تهران- ایرنا- «احمد» می‌تواند الگویی برای پرتره سازی از شهدا در آینده باشد تا به جای مانور دادن روی تمام زندگی یک شهید، آن هم تنها در ۹۰ دقیقه، برشی از زندگی او را با جسارت برداشته و بخشی از بار قصه را برای شناساندن او، با جسارت بیشتر به کاراکترهای دور و برش محول کند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، احمد سومین فیلم امیر عباس ربیعی است؛ با جسارت‌تر و پیش‌روتر از دو فیلم قبلی. فیلمی که بیشتر بار خود را روی خرده قصه هایش انداخته و از همین رو نیز سربلند بیرون می‌آید. علیرغم اینکه نام فیلم ما را به سمت تماشای یک پرتره تمام قد از شهید کاظمی رهنمون می‌کند اما در فیلم چنین چیزی نمی‌بینیم. بلکه خرده روایت ها دست به دست هم و آرام آرام احمد کاظمی را به ما می‌شناسانند.

مانور فیلم روی قصه های کوچکی است که آدم‌هایش را نمی‌شناسیم اما به واسطه دراماتیک بودن و حس گم‌گشتگی طبیعی پس از زلزله و صدالبته انتخاب درست فیلمساز برای روایت آنها، همراهشان می‌شویم و با دردشان، درد می‌کشیم.

نمونه این خرده روایت ها در قصه عروس و دامادی است که بحرانی بودن شرایط، کنش هایشان را باورپذیر جلوه می‌دهد و پایان قصه شان را اگرچه کمی دور از تصور اما منطبق بر شرایط به کام مخاطب می‌ریزد. اوج این روایت ها در لحظه نجات دختربچه از روی باند فرودگاه توسط حاج احمد اتفاق می‌افتد. جایی که این روایت ها به سیر شناساندن حاج احمد گره می‌خورد و آرام آرام تا سخنرانی روحانی در جمعیت و نجات دختربچه دکتر صدر پیش می‌رود.

از همین روست که احمد می‌تواند الگویی برای پرتره سازی از شهدا در آینده باشد تا به جای مانور دادن روی تمام زندگی یک شهید، آن هم تنها در ۹۰ دقیقه محدود سینما، برشی از زندگی او را با جسارت برداشته و بخشی از بار قصه را برای شناساندن او، به کاراکترهای دور و برش محول کند.

احمد به خوبی از پس این مهم برآمده و توانسته با قرار دادن نماینده ای از هر قشر، احمد کاظمی را کامل‌تر نمایش دهد. ما از مواجهه احمد با روحانی فیلم در اعتقادات او کنکاش می‌کنیم. می‌فهمیم که قرار نیست یک روحانی با یک شهید، که احمد او را نمایندگی می‌کند، زبان مشترکی در اعتقاداتشان داشته باشند. می‌بینیم که روحانی برای مردم قرآن می‌خواند اما احمد می‌خواهد با زبان مردم برایشان از خدا حرف بزند. یا از مواجهه احمد با شخصیتی پژوهشی و اهل علم می‌فهمیم که احمد به علم و آکادمی قائل است اما جایی که برای نجات جان مردم به کمکش نمی‌آید، برای علم هم صبر نمی‌کند و کار خودش را پیش می‌برد.

رویارویی احمد با دوست و همراهش عباس، که نماینده ای از بسیجی های آتش به اختیار سال‌های جنگ نیز هست، به ما می‌فهماند که همان قدر که او به جهادی کار کردن باور دارد برای وقت هایی که آتش به اختیار بودن جوابگو نیست هم طرح و برنامه می‌ریزد ؛مانند جایی که عباس به جای پتوها، آب معدنی آورده و احمد پس از صحبت با خلبان، پرواز در شب را برای رساندن پتوها انتخاب می‌کند.

مقایسه احمد با پرتره‌های دیگر از شهدا مقایسه اشتباهی است چراکه میدان جنگی که در سوی دیگر آن دشمن به مثابه یک معترض به تمامیت ارزی کشور ایستاده متفاوت با وقتی است که پدیده ای خارج از کنترل جان مردم را گرفته و کاراکتر اصلی نیز به جای یک میدان جنگ به وسعت یک شهر، تنها یک فرودگاه در اختیار دارد.

اشاره های سیاسی فیلم به دولت و نهادهای دولتی نیز گاهی از کادر بیرون می‌زند و زیادی از حد به چشم می‌آید؛ درحالی که همین توجه به متن صریح فیلم که حضور هیچ مسئول دولتی یا نهادی را در صحنه نشان نمی‌دهد کافی است تا بدون نیاز به زیاده گویی نقد خود را در اینباره منتقل کند.