به گزارش ایرنا، در طول مسیر پیر و جوان، مرد و زن، دارا و ندار به چشم می خورند، بی قید و شرط و بی اما و اگر در هوای داغ شهریورماه قدم در راه عاشقی برداشته و سال هاست این میراث را نسل به نسل به فرزندانشان می رسانند تا راه حسین(ع) الگویی برای آنان باشد.
راهپیمایی جاماندگان اربعین حسینی در شهرها و روستاهای مختلف خراسان شمالی امسال در ۷۶ نقطه شهری و روستایی برگزار می شود و این مراسم در مرکز استان از میدان شهید بجنورد تا آستان مقدس امامزاده عباس بن موسی (ع) برگزار میشود.
مسیری که راه دلدلدگی و ارادت با امام حسین(ع) است و در آن کودک، نوجوان،زن و مرد دست در دست هم در راه عاشقی نهاده اند و گام بر می دارند.
سختی های روزگار مادر در پشت لبان خندان
مرضیه خانم ۵۶ ساله که به گفته خودش همه ساله اربعین این مسیر را طی می کند در میدان شهید با شالی سبز رنگ ایستاده می گوید: سجاد، پسر کوچک من معلولیت جسمی و حرکتی دارد، این مشکل از بچگی با او بوده، سه فرزند دختر و پسرم معلولیت دارند.
با لبخند و شور و شوق وصف ناپذیری گفت: هرسال چهار نفره برای اربعین پیاده به سمت امام زاده سید عباس(ع) حرکت میکنیم، او که یا سن عددیاش زیاد است یا سختیهای روزگار چهرهاش را شکستهتر کرده یکی از هزاران زائری است که با شرایط خاص و دشوارش، این مسیر را با عاشقی طی می کند.
از روستاهای اطراف بجنورد است و پشت چهره خندانش داستانی شنیدنی و البته کمی تلخ دارد از فرزندش می گوید: زهرا از زمانی که نوزاد قنداقی بود تا همین حالا که ۲۶ سال سن دارد، یار همیشگی من در این مسیر بوده است.
آن اوایل با طلبکاری به این سفر میرفتم، میرفتم تا فرزندم زودتر شفا بگیرد، میرفتم تا مشکلاتم حل شود، اما الان همه چیز فرق کرده، حالا دیگر برای دلم خودمان میرویم.
خدمت به هزاران زائر در موکب بدون زرق و برق
بین راه به قصد تازه کردن نفسی در اولین موکبی که در خیابان ۱۷ شهریور دیدم ایستادم، موکب خلوت و بدون زرق و برقی بود، ۲ مرد جاافتاده و سن و سال دار پشت موکب روی صندلی نشسته بودند، نزدیکشان که شدم از جای خود بلند شدند.
یکی از آنها می گوید: بفرمایید استراحتی کنید، چای بریزم برایتان یا شربت؟ گرما اذیتکننده شده بود و هوا یک شربت تگری می چسبید، یک لیوان شربت آبلیمو درخواست کردم.
مردی که عینک دارد و از گفتن اسمش خودداری میکند میگوید: چهار سال است که این موقع از سال وضعیت من همین است، صبح زود میآییم پشت موکب میایستیم تا وقتی که آفتاب غروب کند، آن موقع از طرف محل کارم برای یک مأموریت باید به موکب ها میرفتم.
رفتم و آنجا دیدم با چه عشقی و با چه شور و شوقی از زائران میزبانی میکنند، موکبها را دیدم و همان لحظه ایده موکب زدن در مسیر منتهی به امام زاده به ذهنم آمد، وقتی به شهرمان برگشتم به مسجد محل رفتم و اعلام کردم قصد دارم موکب بین راهی بزنم، هرکسی که همراه من است بسمالله، اگر هم نه خودم تنهایی این کار را انجام میدهم.
مشقت های دردآور چندین ساله مادر خورشید
خورشید زائر دیگری که در مسیر با هم آشنا شدیم و با لهجه شیرین خود آهسته و شمرده شمرده می گوید: روز اربعین سلامتی دخترم را از امام حسین(ع) گرفتم و میدانستم هدیهام را میگیرم، ائمه اهل بیت(ع) هیچوقت من را دست خالی به خانه نفرستاده اند.
وضع مالی خوبی ندارم و مخارج زندگی را به سختی با کارگری در خانه های مردم تامین می کنم، هزینه سفر زیارت به سفرهای همچون مشهد و کربلا را ندارم و فقط از دل و با لب عاشقان را می خوانم، بغضی گلویش را پرکرده چهره اش گویای مشقت های زندگی دردآور چندین ساله اش است.
مدام از فرزندان جگر گوشه هایش سخن به میان می آورد، چشمانش برق میزند، مدام میان حرفها یادآوری میکند که دختر و پسر برای او فرق ندارد، دستی بر سر فرزند می کشد و نوازش میکند و با بغض و لبخند میگوید: فرزندانم زندگی من هستند.
با ذوق و اشتیاق ادامه میدهد: وقتی مهسا چندسال اول خوب نشد، ناامید شدم و با خدا و همه امامان قهر کردم دیگر نمیخواستم حتی پایم را به مکان های مذهبی و امام زاده ها بگذارم، ولی شاید باورتان نشود انگار معجزه ای در زندگیم رخ داد و همه جواب ها را در این مسیر یافتم.
میایستد تا نفسی تازه کند، در حالی که خم شده تا پاهای مهسا را صاف کند با بغضی که در گلو خفش کرده می گوید: خدا را روزی هزار مرتبه به خاطر صبری که به من داده شکر میکنم، داشتن و نگهداری فرزند معلول به اندازه کافی سخت است و حرف و حدیث مردم از آن سختتر، صبر عیوب می خواهد.
به نیش و کنایههایشان اطرافیان عادت کردم از این ور و آنور و آشناها میگویند که بچهها را به بهزیستی نسپردی، دیگر نذر و نیاز کردن چیست؟ نمیدانند این بچهها قلب من هستند، نمیدانند اگر میزبان این سفرها نخواهد اصلاً ما راهی این سفر نمیشویم.
موکب هایی برای پذیرایی از عاشقان اربعین
تا رسیدن به موکب بعدی با خورشید و مهسا همراه هستم و همقدم آنها میشوم، کمی جلوتر، گروهی جلوی موکبی را آبپاشی میکنند، سماورهای بزرگ روی میز گذاشتهاند که رویشان نوشته شده شربت، آب و چای.
زنان دسته جمعی در حال استراحت بودند تا ادامه مسیر را سرحال و قبراق باشند، مانند دیگران من هم برای رفع خستگی انتخابم چای است و خود را به نوشیدن یک لیوان چای داغ در ظل گرما دعوت میکنم.
لحظاتی بعد، صدای صحبت و سخنان مسئولان موکب توجهم را جلب کرد، درباره کاروانی حرف میزدند که حدود نیم ساعت دیگر میرسد، پا به سن گذاشتهاند و موهایشان سفید شده، اطلاعات دقیقی درباره پیادهروی زائران و کاروانهای مختلف دارند، گوشه چشمشان از خنده جمع شده، خودشان را اینطور معرفی میکنند: دختر جان، ما کسی هستیم که کارمان یک عمر خدمت به زائران است.
۲ مرد جاافتاده ای که بخش قابل توجهی از عمرشان را زیر سایه پرچم اهل بیت گذراندهاند، یکی با لحن پرانرژی می گوید: این موکبی که شما الان در آن ایستادهاید سومین سال است که برگزار میشود و بیشتر کمکهایش، کمکهای مردمی است، خداروشکر که سال هاست در این راه خدمت می کنم.
در فرهنگ عاشورا، اربعین به چهلمین شب شهادت حسینبن علی(ع) گفته میشود که مصادف با روز بیستم ماه صفر است و از سنتهای مردمی گرامیداشت چهلم مردگان است، که به یاد عزیز فوت شده خویش، خیرات و صدقات میدهند و مجلس یاد بود، برپا میکنند.
خراسان شمالی با یک میلیون نفر جمعیت واقع در شمال شرق کشور است.