کارکرد آنها خبر دارند و دوم اینکه بسیاری از آنها از این اطلاعاتی که دارند، سوء استفاده میکنند.
در یکی از مثالهای قرآنی که در سوره بقره آمده، به دستهای از بنیاسرائیل اشاره شده که از فرشتهها و شیاطین، سحر و جادو یاد گرفتند و به وسیله آن، بین زن و شوهر تفرقه انداختند. این دقیقا خلاف آنچیزی بود که خدا و ملائکه میخواستند. مثالهای فراوان دیگری هم وجود دارد که نه تنها قدرت یهود و بنیاسرائیل را نشان میدهد بلکه شاهدی است بر سوء استفادههای آنها در جهت گمراه کردن مردم و نرفتن به سمت آن هدف نهایی که خدا برای همه مخلوقات در نظر گرفته است. نمونه روشن دیگر برای این افراد، فرعون است. او با همین روش، یعنی استفاده نامشروع از انرژی عظیمی که در این جریان وجود دارد، کارش به جایی رسید که حتی ادعای خدایی کرد.
یک نکته مهم دیگر این است که با سدسازی در بستر این رودخانه، آب فراوانی پشت سد جمع میشود. به همین دلیل بسیاری فکر میکنند هدف اصلی همین است. یعنی دریاچه کوچکِ ایجاد شده پشت سد را با دریای بیکرانی که هدف اصلی خلقت موجودات است، اشتباه میگیرند و برای رسیدن به آن دریاچه کوچک دست به هر کاری میزنند؛ غافل از اینکه در واقع در مسیری غلط کوشش میکنند؛ انرژی خود را هدر میدهند و به مقصد اصلی هم نمیرسند.
متأسفانه باید گفت افراد این دسته با نیروی عظیمی که از این سدسازی به دست میآورند، میتوانند بسیاری از امور و حتی تاریخ بشر را تحت تأثیر قرار دهند ولی باید یادمان باشد که این یک نیروی جدید نیست. بلکه سوء استفاده از همان نیروی توحیدی عالَم است. در انتها هم، این نیرو به دستور خدا تمام سدها را شکسته و به راه درست خود ادامه میدهد و تمام کسانی را که سعی داشتند جلوی آن را بگیرند و یا آن را منحرف کنند، در خود غرق میکند و این غرق شدن، سرنوشت قطعی فرعون و فرعونیان است.
باید بدانیم و بدانند که این قدرت، هرچقدر هم که زیاد باشد، زودگذر و کوتاهمدت است. در مورد بنیاسرائیل و یهودیان، با اینکه این افراد همیشه جزء ثروتمندان و قدرتمندان و بانفوذان بودهاند و کارهای بزرگی در طول تاریخ انجام دادهاند اما میبینیم که همیشه مورد نفرت بیشتر انسانها بودهاند و دستاوردهایشان در مدت کوتاهی بیاثر شده و از دستشان رفته است.
بگذارید با یک آمار جالب در مورد بنیاسرائیل این نکته را تمام کنم. بر اساس کتابها و تواریخی که خودشان نوشتهاند، بنیاسرائیل از سال ۲۵۰ تا ۱۹۴۸ میلادی بیش از ۸۰ بار از کشورهای مختلف با تمدنهای گوناگون اخراج شدهاند.[۱] به عبارت دیگر آنها به طور متوسط در هر ۲۱ سال، دچار یک واقعه تأسفبار و ویرانگر شدهاند. به نظر شما این آمار برای قومی که این همه پیشرفت در علم و تکنولوژی داشته و دارای پول، قدرت و امکانات بوده، عجیب و تکاندهنده نیست؟
[۱] برگرفته از کتاب Anti-Semitism: Causes & Effects by Paul E. Grosser , Edwin Halperin
نظر شما