۲۵ دی ۱۳۹۷، ۱۳:۰۲
کد خبر: 83171681
T T
۰ نفر
جریان چپ هرگز هاشمی را تخریب نكرد

تهران- ایرناپلاس- سمیه عظیمی*: در سه روز گذشته كه بخش نخست و دوم مصاحبه با آیت‌الله سیدمحمد موسوی خوئینی‌ درباره آیت‌الله هاشمی رفسنجانی روی خروجی ایرناپلاس و خبرگزاری جمهوری اسلامی قرار گرفت، پیام‌های مختلفی دریافت كردیم كه نشان از بازتاب گسترده این مصاحبه و انتظار مخاطبان برای بخش سوم این گفت‌وگو داشت.

در این مجال بخش سوم این گفت‌وگو را در اختیار خوانندگان قرار می‌دهم همراه با دو سپاسگزاری؛ ابتدا سپاس از آیت‌الله سیدمحمد موسوی‌ خوئینی كه در برابر همه سؤالات من در این مصاحبه پنج ساعته، صبر و متانت كامل داشت؛ چراكه تجربه اخراج از دفتر برخی چهره‌های سیاسی را در هنگام چالش با آنها در گفت‌وگو داشتم. روزی كه بخش اول گفت‌وگو با آقای موسوی خوئینی تمام شد، باور نمی‌كردم برای قرار دوم، وقت را اختصاص دهد و تصورم بر این بود كه قرار را به هم خواهد زد. ولی سر ساعت مصاحبه انجام شد.
و دوم، سپاسگزاری از خانواده آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، به ویژه محسن و یاسر هاشمی كه با نگاهی باز و سعه صدر، بخش‌هایی مهم از این گفت‌وگوی سراسر نقد پدر را در ویژه‌نامه دومین سالگرد آیت‌الله هاشمی رفسنجانی منتشر كردند؛ حال آنكه ویژه‌نامه‎‌های سالگرد درگذشت شخصیت‌ها عمدتا به تجلیل و تمجید از آنها اختصاص دارد.

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، روحانی و سیاستمدار تأثیرگذار دست كم 50 سال گذشته ایران، در مقاطعی مهم تصمیماتی گرفت كه باید به روان او درود فرستاد و این بار نیز در حالی كه دیگر در قید حیات نیست، در گشودن باب نقد بزرگان انقلاب رتبه نخست را به خود اختصاص داد؛ امید است این گفت‌وگو سرآغازی باشد برای آنچه محسن هاشمی رفسنجانی اخیرا در صحن علنی شورای اسلامی شهر تهران به آن اشاره كرد: «نقد هاشمی و همه بزرگان انقلاب در چارچوب عقلانیت و منطق، نیاز امروز ماست».

در پایان با این امید كه چهره‌ها و شخصیت‌هایی كه در طول نیم قرن گذشته، فعالیت‌هایشان بر وضعیت كنونی كشور مؤثر بوده، مهر سكوت از لب برداشته و در برابر رسانه‌ها پاسخگوی عملكرد خود باشند، اعلام می‌دارم بسیاری از بزرگان و شخصیت‌ها، با مطالعه بخش‌های پیشین، در تماس‌ها و پیام‌هایی اظهار كردند درباره صحت مطالب مطرح در این گفت‌وگو نقدهایی دارند كه به زودی این دیدگاه‌ها نیز منتشر خواهد شد.

**معتقد بود نتایج تحقیقات باید تابع نظرات رئیس‌جمهوری باشد

ایرناپلاس: بیاییم سراغ بعد از رحلت امام خمینی(ره) شما در دوران ریاست‌جمهوری آقای هاشمی، مركز تحقیقات ریاست جمهوری را تأسیس كردید؟ از مسائل مركز تحقیقات بگویید. چرا استعفا دادید؟

موسوی خوئینی: بله ایشان به من پیشنهاد كردند، من هم قبول كردم و با كمك ایشان آن مركز را راه‌اندازی كردم. یك مدتی ریاست مركز را برعهده داشتم ولی بعد احساس كردم آقای هاشمی توقعی غیر از آنچه عملكرد مركز تحقیقات بود، داشته است.

ما نتیجه اولین موضوع تحقیق را مكتوب برای ایشان فرستادیم، درست یادم نیست، فكر می‌كنم در موضوع فقر بود. اگر به اسناد مركز مراجعه شود معلوم می‌شود. ایشان خیلی از نتیجه تحقیق ناراضی شده بود. ایشان تصورش این بود كه من بعنوان رئیس‌جمهور یك نظریاتی دارم كه مركز تحقیقات باید در تحقیقاتش نظریات من را به نتیجه برساند. من نباید تابع نتایج تحقیقات مركز باشم، بلكه این مركز تحقیقات است كه باید تابع نظرات من باشند. به همین دلیل و به دلیل اینكه نیروهایی كه در مركز تحقیقات جمع شدند خیلی مطلوب ایشان نبودند، خیلی مركز را تحویل نمی‌گرفت. بعضی‌ها شاید هیچ مطلوب ایشان نبودند. بعضی از نیروهای مركز كسانی بودند كه در دولت آقای هاشمی از وزارتخانه‌ها و دستگاه‌ها كنار گذاشته شده بودند. مرحوم آقای دادمان رئیس شیلات بود، ایشان را كنار گذاشته بودند. دوستان دیگری هم بودند كه از موقعیت‌هایشان بركنار شده بودند. اینها را من به مركز تحقیقات جذب می‌كردم. شاید یكی از دلایل هم این بود كه نیروهایی كه ما جذب می‌كردیم چندان مطلوب ایشان نبودند و گاهی ایشان فردی را به بنده پیشنهاد می‌دادند و من با او صحبت می‌كردم ولی برای همكاری نمی‌پسندیدم، شاید اینها هم باعث می‌شد ایشان آن اهمیت لازم را ندهد. من خیلی دقیق نمی‌توانم بگویم چرا؛ ولی به تدریج هرقدر جلو می‌رفتیم نوع كمك‌هایی كه ایشان باید می‌كرد برای اینكه كارها توسعه پیدا كند، كم می‌شد. یك مؤسسه تازه تأسیس بود، در بودجه كشور هم جایگاهی نداشت؛ بهرحال باید جوری خود را به ریاست‌جمهوری آویزان می‌كرد. بنابراین خیلی نیاز به این داشت كه در جاهای مختلف كمك بشود تا بتواند سر پای خودش بایستد. ایشان آنچنان تمایل و رغبتی نشان نمی‌داد.

ایرناپلاس: مخالفتی می‌كرد؟ آقای هاشمی به عملكرد معترض می‌شد یا برداشت شما بود؟

موسوی خوئینی: نه، مخالفتی نمی‌كرد ولی به نوعی بی‌تفاوت شده بود. من هم این را احساس كرده بودم و بتدریج هم این احساسم تقویت شد. من هم انگیزه‌‌ای نداشتم كه به هر شكلی هست یك جایی پستی داشته باشم، لذا من هم بی‌علاقه شدم و گفتم ادامه نمی‌دهم.

اما معترض نه. فقط اولین موضوعی كه به عنوان نتیجه تحقیقات بود ارائه كردیم مطلوب واقع نشد و ناراحت هم شد. یك پروژه دیگر هم داشتیم به عنوان توسعه سیاسی. گفتیم تعریف پروژه را اول برویم با آقای هاشمی جلسه‌ای داشته باشیم بعد كلید بزنیم. كمیته‌های مختلف مركز هركدام یك مسئول داشت. جلسه‌ای با همه مسئولان كمیته‌ها با آقای هاشمی داشتیم كه اول این پروژه را تعریف كنیم بعد برای تحقیق اقدام شود. آن موضوع را هم ایشان چندان موافق نبود. پیدا بود كه اختلاف نظر و اختلاف دیدگاه زیاد است. ولی نه آنچنان كه ایشان بخواهد معترض شود. بالاخره ملاحظه من را هم می‌كرد ولی همین بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌تفاوت شدن، مسأله‌ كمی نبود. مشكلاتی را كه مطرح می‌كردیم خیلی جدی نمی‌گرفت و بتدریج هم بیشتر می‌شد. من هم احساس كردم ایشان رغبتی نشان نمی‌دهد.

ایرناپلاس: گویا شما در انتخابات مجلس چهارم شورای اسلامی، با وجودی كه تأیید صلاحیت شده بودید ولی چون دوستان و همفكرانتان ردصلاحیت شده بودند، از كاندیداتوری انصراف دادید. در این قضایا، شما و دیگر چهره‌های جناح چپ دیدارهایی با آقای هاشمی داشتید كه در خاطرات آقای هاشمی هم منعكس است برای اینكه، كمك كند تا انتخابات روند رقابتی داشته باشد؛ ولی بنظرتان آقای هاشمی در این باره همراهی نكرده و همین زمینه دلخوری شما و جناح چپ را فراهم كرده بود. درست است؟

موسوی خوئینی: نه، درست نیست، بنده و بسیاری از دوستان در آن دوره نامزد شدیم و در انتخابات حضور داشتیم و رأی نیاوردیم، چیزی كه گفتید صحت ندارد.

اما آقای هاشمی، در دوران ریاست جمهوری اساسا با جناح چپ میانه خوبی نداشت. در زمان ریاست جمهوری ایشان، مجلس سوم مجلسی بود كه در اختیار جناح چپ بود. از همان جا روزبه‌روز فاصله جناح چپ و آقای هاشمی بیشتر شد. قبلا هم این ذهنیت فراهم شده بود و مرتب بیشتر شد. آقای هاشمی در سیاست‌ها و اظهاراتش به گونه‌ای بودكه با جناح چپ فاصله داشت. طبیعی بود كه برای جناح چپ تلاشی نكند. اگر هم توقع و انتظاری از سوی جناح چپ بوده، انتظار بیخودی بوده است. مگر می‌شود هم با آقای هاشمی سر ناسازگاری داشته باشند و هم حالا كه ردصلاحیت شده‌اند از او بخواهند بیاید فداكاری كند. برود با شورای نگهبان و دیگران صحبت كند تا اینها را تأیید صلاحیت كنند.

ایرناپلاس: البته تلاش‌ها و اقدامات آقای هاشمی در آن مقطع در خاطرات ایشان نقل شده است و علی‌رغم برخی اظهارات، هم خود ایشان و هم برخی چهره‌ها معتقدند كه آقای هاشمی در آن دوره كاری را كه از عهده‌اش برمی‌آمد علی‌رغم اختلاف نظرها انجام داد. در خاطرات آقای هاشمی هم دیدارها و گفت‌وگوهایی كه داشته منعكس است. بنظر می‌رسد همین نگاهی كه الان مطرح كردید،‌ بعدها تداوم یافت و در جریان نقد آقای هاشمی از سوی جناح چپ در دهه 70، شاهدیم كه گاهی نقدها به سمت تخریب پیش می‌رود و حتی فضا را كاملا علیه آقای هاشمی می‌كند. امروز در سال 97، ارزیابی‌تان از روندی كه در نقد آقای هاشمی در دهه 70 و به ویژه از نیمه پایانی دهه 70 تا نیمه دهه 80، طی شد، چیست؟ چقدر آن را تأیید می‌كنید؟

موسوی خوئینی: اصلا این كلمه تخریب را متوجه نمی‌شوم. این كلمه، ابزاری است در دست قدرت‌ها كه هر وقت نقدها را نمی‌خواهند تحمل كنند نامش را تخریب می‌گذارند.

ایرناپلاس: بعدها خیلی از همان منتقدان آقای هاشمی یا دوستان و همفكران شما، این واژه را خودشان بارها درباره عملكرد خود و همفكران خود به‌كار بردند كه تخریب هاشمی در آن زمان اشتباه بود.

موسوی خوئینی: اینها همه فرزندان همین حكومت هستند. بالاخره حاكمان پدران تربیتی مردم هستند. آنها ادبیاتی را رایج می‌كنند، همه هم از این ادبیات استفاده می‌كنند. اسم نقد را می‌گذارند تخریب. البته دروغ‌پراكنی، آمار و ارقام دروغ علیه یك فرد یا عملكردش منتشر كردن و تهمت زدن تخریب است. یك وقت در جامعه شایع شده بود و هرجا می‌رفتیم می‌گفتند فلان ساختمان مال هاشمی است. من هر وقت سوار تاكسی بودم، سایرین فكر نمی‌كردند كه من هم جزو همین حكومت هستم. درباره آقای هاشمی صحبت می‌كردند. من بعضی وقت‌ها كه می‌دیدم خیلی زیاد این حرف‌ها را می‌زنند، می‌گفتم اینطورها هم كه شماها می‌گویید نیست كه یك نفر اینقدر همه جا زمین و خانه داشته باشد، می‌خواهد چه بكند؟!. آنها هم تعجب می‌كردند یك آخوند كه خودش با تاكسی اینطرف و آنطرف می‌رود، چه انگیزه‌ای دارد كه از آقای هاشمی دفاع می‌كند. دفاع از آقای هاشمی هم كمی مشكل بود.

ولی تخریب یعنی دروغ‌پراكنی یعنی آمار و ارقام غلط از عملكردها ارائه كردن. اما نقد كردن اسمش تخریب نیست. اصلا شما فرض بگیرید این نقد كاملا نقد غلطی از نظر نقدشونده است. قرار نیست وقتی می‌خواهند نقد كنند اول بروند پیش كسی كه می‌خواهند او را نقد كنند و بگویند از نظر شما این نقد درست است یا غلط و اگر او تأیید كرد نقدش كنند. پس آزادی بیان چه می‌شود؟ نمی‌شود كه برای نقد كردن اجازه بگیرند. معمولا صاحبان قدرت می‌خواهند جلوی نقد را بگیرند برای همین نام تخریب روی آن می‌گذارند. یك مقدار هم این واژه‌ها تحت تأثیر فضا و جو حاكم قرار می‌گیرد. شاید این كلمه تخریب در بیان امام هم آمده باشد ولی آن تخریب یعنی كسی می‌آید علیه یك كسی یك حرف بی‌اساس و بی‌مدركی می‌زند برای اینكه چهره‌اش را خراب كند. بعد هم ممكن است امروز بگوید و فردا بیاید عذرخواهی كند. ولی حرف دروغ را زده و شخصیت و چهره را خراب كرده است. دیگر بعدا تكذیبش هم قبول نمی‌شود، مردم می‌گویند حتما تحت فشار قرار گرفته كه دارد تكذیب می‌كند.

اما شما در روزنامه سلام یك مقاله‌ای یا مطلبی پیدا كنید كه تخریبی باشد. من هرگز اعتقاد به این كارها نداشتم. سلام غیر از نقد كاری نكرده و دروغی علیه آقای هاشمی نداشته است. مثلا اگر می‌گفتیم سیاست‌های ایشان باعث فقر مطلق در جامعه شده است این دروغ بوده و تخریب است. بزرگ كردن مسائل بیش از آن اندازه‌ای كه هست تخریب است. یك حدش متعارف است. مثلا در طنز و كاریكاتور گاهی مبالغه می‌شود ولی در مقاله و یادداشت و مصاحبه‌هایی كه رویكرد نقدی دارد، اگر بزرگنمایی صورت گیرد، تخریب است. یك وقت عدد 10 را 12 می‌گویند خیلی به جایی برنمی‌خورد و در ارقام و آمار از این اختلاف‌ها هست ولی اگر یكباره عدد 10 را چندبرابركنند، تخریب است.

البته آقای هاشمی هم در تخریب خیلی خودش كم از دیگران نداشت. مثلا در خطبه‌های نمازجمعه‌اش ببینید مخالفانش را چطوری نوازش می‌كند. آقای هاشمی زبان گزنده‌ای نسبت به منتقدان و مخالفانش داشت. همین آنها را وادار می‌كرد متقابلا چیزهایی گفته باشند. تخریب‌هایی هم بود كه گوینده‌اش ناشناخته بود. مثلا آن زمانی كه می‌گفتند آقای هاشمی نسبت به رهبری زاویه پیدا كرده است، بعضی از شایعاتی كه علیه آقای هاشمی طرح می‌شد حدس ‌زده می‌شد از كجا ناشی می‌شود، نه از طرف رهبری بلكه از آن جاهایی كه خود را خیلی شیفته و سینه‌چاك رهبری معرفی می‌كنند. آنها همه جای مملكت هم حضور داشته و دارند، كافی بود یك روز بخواهند علیه بنده حرفی را شایع كنند، با یك دستور تلفنی در سراسر كشور از یك صبح تا شب همه نیروهای خود را گسیل می‌كردند. این كار گروه‌های سیاسی نیست. اینكه اینها از كجا سرچشمه می‌گرفت، فكر می‌كنم فهمیدنش خیلی مشكل نباشد.

**هاشمی كاندیدای اصلح مجمع روحانیون نبود به احترام امام به او رأی دادیم

ایرناپلاس: مجمع روحانیون مبارز به عنوان تشكیلات روحانی جناح چپ، چرا بعد از رحلت امام، كاندیدای اصلح مورد نظرش برای ریاست جمهوری، آقای هاشمی است ولی در زمان ریاست جمهوری او، منتقد آقای هاشمی می‌شود؟

موسوی خوئینی: شما خبرنگارها عادت دارید یك چیزی را مسلم می‌گیرید و سؤال می‌كنید طرف مصاحبه‌شونده هم فكر می‌كند این مسلم است و بعد می‌خواهد دست و پا بزندتا مطلب غلطی را توجیه كند. این كه گفتید آقای هاشمی انتخاب اصلح مجمع روحانیون بود صحت ندارد، ما در زمان حیات حضرت امام -ره - در مجمع راجع به این موضوع بحث كردیم و آرای مخالف و موافق نامزدی ایشان مساوی بود، بعد از مدت كوتاهی اطلاع پیدا كردیم كه حضرت امام برای ریاست جمهوری به آقای هاشمی نظر دارند. مجمع هم این نظر را پذیرفت و اما اینكه مجمع پس از انتخابات از منتقدین آقای هاشمی بود قبول ندارم. مجمع روحانیون بعد از انتخاب آقای هاشمی در یك دوره سكوت مطلق اختیار كرد. برای اینكه گفتند حالا امام از دنیا رفته، از شرایط جنگ تازه درآمده‌ایم، دوران سازندگی است و آقای خامنه‌ای رهبر شده اند و آقای هاشمی رئیس‌جمهور و می‌خواهند در این شرایط ویژه كشور را اداره كنند ما سكوت كنیم تا مدیریت كشور از ناحیه ما آرامش خاطر داشته باشد.

بله از یك زمانی دوباره مجمع تصمیم گرفت به صحنه برگردد. فكر می‌كنم از همان ایام منتهی به خرداد 76 باشد. دوره سكوت ما دوره طولانی‌ای بود و سال‌های پایانی دولت آقای هاشمی سكوت را شكستیم. آقای كروبی دبیركل مجمع بوده، فكر نمی‌كنم آن موقع دو سه تا مصاحبه از آقای كروبی پیدا كنید كه علیه آقای هاشمی حرف زده باشد. یا از دیگر دوستانی كه در مجمع بودند. مجمع چنین برخوردی با آقای هاشمی نداشت. اما روزنامه سلام به عنوان یك روزنامه منتقد بوده و انتقاد را هم به تخریب نكشانده است. من نمی‌دانم از جناح چپ، مقصودتان چه كسی است كه تخریب علیه آقای هاشمی داشته است.

**هرگز علیه هاشمی تخریب نكردیم

ایرناپلاس: ببینید هم بزرگنمایی و نسبت‌های ناروا می‌تواند تخریب محسوب شود و هم زمانی كه حجم نقدها از حد معمول بیشتر شده و حالت هجمه به خود بگیرد. مصاحبه‌ها، یادداشت‌ها و مطالب متعددی آن زمان در روزنامه‌های مختلف جناح چپ علیه آقای هاشمی منتشر می‌شد. از طرفی كتاب‌هایی كه نوشته شد و او را به رانت‌گرایی، ثروت‌اندوزی و حتی در بحث قتل‌ها متهم می‌كردند. مشخصا آقای اكبر گنجی. مگر لقب عالیجناب سرخ‌پوش از درون جریان اصلاح‌طلب به آقای هاشمی نسبت داده نشد؟ لقب پدرخوانده را چه كسانی به آقای هاشمی دادند؟ یا لقب آقاسی؟ این سخنان كه اتفاقات در خانواده‌های مقتدر پشتی (پشت پرده) به جای صندوق‌های رأی رقم می‌خورد از كدام جریان سیاسی علیه آقای هاشمی و خانواده‌اش درآمد؟ این پشیمانی را امروز برخی چهره‌های سرشناس اصلاحات در مصاحبه‌هایشان مطرح می‌كنند و حتی معتقدند روند انتقادی اشخاص نزدیك به شما هم در هجمه علیه دولت در روزنامه سلام روند درستی در آن زمان نبوده است كه منجر به موضع‌گیری شخصی می‌شده كه روند اجرایی امور را آن هم در دوران سخت بعد از جنگ بعهده داشته است.

موسوی خوئینی: آقای اكبر گنجی را شما جزو اصلاح‌طلب‌ها می‌دانید و از من می‌خواهید پاسخ كارهای آقای گنجی را بدهم؟ آقای گنجی رفت و از خط خارج شد؛ نه تنها از خط انقلاب بلكه الان نسبت به بسیاری از اعتقادات دینی هم مسأله دارد. آن زمان هم كه اینها را می‌گفت خودش تنها بود. اما درباره آقای عبدی با توجه به شناختی كه از ایشان دارم بعید می‌دانم در هیچ‌یك از نوشته‌هایش، نسبت به آقای هاشمی درباره ثروت‌اندوزی و اینگونه چیزها حرفی زده باشد. مطمئن باشید نگفته است.

شما در میان اصلاح‌طلب‌ها، كسانی را كه سخنگویان جریان اصلاحات هستند هرچند به طور غیررسمی، نام ببرید كه رویكرد تخریبی به آقای هاشمی داشتند. در رأس آنها آقای خاتمی است. آقایان: بهزاد نبوی، حجاریان، تاجزاده، میردامادی، آقا رضا خاتمی، امین‌زاده، جلایی‌پور و افراد زیادی كه از من انتظار نداشته باشید اسامی همه آنها را به خاطر داشته باشم، اینهایی كه شناخته شده هستند و هزینه اصلاح‌طلب بودن‌شان را هم داده اند، از اینها مطلبی در جهت تخریب آقای هاشمی نیست.

ایرناپلاس: بسیاری از همین افراد هم كه نام بردید الان خود درباره آن روزها با پشیمانی سخن می‌گویند. حتی در چرخش‌هایشان هم این ندامت روشن است. از بقیه نام نمی‌برم اما چطور می‌گویید اكبر گنجی اصلاح‌طلب نبوده و چطور می‌گویید در بیان نقدهایش تنها بوده است؟ مطالب او به صورت گسترده در رسانه‌هایی منتشر می‌شد كه مدیریت آن با همین چهره‌های اصلاح‌طلب بوده یا منتسب به جریان اصلاح‌طلب بودند.

موسوی خوئینی: درباره یك رسانه اگر ارگان یك حزب سیاسی نباشد اینگونه نمی‌شود قضاوت كرد، مثلاً روزنامه كیهان منتسب به رهبری است چون مدیرش را رهبر تعیین می‌كند ولی هرچه در این روزنامه نوشته می‌شود — كه می‌بینید چه چیزهایی نوشته می‌شود — باید به حساب رهبری گذاشت؟ روزنامه‌های منتسب به اصلاح‌طلب‌ها هم همین‌طور است، اینها ارگان یك حزب سیاسی نیستند..

یك زمانی یك آدمی با یك مجموعه‌ای بوده است ولی آنقدر خارج از خط حرف زده كه كلا هم خودش كنار كشیده است.

**مگر هاشمی از ما دفاع كرد كه ما از او دفاع كنیم؟

ایرناپلاس: در هر حال آن زمان كه با مجموعه جناح چپ و اصلاح‌طلبان بود، همه مواضعش در رسانه‌های اصلاح‌طلب به صورت گسترده منتشر می‌شد و جریان چپ از نتیجه صحبت‌های او در زدن آقای هاشمی، بهره می‌برد. اگر جریان اصلاحات آن روند و آن حرف‌ها را قبول نداشت چرا آن زمان یك كلمه كسی علیه او صحبت نكرد؟

موسوی خوئینی: من بعنوان یكی از اصلاح‌طلب‌ها، بیكار ننشستم كه هر كسی حرفی علیه آقای هاشمی زد فوری به میدان بیایم و از آقای هاشمی دفاع كنم. مگر آقای هاشمی نسبت به من اینطور بود؟ در دنیای سیاست اینها توقعات یكطرفه نیست. چه دلیلی داشته هر كسی به ناروا علیه آقای هاشمی حرفی زده، اصلاح‌طلب‌ها به صحنه بیایند و از او اعلام برائت كنند. مگر آقای هاشمی برای اصلاح‌طلبان از این كارها كرده است؟ در دنیای سیاسی اینطور نیست. معمولا كسانی كه با هم هستند و همكار و همراه هستند، مواظب همدیگرند. یك كسی كه خودش را اصلا از بقیه فراتر هم می‌داند چه لزومی دارد ما به دفاع از او به صحنه بیاییم.

ایرناپلاس: این انتظار نبوده كه به دفاع از آقای هاشمی به صحنه بیایید. اما جریان اصلاحات نمی‌تواند از اینكه مجال نشر مطالبی از جنس دیدگاه‌های اكبر گنجی علیه آقای هاشمی را فراهم می‌كرده سرباز بزند. می‌تواند؟

موسوی خوئینی: مگر قرار است سر باز بزنند یا نزنند مگر قرار است از آقای هاشمی شخصیتی بسازیم كه نه كسی علیه او حرفی بزند و اگر هم كسی حرفی زد همه بریزند سر او كه چرا چنین گفته‌ای و چنان نگفته‌ای

فرض كنید امروز یك كسی علیه آقای جنتی حرفی را بزند. در دنیای سیاست در این مورد چه وظیفه‌ای دارند كه به دفاع از آقای جنتی وارد صحنه شوند؟

**كلوخ‌انداز را پاداش سنگ است

ایرناپلاس: اگر جریان اصلاحات همین امروز در رسانه‌های شناسنامه‌دار خود مكرر در مكرر مطالبی را علیه آقای جنتی یا هر فرد دیگری منتشر كند، پس آنها را قبول دارد مگر اینكه سران اصلاحات اعلام كنند اینها مواضع ما نیست.

موسوی خوئینی: شما حزب سیاسی و جریان سیاسی را یكی گرفته‌اید و مسؤلیت‌های یك حزب و ارگان یك حزب را از یك جریان می‌خواهید و سؤال‌هایی مطرح می‌كنید كه پاسخ نمی‌خواهد.

اینها كه می‌گویید مواضع یك حزب نیست. یك وقت یك مطلب مهمی علیه آقای جنتی گفته می‌شود كه با هیچ معیار اخلاقی، دینی، شرعی و سیاسی نمی‌سازد بله، آنجا باید فرد یا افرادی بیایند و این اقدام را تقبیح كنند. اما دنیای سیاست، دنیای نقل و نبات كه نیست. آقای جنتی یك كارهایی می‌كند كه مجموعه‌ای اوقاتشان از دستش تلخ است. اینها هم متقابلا تحلیل‌ها و انتقادهایی به ایشان دارند. اینكه می‌گویید روزنامه‌های اصلاح‌طلب، اول بگویید خود این روزنامه‌ها كدامیك همدیگر را به عنوان روزنامه اصلاح‌طلب قبول دارند؟ یك مرتبه است تمام این روزنامه‌ها می‌آیند علیه یك كسی علیه یك فردی به ناروا یك چیزی را منتشر می‌كنند، یك چیزی كه با هر معیاری، غلط است؛ معیار اخلاقی، شرعی و عرف سیاسی. بله آنجا حتما یكی باید بگوید اینها چیست و تقبیح كند. اما در مسائل روزمره سیاسی اینطور نیست. می‌گویند كلوخ‌انداز را پاداش سنگ است. او یك چیزی گفته، یكی هم جواب داده و خورده به هدف. این تصور كه كل جریان اصلاح‌طلب یك پیكره واحدی است كه یك رأسی دارد و مسلط بر همه اجزای خودش است و هر لحظه هم مراقب است تصور غلطی است. امروز ببینید یك عده می‌گویند شما استمرارطلب هستید، یك عده می‌گویند شما تندروی كردید.

**فاصله از حاكمیت اصلا در قاموس سیاسی هاشمی نمی‌گنجد

ایرناپلاس: شما گفتید آقای كروبی و آقای خاتمی هرگز مخالف هاشمی نبودند. در این صورت چرا در لیست 30 نفره تهران یك جا به هاشمی اختصاص ندادید؟ در حوادث انتخابات مجلس ششم، كه منجر به عدم ورود آقای هاشمی به مجلس شد؛ نقل است كه مجمع روحانیون مبارز برای حضور آقای هاشمی در لیست خود، شرط گذاشته بوده كه ایشان در لیست جامعه روحانیت مبارز نباشد.

موسوی‌خوئینی: اصلا صحت ندارد. مجمع اساسا نگاهش به اشخاص و شخصیت‌ها این نیست كه بگوید اینجا باش یا نباش. یك فردی را یا قبول دارد یا ندارد و لابد آن زمان ایشان را قبول نداشته كه در لیست قرار نداده است.

ایرناپلاس: چه شد كه در دهه پایانی عمر آقای هاشمی، جناح چپ به آقای هاشمی نزدیك شد؟ برخی می‌گویند آقای هاشمی تغییر كرده بود و مثلا از سمت حاكمیت و نظام به سمت مردم آمده بود؟

موسوی‌خوئینی: اینكه آقای هاشمی از حاكمیت فاصله گرفته بود، من در جغرافیای سیاسی آقای هاشمی چنین چیزی را نمی‌بینم كه زمانی از حاكمیت فاصله گرفته باشد. آقای هاشمی تا پایان عمر، رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو مجلس خبرگان رهبری و نزدیك‌ترین فرد به رهبری بوده است. هر وقت می‌خواست با ایشان می‌نشست و گفت‌وگو می‌كرد. مواردی هم پیدا شد كه اختلاف نظر پیدا كرد ولی تا آخر هم باز ملاحظه جایگاه ایشان را می‌كرد، یعنی ایشان چه كار كرده كه از حاكمیت فاصله گرفته است؟ یك حرفی بنظرش صحیح آمده و آن را گفته است. ضمن اینكه ما باید بدانیم بحث‌های آقای هاشمی متوجه رهبر انقلاب نبوده. ما عمدتا جریان اصولگرا را با حاكمیت و رهبری مخلوط می‌كنیم. جریان اصولگرایی از تندترین تا ملایم‌ترین را در درون خود دارد. آنها جوری رفتار می‌كنند كه خود را به رهبری بچسبانند. لذا هر كسی بگوید بالای چشم سپاه ابروست می‌گویند با حاكمیت زاویه پیدا كرده است. اگر كسی بگوید سپاه اینجا بد عمل كرده است می‌گویند یعنی به رهبری انتقاد كرده است. این تصور كه سپاه هر كاری می‌كند حتما واو به واو را رهبری موافقت كرده و رضایت داده است، نگاه غلطی است. این تصور كه اصولگرایان با حاكمیت و رهبری یكی هستند، هم تصور غلطی است.

آقای هاشمی در دهه پایانی عمر خود با اینها اختلاف داشته و علیه آنها و علیه عملكردشان حرف زده است. اما یك عده چون خودشان با رهبری مشكل دارند، بلافاصله نقدهای آقای هاشمی را اینطور تعبیر می‌كنند كه «بله، یك یلی هم پیدا شده كه او هم با رهبری مشكل دارد. این هم به ما پیوسته است.» در واقع، آرزوی خود را بصورت مصنوعی در شخصیت آقای هاشمی ساختند كه آقای هاشمی هم مثل ما با رهبری مسأله دارد. پس آقای هاشمی هم با ماست. یادتان هست زمانی كه رهبری در بیمارستان بودند و آقای هاشمی به عیادت ایشان رفت، چه گفت؟ شما عشق منید، دین و دنیای منید، حالا كه دیدم شما خوب هستید حالم خوب شد. یا باید بگوییم خدای نكرده آقای هاشمی با این حرف ها بازی كرده است و خلاف مكنونات قلبی‌اش گفته است كه اینطور نیست. آقای هاشمی حرفش را زده است. نقدها را داشته ولی واقعا نسبت به رهبری همینطور بوده است. سابقه رفاقت و همراهی این دو با هم طولانی است. اما آقای هاشمی بهرحال یك جاهایی انتقاد كرده، یك جاهایی در جلسه خصوصی گفته این درست نیست، آن درست است. این چیزها را می‌خواهند به حساب این بگذارند كه ایشان با رهبری زاویه پیدا كرده است. در حالی كه تا آخر عمرش هم معلوم است نگاهش به رهبری چه بوده و جایگاهش در نظام مشخص است. تا آخر عمر خود جزو حاكمیت بوده است. بعد از فوتش هم آقای خامنه‌ای برایش سنگ تمام گذاشته است. من این تفسیر را غلط می‌دانم كه آقای هاشمی در پایان عمر با حاكمیت مشكل پیدا كرده است. این تفسیر را اصلا با قاموس سیاسی آقای هاشمی سازگار نمی‌دانم و در ذهنم نمی‌گنجد.

**چون امام نبود، خودش را خیلی رئیس‌جمهور می‌دانست

ایرناپلاس: پس یعنی اصلاح‌طلبان چون از قدرت كنار زده شده بودند، برای بازگشت به قدرت به سمت آقای هاشمی رفتند؟

موسوی خوئینی: اصلاح‌طلبان اگر آقای خاتمی منظور شماست كه رئیس جریان اصلاحات است، ایشان همیشه با آقای هاشمی یك رابطه صمیمی نزدیك داشته و ایشان را به قول خودش شناسنامه انقلاب می‌دانسته است. چه زمانی آقای خاتمی نسبت به آقای هاشمی فاصله خاصی داشته كه بعدا بخواهد به سمت ایشان برگردد. یا آقای كروبی، كی علیه آقای هاشمی بوده؟ طبعا یك اختلافات سلیقه‌ای بین آقای كروبی و آقای خاتمی با آقای هاشمی بوده ولی به معنای این نبوده كه از آقای هاشمی فاصله داشته‌اند. اما آقای هاشمی به دلیل اینكه جایگاهش در این سال‌ها متفاوت شد، به تناسب، رفتارهای متفاوت هم داشت. یك زمانی رئیس‌جمهور نبود، بعد رئیس‌جمهور شد؛ یك رئیس‌جمهوری كه شخصیتی مثل امام هم نبود. بنابراین خودش را خیلی رئیس‌جمهور می‌دانست. در آن شرایط طبعا نسبت به كسانی كه به ایشان تمایل چندانی نداشتند، خیلی بی مهری كرده است. او بوده كه اصلاح‌طلب‌ها را اصلا تحویل نگرفت. اما یك زمان آقای هاشمی دیگر رئیس‌جمهور نیست، دوباره با اینها رفیق شده، البته در یك حدی؛ نه آنچنان كه اصلاح‌طلب شده باشد.

**اصلاح‌طلبان احساس كردند برای رأی‌آوری می‌توانند از هاشمی استفاده كنند

ایرناپلاس: ما قبلا نداشتیم كه لیست جناح چپ با همراهی آقای هاشمی باشد ولی در این سال‌ها بر سر لیست‌ها عكس و اسم آقای هاشمی بعنوان حامی بوده است.

موسوی خوئینی: آقای هاشمی یك زمانی نسبت به جناح چپ احساس نیاز نداشته و حتی بی‌مهر هم بود. بعد كه آن جایگاه را نداشته، خودبخود با اینها نزدیك شده است. متقابلا اینها هم نزدیك شده‌اند. شاید هم این جریان احساس كرده از شخصیت آقای هاشمی، برای رأی‌آوری می‌تواند استفاده كند. آقای هاشمی هم دیگر مثل سابق حرف‌هایی نمی‌زد كه آنها را از خود برنجاند.

**ماجرای گفت‌وشنود بر سر پست نخست‌وزیری

ایرناپلاس: شما عضو هیأت بازنگری در قانون اساسی بودید. از نقش آقای هاشمی در اصلاحات قانون اساسی در سال 68 و دیدگاه‌های ایشان در این خصوص بگویید.

موسوی خوئینی: رئیس شورای بازنگری مرحوم آقای مشكینی بود ولی آقای هاشمی مدیریت آن جلسات را بعهده داشت. رئیس آقای مشكینی بود. حضرت امام در حكمی كه داده بودند موضوعاتی كه می‌خواستند در دستور كار شورای بازنگری باشد را تعیین كرده بودند. البته بعدا یكی دو تا مطلب هم اضافه شد.

تعیین تكلیف پست نخست‌وزیری یكی از این موارد بود. آقای هاشمی نقش خاصی نداشت كه چه اتفاقی بیفتد ولی طبعا مدیر توانایی در اداره جلسات بود. آن موقع آقای هاشمی بنا بود رئیس‌جمهور بعدی باشد، یعنی فضای سیاسی اینطور نشان می‌داد كه ایشان كاندیدای ریاست جمهوری است و رقیب قدری هم ندارد كه در مقابلش باشد. امام هم نظرش به ایشان برای ریاست جمهوری مثبت بود. طبیعی بود كه آقای هاشمی تمایلش به این سمت بود كه پست نخست‌وزیری حذف شود و رئیس‌جمهور مسئول قوه مجریه باشد.

در شورای بازنگری قانون اساسی، كمیسیون‌های مختلفی بود. این موضوع در دستور بررسی كمیسیونی بود كه من یكی از اعضای آن بودم و آقای خامنه‌ای هم رئیس آن كمیسیون بودند. در آنجا، من و آقای خامنه‌ای سر این موضوع دو نظر متفاوت داشتیم. من معتقد بودم نخست‌وزیر مسئول امور اجرایی كشور باشد و رئیس‌جمهور یك پست تشریفاتی با انتخاب مجلس باشد. تا آن زمان، رئیس‌جمهور با انتخاب عموم مردم بود، منتها اختیاراتش با انتخابات سراسری تناسب نداشت. در كشورهایی كه رئیس‌جمهور اختیاراتش تا این حد محدود است، در پارلمان تعیین می‌شود. آقای خامنه‌ای بعكس معتقد بودند نخست‌وزیری حذف شود و رئیس‌جمهور مسئول اجرایی باشد. این سبب شد رأی‌ها در كمیسیون تقسیم و مساوی شد. بنا شد موضوع به جلسه عمومی شورای بازنگری بیاید. بعد از جلسه آقای خامنه‌ای خواستند با هم دو نفری صحبت كنیم. گفتند ببینید با این سبك اگر جلو برود یك كسی مثل آقای هاشمی دیگر حاضر نیست رئیس‌جمهور بشود، چون دیگر رئیس‌جمهور تشریفاتی می‌شود.

شاید هم اصلا آن كار درست بود، اما بهرحال دیدگاه آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای اینطور بود كه عرض كردم بخصوص آقای هاشمی. در خود جلسه هم در هنگام همین بحث، هرچه آقای مهندس موسوی گفت، آقای هاشمی برخورد خیلی تندی با مهندس موسوی كرد. جایی آنقدر برخورد ایشان با مهندس موسوی تند بود كه من ناراحت شدم و فریاد زدم كه چرا اینطور حرف می‌زنید؟ رعایت كنید. به من خیلی برخورد. خود مهندس موسوی بنده خدا چیزی نگفت و ساكت بود. پیدا بود آقای هاشمی تمام توجهش به این است كه این قانون جوری تصویب بشود كه پست نخست‌وزیری حذف شود و پست ریاست‌جمهوری به همین ترتیبی كه الان هست باشد. آقای هاشمی چون ذهنش آن قضیه بود، در اداره جلسه هم گاهی از خودش این نابردباری‌ها را بروز می‌داد و بی‌صبرانه اظهاراتی می‌كرد كه نشان می‌داد روی موضوع خیلی حساس است.

**خبرگان قانون اساسی؛ هاشمی و مسأله رهبری بعد از امام

ایرناپلاس: در اصلاحات مربوط به اصول رهبری، نقش و نگاه آقای هاشمی چگونه بود؟ مشخصا در بحث مدت‌دار نشدن و همچنین شورایی نشدن رهبری؟

موسوی خوئینی: در مسأله دائمی یا مدت‌دار شدن رهبری خود آقای خامنه‌ای، پیشنهاد 10 ساله دادند. این پیشنهاد هم زمانی بود كه ایشان رهبر شده بودند و امام از دنیا رفته بود. تصویب هم شد. فردای آن روز، چند نفر از آن اعضای بازنگری كه از قم می‌آمدند مثل آقای آذری‌قمی و آقای مؤمن آمدند، - من اول جلسه نبودم -، گفتند دیروز در قم آن موضوع بحث شده و مطرح شده كه مدت‌دار كردن رهبری خلاف شرع است. وقتی به كسی رأی دادند به عنوان رهبر این دیگر مادام‌العمر رهبر است، مگر آنكه فاقد شرایط بشود. بعضی مثل آقای كروبی معترض می‌شوند و می‌گویند این دیروز تصویب شده و گذشته است؛ اما آقای هاشمی می‌گوید نه دیروز هم مثل اینكه این رای شبهه داشته است.

ایرناپلاس: آقای كروبی در نامه‌ای كه اخیرا به مجلس خبرگان رهبری داشته‌اند اینها را گفته است كه اتفاقا با پاسخ آقای محسن هاشمی هم مواجه شد. آقای محسن هاشمی با استناد به مشروح مذاكرات شورای بازنگری قانون اساسی، نوشته است كه «بعد از طرح موضوع و پیشنهاد كمیسیون مربوطه كه مدت‌دار شدن دوران رهبری برای رهبری فرد غیرمرجع باشد، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی برخلاف مرقومه جنابعالی پیشنهاد توقیت برای مرجع تقلید را هم مطرح می‌نمایند. موضوع در جلسه صبح و عصر با بحث زیاد مطرح و بعد از قرائت نامه‌ای از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی با عنوان كردن اینكه چون در جلسه صبح، حذف مدت‌دار بودن رهبری رأی نیاورده است،‌ لذا نمی‌توان آن را مجددا به رأی گذاشت، نسبت به كلیت اصل 107 قانون اساسی با شرط مدت‌دار بودن دوره رهبری، رأی‌گیری می‌شود كه رأی نمی‌آورد و پس از آن ناگزیر پیشنهادات مختلف نمایندگان به رأی گذاشته می‌شود. اما هیچ‌یك واجد رأی اكثریت نمی‌شود. ولی در نهایت حذف مدت‌دار بودن به رأی گذاشته می‌شود و به تصویب می‌رسد.

موسوی خویینی: حافظه آقای كروبی از من قوی‌تر است و دقیق‌تر می‎‌گوید. من زمانی رسیدم كه این بگومگوها شده بود. آقای هاشمی می‌گفت نه دیروز هم مثل اینكه رأی شبهه داشت و قطعی نشده است. آقای كروبی گفت خود شما اعلام كردید كه رأی آورد. آقای كروبی بلند شد، یك یك از اعضا پرسید شما دیروز رأی دادید؟ بعد اعلام كرد آقای هاشمی تعدادی كه لازم هست می‌گویند رأی دادیم، آقای هاشمی گفت نه، بعضی الان می‌گویند. یعنی برای اینكه می‌خواست آن قضیه‌ای كه آقایان آمدند گفتند اینكه 10 ساله خلاف شرع است، عملی شود. البته من بعید می‌دانم خود آقای هاشمی به خلاف شرع بودنش اعتقاد داشت چون خودش آدم صاحب نظری در این مسائل بود. ولی در آن مجموعه‌ای كه در ذهنش بود فكر می‌كرد این 10 ساله بودن به صلاح نیست. در ذهنش بود كه رهبر یكبار انتخاب و تمام شود. هر 10 سال انتخاب كنیم، درست نیست. دردسرش زیاد است. چون می‌دانست كه اینطوری درست نیست به هر صورت می‌خواست این را برگرداند، حتی به این قیمت كه بگوید دیروز بعضی رأی ندادند و الان می‌گویند كه رأی داده‌اند.

ایرناپلاس: آنچه آقای محسن هاشمی در پاسخ گفته، مستند به مذكرات شورای بازنگری است.

موسوی خویینی: آنچه كه من به خاطر دارم، همین بود كه گفتم.

ایرناپلاس: درخصوص شورای رهبری چطور؟ آقای هاشمی در شورایی نشدن رهبری نقشی داشت؟

موسوی خوئینی: اینكه شخصا با ایشان صحبت كرده باشم، چیزی یادم نیست. در ایام بیماری امام بود كه همه ما از جمله آقایان خامنه‌ای، مشكینی، هاشمی، موسوی اردبیلی، محمدی گیلانی، مؤمن، خلخالی، كروبی و بنده در جماران بودیم. حال امام مساعد نبود. پاسی از شب گذشته بود. پزشكان هم گفته بودند هفت هشت ساعت بیشتر امام مهمان شما نیست. آنجا نشسته بودیم وهمه نگران، بحث شد كه بعد از امام چه باید كرد. بحث‌های مختلفی شد. آقای مؤمن گفتند حضرت امام فرمودند آقای منتظری برای رهبری مناسب نیست ولی نفرمودند عضو شورای رهبری هم نباشد. یك شورایی تشكیل دهیم كه آقای منتظری هم عضو آن شورا باشد. در ذهنش هم اینطوری بود، شاید هم گفت كه شورا متشكل از آقایان خامنه‌ای، هاشمی و منتظری باشد. علتش هم این بود كه فقاهت رهبر برای امثال آقای مؤمن خیلی مهم بود. لذا آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی به لحاظ مدیریت و اجرا و اداره امور خوب‌اند و جنبه فقاهت هم آقای منتظری باشد كه مشكل شرعی نداشته باشد. بنظر من، پیشنهاد آقای مؤمن به این دلیل بود. وقتی آقای مؤمن این را گفت تعدادی از اعضای جلسه به ایشان به تندی اعتراض كردند كه این چه حرفی است؟ آقای مؤمن هم دید كه نسبت به آقای منتظری خیلی مواضع تند است، سكوت كرد.

آقای محمدی‌گیلانی هم به آقای خامنه‌ای خطاب كرد كه اصلا خود شما رهبر باشید. اما تا این را گفت آقای خامنه‌ای سخت پرخاش كرد كه دیگر این حرف را تكرار نكنید. آقای محمدی‌گیلانی هم سكوت كرد. بعد صحبت شد كه پس شورایی باشد. اما بدانید آن شب اگر بحث فرد هم بود، درست است كه فقط آقای محمدی‌گیلانی به زبان آورد ولی اگر بقیه هم می‌خواستند نام ببرند، فكر نمی‌كنم غیر از آقای خامنه‌ای كسی دیگر را نام می‌بردند. اگر هم كسی نام آقای هاشمی در ذهنش بود، ولی خود آقای هاشمی هم حتما نظرش آقای خامنه‌ای بود. منتها در آن جلسه هیچ‌كس ابراز تمایل نكرد كه یك نفر باشد. خیلی بنظر اشخاص سخت بود كه بجای امام، یك نفر را قبول داشته باشند. خیلی غیرقابل باور بود. لذا ذهن‌ها خودبخود به سمت این رفت كه شورایی باشد. همان جا هم تقریبا معلوم شد كه شورا یعنی آقای خامنه‌ای و آقای هاشمی، بین آقای مشكینی و آقای موسوی اردبیلی هم بحث بود كه احتمالا اگر بحث ادامه پیدا می‌كرد، فكر می‌كنم بیشتر روی آقای موسوی اردبیلی متمركز می‌شدند. بهرحال آن جلسه اصلا رسمیت نداشت. همین جا بود كه آمدند گفتند تمام شد. در واقع وعده پزشكان كه هفت هشت ساعت امام مهمان شماست، تبدیل شد به یكی دو ساعت. هنوز صحبت‌ها در آن جلسه تمام نشده بود، گفتند امام از دنیا رفت. جلسه بهم ریخت و موضوع همان جا قطع شد. روز بعد در جلسه خبرگان هم به یاد ندارم كه آقای هاشمی تلاشی كرده باشد كه رهبری، شورایی نشود. در ذهنم چنین چیزی نیست.

ایرناپلاس: گویا آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای خودشان بحث شورایی شدن را طر ح می‌كنند و رأی نمی‌آورد؟

موسوی خوئینی: من از آقای هاشمی چیزی در ذهنم نیست كه دنبال شورائی شدن باشد. اصلا دو تا گزینه داشتیم؛ یا باید شورایی می‌بود یا فردی. در قانون نوشته شده بود كه اگر كسی از مراجع تراز اول تقلید نبود كه صلاحیت رهبری داشته باشد، آن وقت شورایی باشد. می‌دانستیم با آن شرایط یك نفر را نداریم و از این رو، خودبه‌خود ذهن‌ها به سمت شورایی رفت. آقای هاشمی هم بعنوان مدیر جلسه ناگزیر بود بحث شورایی را مطرح كند. چند نفر در مخالفت با شورایی بودن صحبت كردند. بعد به رأی‌گیری رسید ولی شورایی شدن رهبری رأی نیاورد. آقای خامنه‌ای هم هیچ صحبتی نكرد. بعدا وقتی كه بنا شد آقای خامنه‌ای انتخاب شود، خود ایشان گفت من فكر نمی‌كردم شورایی رأی نمی‌آورد، والا می‌آمدم در موافقت با شورایی صحبت می‌كردم. یعنی آقای خامنه‌ای هم بنا داشته در حمایت از شورایی بودن صحبت كند. اینكه آقای هاشمی چه در دل داشته، نمی‌دانم ولی در مدیریت جلسه چیزی به خاطرم نیست كه آقای هاشمی دنبال این بود كه شورایی نشود؛ البته این را هم اضافه كنم كه واقعا تعطیل كردن مملكت بهتر بود تا اینكه مدیریت شورایی برایش بگذاریم. مدیریت شورایی حتی برای یك استانداری و وزارتخانه هم جواب نمی‌دهد، چه رسد به رهبری یك كشور كه مدیریت شورایی آن می‌تواند كشور را فلج كند.

ایرناپلاس: آقای كروبی در نامه اخیرش به خبرگان، فردی شدن رهبری را هم متوجه آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای می‌داند.

موسوی خوئینی: اینكه آقای هاشمی در دلش چه بوده من نمی‌دانم. من چیزی ندیدم. ولی این را هم لازم است بگویم كه بهترین كار همان بود كه آن روز اتفاق افتاد. رهبری شورایی كه اصلا از نظر من مردود و ناكارآمد بود. اما در رهبری فردی هم، در آن روز و روزگار در آن جمعی كه فعال بودند، مناسب‌تر از آقای خامنه‌ای نداشتیم.

*معاون سردبیر ایرناپلاس

**اداره كل اخبار چندرسانه‌ای**ایرناپلاس**
۰ نفر