باز یلدا میآید، بُقچه سفیدش را نیز همراه خودش میآورد تا سرمایش را نه برای دلها، بلکه برای بیرون کردن غمها از تَکتَک خانهها بکار بَرد.
راستی چه فرقی میکند، اقوام، دوست و آشنا، همسایه و همکار یا کودکی که چندی پیش طعم تلخ یتیمی را چشیده، همه میتوانند در جشن یلدایی ما، هم میزبان باشند و هم میهمان.
آری! مثل یلدا که سرمایش را بهانه میکند تا مانند همه این سالها آتشی افروخته شود برای امیدی به فردا، ما هم میتوانیم امشب دست طفل یتیمی را بگیریم، با او هم قدم شویم و به محفل یلداییمان ببریمش و طعم اُمید و زندگی را چاشنی رویاهایش کنیم.
باید امشب جمع شویم کنار عزیزانمان تا با گرمای محبّتمان نشان دهیم، در هر برف و بوران زندگی، یکدیگر را دوست داریم.
باید قبول کنیم هر که امشب از درب خانه وارد محفل یلدایی ما شد، تکهای است از جورچین زندگی ما بر صفحه روزگار.
امشب باید، خانههای کوچکمان را به مهر بیاراییم تا میزبان قلبهای بزرگ باشیم و در شبی که همه خوشحالیم، ما هم میتوانیم معجزهگر لبخند باشیم.
باید امشب بیاد داشته باشیم، ممکن است کسی که میشناسیمش، از دَرد فراق عزیزی، ماتم زده روبهروی عکس داخل قابِ با روبان مشکی نشسته باشد و آرزو کُند کاش معجزهای میشد و لبهای بیروح با لبخندی شیرین، چو یلداهای سالهای پیش باز میشد.
یادمان نرود امشب به کُلبههای خزان زده نیز سری بزنیم و نوید یلدا دهیم، بیشک خانوادههایی که به هر دلیل، زانوی غم عزیزانشان را بغل کردهاند، بهتر از من و تو فَرق و قَدر یک دقیقه طولانی بودن شب یلدا را میدانند.
امشب باید داشتههایمان را روی هم بریزیم و اجازه ندهیم بلندی شب یلدا دلهُره سرما را به قلبهای عزیزانمان راه دهد.
آری! یلدا با وجود عزیزانمان شبی بلند و سرد نیست، یلدا عشق است و صفا و شرمنده است ریا، که جایی ندارد در جشن یلدای ما.
یلدا اخطاری برای آمدن سرمای غافلگیر کننده نیست، هُشداری است تا نیم نگاهی به اطرافمان داشته باشیم و در کنار آجیل امشب، نسخه بیماری که از خرید دارویش عاجز است را هم بپردازیم و به محفل یلداییمان دعوتش کنیم.
یلدا به یادمان می اندازد که فرصت داریم با هر خدمتی، لبخندی را بر لبی بنشانیم.
آری! یلدا فقط زیر و رو کردن هندوانهها نیست بلکه فرصت بَرَندازی موقعیت اطرافیانمان است، تا قبل از شروع یلدا با خرید توشهای هرچند کم، نور اُمید را به منزلشان ببریم.
ای کاش امشب همدیگر را بیشتر ببینیم!