پیامبر اکرم(ص) به ظاهر خواندن و نوشتن نمی دانست و در میان قوم خود به داشتن سواد معروف نبود. زیرا هرگز ندیده بودند چیزی بخواند یا بنویسد؛ بنابراین او را «امّی» می خواندند. قرآن مجید هم او را با همین وصف یاد کرده است «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ ...؛همان کسانی که از فرستاده [خدا]، پیامبرِ اُمّی [و درس نخوانده] پیروی می کنند»
امّی منسوب به «امّ» (مادر) است و کسی را گویند که هم چون روزی که از مادر زاده شده فاقد سواد باشد. معنای دیگری نیز گفته اند؛ منسوب به «امّ القری»؛ (شهر مکّه)؛ یعنی کسی که در مکّه زاده شده است. شاید مقصود، منسوبین به شهر مکّه باشد ولی احتمال نخست مشهورتر است.
آیا پیامبر سواد داشتند؟
آنچه با معجزه بودن قرآن تناسب دارد، صرفا نخواندن و ننوشتن است نه نتوانستنِ خواندن و نوشتن. در آیه ۴۸ سوره عنکبوت آمده است «هرگز پیش از این هیچ کتابی نمی خواندی و با دست خود چیزی نمی نوشتی، مبادا کسانی که در صدد [تکذیب و] ابطالِ سخنان تو هستند، شک و تردید کنند.» این آیه دلیلی است بر این که پیامبر(ص) چیزی نمی خواند و نمی نوشت ولی دلالت ندارد که نمی توانست بنویسد و بخواند و همین اندازه برای ساکت کردن معارضین کافی است؛ زیرا پیامبر(ص) را هرگز با سواد نمی پنداشتند. بنابر این راه اعتراض را بر خود بسته می دیدند.
شیخ طوسی در تفسیر تبیان نوشته است «مفسّرین گفته اند نوشتن نمی دانست ولی آیه چنین دلالتی ندارد. صرفا گویای این جهت است که نمی نوشته و نمی خوانده است و چه بسا کسانی نمی نویسند ولی قادر بر نوشتن هستند و در ظاهر وانمود می شود که فاقد سوادند و کتابت نمی دانند. پس مُفاد آیه چنین است: پیامبر به نوشتن و خواندن دست نزده بود و او را عادت بر نوشتن نبود».
علّامه طباطبایی نیز در تفسیر المیزان نوشت «ظاهر عبارت، نفی عادت بر نوشتن و خواندن است و این در جهت استدلال مناسب تر است.»
به علاوه داشتن سواد کمال است و بی سوادی نقص و عیب و چون تمامی کمالات پیامبر(ص) از راه عنایت خاص الهی بوده و هرگز نزد کسی و استادی تعلّم نیافته (علم لدنّی) پس نمی شود ساحت قدس پیامبر(ص) از این کمال تهی باشد.
عدم تظاهر به سواد، برای اتمام حجّت و بستن راه اعتراض و تشکیک بوده است. به همین دلیل پیامبر اکرم(ص) به کاتبانی نیاز داشت تا در شؤون مختلف از جمله وحی برای او کتابت کنند؛ لذا چه در مکّه و چه در مدینه زبده ترین با سوادان را برای کتابت انتخاب فرمود.
حضرت علی (ع)؛ اولین کاتب وحی
اولین کسی که در مکّه عهده دار کتابت مخصوصا کتابت وحی شد؛ علی بن ابی طالب(ع) بود و تا آخرین روز حیات پیامبر به این کار ادامه داد. پیامبر(ص) نیز اصرار فراوان داشت تا حضرت علی(ع)، آنچه را نازل می شود، نوشته و ثبت نماید تا چیزی از قرآن و وحی آسمانی از علی(ع) دور نماند.
«سُلیم بن قیس هلالی» یکی از تابعین می گوید «نزد علی(ع) در مسجد کوفه بودم و مردم گرد او را گرفته بودند، فرمود: پرسش های خود را تا در میان شما هستم از من دریغ ندارید. درباره کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم آیه ای نازل نشد؛ مگر آنکه پیامبر آن را بر من می خواند و تفسیر و تأویل آن را به من می آموخت».
«عبدالله بن عمرو یشکری» از یاران حضرت علی(ع) معروف به «ابن الکوّاء» پرسید «چگونه آیه ای نازل می شد و شما حضور نداشتید؟» علی(ع) فرمود: هنگامی که به حضور پیامبر(ص) می رسیدم، می فرمود یا علی در غیبت تو آیه هایی نازل شد، آن گاه آن ها را بر من می خواند و تأویل آنها را به من تعلیم می فرمود».
نخستین کاتب در مدینه
اوّلین کسی که در مدینه عهده دار کتابت وحی شد، «أُبیّ بن کعب انصاری» بود. او قبلا در زمان جاهلیت نوشتن را می دانست و او اولین کسی بود که در پایانِ نامه ها نوشت «کتبه فلان».
اُبیّ بن کعب کسی بود که پیامبر اکرم(ص) قرآن را به طور کامل بر وی عرضه کرد. او از کسانی بود که در عرضه قرآن حضور داشت؛ بدین جهت در دوران یکسان کردن مصاحف در عهد عثمان سرپرستی گروه به او واگذار شده بود و هرگاه در مواردی اختلاف پیش می آمد، با نظر اُبیّ، مشکل حلّ می شد.
«زید بن ثابت» در مدینه در همسایگی پیامبر(ص) خانه داشت. او نوشتن می دانست. در ابتدای امر هرگاه پیامبر(ص) نیاز به نوشتن داشت و اُبیّ بن کعب حاضر نبود، به دنبال زید می فرستاد تا برای او کتابت کند.
رفته رفته کتابت او هم رسمیت یافت و حتی با دستور پیامبر(ص) زبان و نوشتن عبرانی را نیز فرا گرفت تا نامه های عبری را برای پیامبر(ص) بخواند، ترجمه کند و پاسخ بنویسد. زید بن ثابت بیش از دیگر اصحاب، ملازم پیامبر(ص) برای نوشتن بود و بیشتر نامه نگاری می کرد.
بنابراین عمده ترین کاتبان وحی را علی بن ابی طالب، اُبیّ بن کعب و زید بن ثابت تشکیل می دادند و دیگر کاتبان وحی، در مرتبه دوم قرار داشتند.
«ابن اثیر» گوید «یکی از ملتزمین حضور در امر کتابت، عبدالله بن ارقم زهری بود. او عهده دار نامه های پیامبر(ص) بود ولی عهده دار معاهده ها و صلح نامه های پیامبر(ص)، علی بن ابی طالب بود».
او می گوید: از جمله کاتبان، که احیانا برای پیامبر(ص) کتابت می کردند، خلفای ثلاثه، زبیر بن عوام، خالد و أبان دو فرزند سعید بن العاص، حنظله اُسَیدی، علاء بن حضرمی، خالد بن ولید، عبدالله بن رواحه، محمد بن مسلمه، عبدالله بن ابی سلول، مغیرة بن شعبه، عمرو بن العاص، معاویة بن ابی سفیان، جهم یا جهیم بن صلت، معیقب بن ابی فاطمه و شرحبیل بن حسنه بودند.
نخستین کسی که از قریش برای پیامبر(ص) کتابت کرد «عبدالله بن سعد بن ابی سرح» بود، سپس مرتدّ شد و به سوی مکّه بازگشت و آیه ۹۳ سوره انعام در شأن او نازل شد و او را در زمره ستمکارترین افراد قرار داد.
آیا معاویه و پدرش کاتب وحی بودند؟
در کتاب های تاریخی معاویه به عنوان یکی از کُتّاب پیامبر (ص) معرفی شده است و طبری در این باره مینویسد «و کتب له معاویه بن ابی سفیان و حنظله ان سیّدی» ولی مشخص نکرده چه را مینوشتهاند و در جای دیگر آورده است: حضرت علی (ع) و عثمان وحی را مینوشتند و در غیاب آنان ابی بن کعب و زید بن ثابت مینوشتند و خالدین بن سعید و معاویه بن ابی سفیان کاتبان حوائج و مشکلات در نزد خود حضرت بودهاند و عبدالله بن ارقم گاهی اوقات نامههای حضرت را به پادشاهان مینوشته است.
در کتاب اسد الغابه هم آمده است که او برای پیامبر (ص) مینوشته و متذکر نشده که چه چیزی را مینوشته است.
در صحیح مسلم حدیثی است که ابن عباس برای ابوسفیان چند چیز را از پیامبر (ص) خواست و آن حضرت نیز با آنها موافقت کرد که یکی از آنها این بود «و معاویه تجعله کتاباً بین یدیک» که برای معاویه کاتب بودن را تقاضا کرد ولی روشن است منظور کتابت وحی نبوده است.
ابن ابی الحدید هم کاتب وحی بودن معاویه را مشکوک میداند و میگوید: اختلاف در چگونه کاتب بودن اوست و آنچه که محققان سیره بر آن هستند، این است که وحی را علی بن ابیطالب و زید بن ثابت و زید بن ارقم مینوشتهاند و حنظله بن الربیع و معاویه ابن ابی سفیان نامههای پیامبر (ص) به ملوک و قبایل و نامههای حوایج مردم و اموال و صدقات و تقسیم آنها را مینوشتهاند.
البته ابوسفیان و معاویه طبق آنچه که کتب تاریخ نوشتهاند از «مؤلفه قلوبهم» میباشند و در فتح مکه، سال هشتم هجرت، اسلام آوردند که سه سال قبل از رحلت پیامبر (ص) میشود؛ بنا بر این نمیتوان معاویه را از کاتبان وحی به معنای مصطلح آن به حساب آورد.
کاتب وحی بودن با رعایت امانت فضل است و برای کسانی، مانند ابی سرح که آیات الهی را به تمسخر میگرفتند، اتمام حجت است، نه اینکه برای او فضلی محسوب شود. از این رو برخی از بزرگان درباره انتخاب بعضی افراد برای کتابت وحی با علم و عدم امانتداری آنان تصریح نمودهاند.