رها یوری شاعری است که به گفته خودش قبل از رفتن به مدرسه شعر می سرود و اکثر شعرهایی که در کتابهایش منتشر شده از همان زمان است.
این شاعر معلول در گفتوگو با خبرنگار کتاب ایرنا، اظهارکرد: مادرزادی معلول نبودم، روزی تب کردم و من را به دکتر بردند، او بدون اینکه پنیسیلین را تست کند به من تزریق کرد و باعث شد کل بدنم فلج شود، اما با پیگیری خانواده برای درمان فعالیت بقیه بدنم به حالت عادی برگشت و الان فقط نمیتوانم از دو پایم استفاده کنم؛ مسائلی موجب شد که نتوانم به درمان ادامه بدهم تا جایی که پزشک گفت که در حق این کودک بیتوجهی شده و امکان بهبود کامل او وجود داشت. با توجه به اینکه تا این اندازه فعال هستم، نمیدانم برای فعال شدن مجدد پاهایم باید چه اقدامی انجام دهم؟
شاعر کتاب «تمام شعرهایم به نام تو» با بیان اینکه نمیتوانست شرایط جسمی خود را بپذیرد، ادامه داد: در نتیجه بعد از هفت سالگی هم در خانه بودم و جایی نمیرفتم؛ خود را در اتاق حبس کردم و این روزها منجر به این شد به شکل شدیدی منزوی شوم. زیرا فرهنگ مردم منطقهای که در آن زندگی میکردیم، اینگونه بود که این خانواده چه کار بدی کردند که این اتفاق برای کودکشان افتاده است.
به گفته او مجموعه تمام شهرهایم به نام تو، مجموعه شعری است که در قالبهای غزل، قصیده رباعی، شعر نو، متنهای ادبی سروده شده است.
چشم سرم بسته و چشم دلم باز شد
یوری با تاکید بر اینکه قبل از اینکه به مدرسه برود شعر میسرود، بیان کرد: از روی نوشتههای دختر عمویم درس خواندن را آموختم. او همچنین درسها را به من توضیح میداد. در گرگان به دنیا آمدم، در آن منطقه همه ما را میشناختند. در حالی که من هیچ علاقهای به زندگی نداشتم، مرا به امامزادهای بردند تا شفا بگیرم. از خدا خواستم، حال که به من توجه نمیکند، به حرف دل مادرم توجه کند. دنبال پیدا کردن جواب، قرآن باز کردم و معنی آیه این بود که خداوند بندههایش را امتحان میکند تا ببیند شکر نعمت میکنند یا کفر نعمت. از آنجا چشم سرم بسته و چشم دلم باز شد.
کافهکتابها میتوانند محلی برای حضور شاعران و نویسندگان و برگزاری جلسات شعرخوانی باشند. اگر روی این مسائل سرمایهگذاری شود، با افزایش کتابخوانی، بسیاری از مشکلات مردم حل خواهد شد
شاعر کتاب «تمام شعرهایم به نام تو» با اشاره به اهمیت مدرک تحصیلی در ایران، افزود: کمکم وارد اجتماع و جمع مردم شدم. به این دلیل که در ایران مدرک مهم است و به سواد افراد نگاه نمیکنند، در سال ۱۳۸۱ پنج سال ابتدایی را امتحان دادم، خرداد ۱۳۸۲ سه سال راهنمایی را امتحان دادم و از مهر ۱۳۸۲ وارد دبیرستان شدم.
در سن ۱۸ سالگی به دبیرستان رفتم با اینکه مدرسه تازگی داشت اما توانستم به بهترین شکل سالهای دبیرستان را پشت سر بگذارم، بعد فوقدیپلم را در رشته نرمافزار و بعد از آن مدرک کارشناسی را در رشته ژنتیک گرفتم.
او با بیان اینکه شعرهایش را یکی از داراییهای شخصیاش میپنداشت و به همین دلیل از همه مخفی میکرد، ادامه داد: شعر «بغض فریاد!» را در دوران دبیرستان برای همکلاسیهایم خواندم و تشویقهای آنها و اطرافیان باعث شد که کتاب را منتشر کنم. این کتاب امروز به پنجمین نوبت چاپ رسیده است.
یوری گفت: در شرایطی شعر میگفتم که نه تجربه شعر گفتن داشتم و نه برای آن به کلاس رفته بودم، در ادامه مجموعه شعر «از رها تا رهایی» را منتشر کردم که به چاپ دوم رسیده است. کتاب سوم من «از عشق قصه گفتن و از زندگی سرودن» است که چاپ اول است.
رسانهها مقصر رفتار نادرست جامعه با معلولان هستند
یوری با تاکید بر اینکه با شعر نمیتوان امرار معاش کرد، توضیح داد: مردم روز به روز از کتاب و مطالعه فاصله بیشتری میگیرند. مردم در این روزها به فضای مجازی بیشتر تمایل نشان میدهند. رسانهها باید اقداماتی کنند تا مردم بیشتر به کتاب و کتابخوانی توجه کنند. به همین دلیل تامین زندگی من از راه دیگری است، چند سالی است که مسئول دفتر یک مرکز خیریه هستم.
رسانه باید فرهنگسازی کند، این در حالی است که به دلیل معلولیت، حتی نمیتوانم در شغلی فعال شوم
شاعر مجموعه «از رها تا رهایی» با ارائه پیشنهادی برای افزایش توجه مردم به کتاب و کتابخوانی، گفت: کافهکتابها میتوانند محلی برای حضور شاعران و نویسندگان و برگزاری جلسات شعرخوانی باشند. اگر روی این مسائل سرمایهگذاری شود، با افزایش کتابخوانی، بسیاری از مشکلات مردم حل خواهد شد.
او با اشاره به نگاه سنگین تعداد زیادی از افراد وقتی با فرد معلول مواجه میشوند، گفت: سالهایی بود که نگاهها و طعنههای مردم اذیتم میکرد اما این روزها اصلا از این رفتار مردم اذیت نمیشوم. در رفتار نادرست مردم، رسانهها را مقصر میدانم. زیرا گاهی در تلویزیون میبینیم که میخواهند به معلولان بپردازند و اعلام میکنند برای مثال رها یوری کتاب چاپ کرده است، اما اینکه من کتاب چاپ کردم مساله مهمی نیست زیرا مغز من مشکلی ندارد. یا کودک معلولی که نقاشی میکند مانند دیگر کودکان است.
یوری با اشاره به فیلمهایی که گاه تصویر نادرستی از معلولان ارائه میدهند، افزود: در فیلمها نشان میدهند که هر کسی که گناهی کرده روی ویلچر مینشیند و این فکر در میان مردم هم شکل میگیرد. منظور من این است که رسانه باید فرهنگسازی کند، این در حالی است که به دلیل معلولیت، حتی نمیتوانم در شغلی فعال شوم.
بغض فریاد!
دنیای آدمهای با ظاهر سالم، چه دنیای عجیب و غریبی است؟! ما را که در آن وادی جایی نیست
دردهای معلولین، کتاب قطوری است که کسی میل ورق زدنش را هم ندارد!
یک روز دل به دریا زدم و به شهر آنها پا نهادم. وقتی به دروازه ورودی رسیدم، جواز عبور که همان برگه سلامتی ظاهری بود را از من خواستند! من از داشتن چنین برگهای محروم بودم و با هر سختی و مشقتی بود اجازه ورود گرفتم.
نگاهها چون کوهی بر پیکرم فرود میآمد و برخوردها چون تازیانهای روح خستهام را میآزرد. سخت احساس غربت و بیگانگی میکردم، فضا به هیچ وجه قابل تنفس نبود. انگار زمین تشنه بلعیدن من بود و زمان نگاه بیگانهای داشت.
کسی سلام دلم را پاسخ نمیگفت و نگاه تشنهام را سیراب نمیکرد. خسته نبودم اما تازیانه نگاهها پیکر خسته و روح زخمیام را بیشتر میآزرد من دنبال سایۀ پرمهری بودم که در آن قرار گیرم، درمانگری که به زخم وجود التیام بخشد، بغض فریاد بر گلویم چنگ انداخته بود، قدرت هیچگونه کاری را نداشتم، هرچه اطرافم را مینگریستم، بناهایی بود که با وضعیت جسمانی من سازگار نبود. من غریبهای تنها بودم که هیچ پناهگاهی او را نمیپذیرفت.
داستان معلولین، داستان پرغصهای است که هیچکس حوصله خواندن یا حتی شنیدن آن را ندارد، دردهای معلولین، کتاب قطوری است که کسی میل ورق زدنش را هم ندارد! ... (مجموعه «تمام شعرهایم به نام تو» صفحه ۱۱۵ و ۱۱۶)