پروین اعتصامی بانوی شاعر ایرانی است. وی در اشعارش رفتار، گفتار و افکار انسان حقیقی را نشان میدهد. او به بهترین، متفاوتترین و قابل فهم ترین شکل ممکن از انسانیتی که باید در همه انسانها باشد سخن میگوید.
آدمهای زیادی به عرصه وجود پا گذاشتهاند و میگذارند. بسیاری از آنها غرق در امور ناپسند مثل انباشتن ثروت، هوی و هوس، ظلم، بی احترامی به اطرافیان و... شدهاند. آنها تمام زندگی را کوشیدن برای رفاه تن میدانند. درحالی که پروین اعتصامی بارها به تمام این افراد پند میدهد؛ چراکه زندگی در نگاه او آراستن جان است و آنچه اهمیت دارد جان آدمی است.
چو تن رسواست، عیبش را چه پوشم/ چو بی پرواست، در کارش چه کوشم
شکستیمش که جان مغزست و تن پوست/کسی کاین رمز داند اوستاد اوست
و در جای دیگری میگوید:
ز بهر بیهده از راستی بری نشدن / برای خدمت تن روح را نفرسودن
یا «ره تن را بزن تا جان بماند، ببند این دیو تا ایمان بماند» و «ای خوش از تن کوچ کردن، خانه در جان داشتن».
وی ابیات زیادی را به این نکته اختصاص داده است؛ چراکه تنها توجه به همین نکته است که فرد قبل از هر چیز و در کنار همه چیز برای واژه «انسانیت» تلاش میکند.
اما راه یک انسان واقعی بسیار دشوار است و پروین برای نشان دادن سختی این راه، مخاطب را به طرز هنرمندانه و شگفت انگیزی غافلگیر میکند، برای این کار از گفت و گوی اشخاص، اجسام، گیاهان و... استفاده میکند. به طور مثال در شعر «باد بروت» عالم به نادان میگوید:
گر تو هفتاد قرن عمر کنی/ هستیت هیچ و فرصت هدر است
آنچه مخاطب پیش از خواندن شعر انتظار دارد، غلبه عالم بر نادان است؛ چراکه عالم بودن صفتی پسندیده و نادانی صفتی ناپسند است. اما در اینجا شعر با پاسخ کوبنده نادان به پایان میرسد:
خویش را خیره بینظیر مدان/ مادر دهر را بسی پسر است
اگرت دیده ایست راهی پوی/ چند خندی بر آنکه بی بصر است
نیکنامی ز نیک کاری زاد/ نه ز هر نام شخص نامور است
علمی که ره به معرفت ننماید جهالت است
در نگاه پروین دانایی و علم ارزشمند است به شرط آنکه با غرور و خودبینی و از طرف دیگر با تحقیر دیگران همراه نباشد؛ زیرا علمی که ره به معرفت ننماید جهالت است. به همین دلیل در پایان شعر میگوید:
اگر این است فضل اهل هنر/ خنکا آن کسی که بی هنر است
فرد با غرور، خودبزرگ بینی و تحقیر دیگران نه فقط علم بلکه هر صفت نیک دیگری که دارد را میتواند ضایع و بی ارزش کند و این را در دیگر اشعار پروین نیز میتوان یافت.
یکی دیگر از ویژگیهایی که انسان باید داشته باشد کمک به دیگران است. پروین نیز به این امر تأکید فراوان دارد و هر نوع کمکی را پسندیده میداند؛ اما به شرط آنکه بی مزد و منت باشد.
به وقت بخشش و انفاق پروین/ نباید داشت در دل جز خدا را
انسان حقیقی باید مثبت به امور عالم نگاه کند و برای دست یافتن به چنین تفکری چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید. در شعر برف و بوستان اثر پروین اعتصامی، نگاه مثبت نسبت به اتفاقات پیرامون را میتوان دید. آنگاه که گلستان به برف میگوید:
بسی گلبن کفن پوشیده از تو/ بسی کردی به خوبان سوگواری
و برف در پاسخ میگوید:
هزاران راز بود اندر دل خاک/ چه کردستیم ما جز رازداری
یا در شعر گل و خار، گل که از وجود خار ناراضی است به او میگوید:
در صحبت تو، پاک مرا تار و پود سوخت/ شاد آن گلی که خار و خسش نیست در جوار
و خار در پاسخ میگوید:
هنگام خفتن تو نخفتم برای آنک/ گلچین بسی نهفته درین سبزه مرغزار
از پاسبان خویشتن، عار بهر چیست/ نشنیدهای حکایت گنج و حدیث مار
حتی بحث ظلم ستیزی در اشعار پروین نیز برای تحقق آرمان درخشش گوهر انسانیت در وجود آدمی است. به طور کلی میتوان گفت پروین اعتصامی شاعری است که برای همه انسانها در همه زمانها سخن میگوید. به طور مثال کسانی متعلق به هزار سال پیش و یا هزاران سال آینده، میتوانند اشعار پروین را بخوانند. چراکه وجه اشتراک همه آنها در این دنیا باید پرداختن به انسانیت باشد. مانند: دوری از هوی و هوس، تکبر، ظلم و اتلاف وقت و حرکت در مسیر راستی، پاکی، صبر، مهربانی، کمک به همنوع و قناعت. درنتیجه تفکر پروین اعتصامی حول انسان حقیقی است.
از طرف دیگر پروین در کنار نشان دادن همه زیباییها و زشتیهایی که در فکر و رفتار و گفتار انسانها است فراوان از فرارسیدن خزان زندگی همه انسانها به وسیله مرگ سخن میگوید: «گر خار یا گلیم سرانجام نیستی است»، یا «نمرود و بلند برج بابل، شد خاک و برفت با غباری» و یا «نزد گرگ اجل چه بره چه گرگ». پروین در اشعارش مدام یادآور میشود که همه آدمها خوب باشند یا بد، تهی دست باشند یا ثروتمند، خوشبخت باشند یا بدبخت، خواهند مرد تنها چیزی که مانا خواهد بود نام نیک است و او بارها و بارها از به یادگار گذاشتن نام نیک در این جهان سخن میگوید:
کسی که در طلب نام نیک رنج کشید/ اگرچه نام و نشانیش نیست، ناموریست
در نهایت آنچه اهمیت دارد مفهوم بیتی است که بر سنگ قبر او نیز نوشته شده است:
«خرم آن کس که در این محنت گاه/ خاطری را سبب تسکین است».