به گزارش ایرنا، اما زمانیكه پیوند زناشویی برقرار ولی فقر و داشتن بچه های معلول حاصل آن باشد دنیا و زندگی پیش رو و رویاهایت طوری دیگر رقم می خورد.
خانواده ای كه قصد نگارش زندگی سختشان را دارم یكی از صدها خانواده ای است كه از ابتدا تاكنون لحظه های آنها با معلولیت گره و اندوه جا خوش كرده در این كلبه گویی اراده ای برای كوچ ندارد.
زندگی این خانواده هشت نفره كه پدر و چهار فرزند این خانواده معلولیت شدید ذهنی دارند، آنچنان غمبار و دردناك است كه تنها چشم روایتگر خوبی برای درك این واقعیت است.
خانه ای كه در بین كوچه پس كوچه های باریك و سربالایی محله سبزی آباد از مناطق حاشیه شهر ایلام قرار گرفته و اگرچه این محیط محقر عنوان خانه نام گرفته ولی وقتی مقابل در كوچك آهنی رنگ و رو رفته با نایلونی كه همچون سایبان بالای آنرا پوشانده قرار می گیری براحتی معرف فقر حاكم اینجا خواهند شد.
در آنقدر بلند نیست كه براحتی داخل محیط شوی، كمی خم می شوم و حدود نیم متری باید قدمهایم را پایین در بگذارم تا وارد این خانه شوم.
اتاقی كه پس از گذشتن از در وارد آن می شوم با در و دیوارهای رنگ و رو رفته و سیمان های اطراف موكت پهن شده كف، زمین غیر همسطح اینجا را نشان می دهند.
سمت چپ و راست این اتاق هم 2 اتاق دیگر هستند كه سقف هایش چوبی و با پارچه پوشانده شده و دیدن این محیط مرا ناخودآگاه به یاد زندگی های اشرافی می اندازد كه صاحبان آن دكوراسیون هایشان را سال به سال با وسایل لوكس تغییر می دهند.
دیدن حیاط این خانه غم انگیز مرا بیشتر تحت تاثیر قرار می دهد، حیاطی كه به جرات می توانم بگویم هیچ وسیله نو و تازه ای در آن دیده نمی شود، از گونی های كهنه گرفته كه وسایل و لباس این خانواده را در خود جای داده تا نایلون های سفید و پاره كه روی پنجره های بدون شیشه را پوشانده اند.
در هر 2 اتاق این خانه فرزندان معلول قرار گرفته و با لبخند نظاره گر میهمان تازه وارد شده اند، وضعیت ظاهری آنها آنقدر دردناك است كه دیدن چهره شان برایم سخت و دشوار است.
تشخیص دختر یا پسر بودن این معلولان تا قبل از راهنمایی مادر برایم امكان پذیر نیست، یكی از آنها كه مادرش می گوید پسر بزرگش است، دستهایش كه ناتوان است را به سمت من بلند و تا پایان حضورم با دستانی كه روی زانو گذاشته بدون حركت می نشیند.
فرزند دیگر این خانواده كه به گفته مادر دختر است توانایی راه رفتن دارد، دختری 28 ساله كه اندامش به فردی 14 ساله شبیه است، با موهایی كوتاه و صورتی چروك و انگشتانی كه گویی قابل خم شدن نیستند.
صورت هایی كه بی هیچ علتی گاه می خندند و گاه به یكباره سكوتی عجیب بر لبهایشان حاكم می شود و بدن هایی كه گویی هر كدام از اعضایش می خواهند كاری مستقل انجام دهند.
مادر می گوید: تمامی چهار فرزندم معلولیت شدید ذهنی داشته و هیچكدام حرف نمی زنند، با اشاره دست به 2 فرزندش می گوید: 2 دختر و پسر معلولم پوشك می شوند و توانایی كنترل خود را ندارند.
در حین صحبت های مادر فرزند معلولش مدام ما را زیر نظر دارد، او از مخارج سنگین فرزندانش می گوید، از خریدن پوشاك و لوازم بهداشتی تا مواد غذایی، از لباس گرفته تا ...
لابلای گفته های مادر و همراه با یادداشت مطالب فشار عصبی زیادی را متحمل شده ام و به یكباره از او علت تولد این همه فرزند معلول را می پرسم و او می گوید: ما در روستا زندگی می كردیم، شوهرم وقتی به خواستگاری ام آمد از معلولیتش خبر نداشتم و پس از ازدواج به مشكل ذهنی كه داشت، پی بردم.
اولین فرزند معلولم كه متولد شد اطرافیان و خانواده شوهرم به اصرار از من خواستند كه دوباره باید بچه دار شوم و حاصل این طعنه ها تولد هفت بچه بود كه چهار نفر از آنها معلولیت شدید ذهنی دارند.
او گفت: تنها یكی از فرزندانم ازدواج كرده كه او هم فرزندش مشكل قلبی دارد و یكبار عمل جراحی كرده است.
روایت فرزندان معلول این مادر كه در سنین 26 ساله، 28 ساله، 30 ساله و 32 ساله هستند، آنقدر برایم دردناك است كه برای لحظاتی مات و مبهوت تنها نظاره گر چهره های معصوم آنها و دنیایی كه به اجبار تنها به اسم در آن زندگی می كنند.
در اینجا باید به حال چه كسی دل سوزاند؟ به حال این پنج معلول بهشتی روی زمین كه بدون اینكه دركی از زندگی داشته باشند روزهای تكراریشان می گذرد یا به حال این مادر كه با سختی و تنگدستی تمام از چهار فرزند معلولش مراقبت می كند و یا اطرافیان او كه او را تشویق به آوردن بچه كرده اند؟
مادر مرا به داخل یكی از اتاق ها می برد و گوشه آنرا نشان می دهد كه بر اثر سیل نم گرفته و ادامه می دهد: این خانه خیلی قدیمی است، باید تخریب و از نو ساخته شوند، بهزیستی قول كمك داده ولی باید مبلغی هم از خود داشته باشم تا بتوانم آنرا تخریب و در مدت ساخت مكان دیگری را اجاره كنم.
او تا آخرین لحظه ای كه خداحافظی می كنم مدام از من می خواهد كه برای نوسازی منزلشان كمكی بكنم تا محیطی مناسب برای زندگی پر از سختی و رنج آنها فراهم شود.
این مادر با دنیا و زندگی عجیبش را تنها می گذارم و در مسیر بازگشت به توان و روحیه او فكر می كنم كه امید همه چهار فرزند و همسر معلولش به اوست و همچون ستونی تا امروز زندگی 35 ساله شان را دوام بخشیده است.
*** استمداد بهزیستی برای مشاركت در رفع مشكل این خانواده
رئیس اداره مشاركت های مردمی، اشتغال و موسسات خیریه بهزیستی ایلام در خصوص مشكلات این خانواده چهار معلولی گفت: منزل این خانواده به علت قدیمی بودن باید تخریب و نوسازی شود.
نسرین شهبازی افزود: پروانه ساخت این واحد مسكونی برای این خانواده بصورت رایگان صادر و به علت داشتن بالای 2 معلول 500میلیون ریال تسهیلات به آنها تعلق خواهد گرفت.
وی با اشاره به هزینه بالای ساخت مجدد واحد مسكونی گفت: محدودیت های اعتباری دولت مانع حمایت بیشتر بهزیستی از این خانواده بوده و در این زمنه نیازمند مشاركت افراد خیر هستیم.
وی از افرادی خیری كه قصد مشاركت در حمایت از این خانواده دارند خواست تا كمك های نقدی خود را به حساب مشاركت های مردمی این اداره كل به شماره 3450600 بانك توسعه تعاون واریز كنند.
مدیركل بهزیستی ایلام نیز در این خصوص گفت: این خانواده از معلولانی هستند كه به علت مشكلات فراوان و شمار بالای معلولان، بصورت مستمر با حضور مسئولان از آنها سركشی می شود.
زهرا همتی افزوذ: با وجود پرداخت مستمری و افزایش یارانه به هریك از این معلولان و پرداخت كمك های موردی در طول سال ولی به علت اینكه منزلشان باید تخریب شود به مشاركت افراد خیر برای ساخت نیاز داریم.
به گفته وی، با توجه به اینكه در ماه مبارك رمضان قرار داریم و در این ماه به دستگیری از نیازمندان سفارش زیادی شده از افرادیكه تمكن مالی مناسب دارند می خواهیم با مشاركت خود این خانواده نیازمند را برای نوسازی منزل یاری دهند.
وی اضافه كرد: این اداره كل هم اینك از 524 خانوار 2 معلول، 97 خانوار سه معلول، 26 خانوار چهار معلول و چهار خانوار 5 معلولی حمایت می كند.
25 هزار نفر در استان ایلام زیر پوشش خدمات حمایتی بهزیستی قرار دارند كه از این شمار 12 هزار معلول هستند.
7171/6119
ایلام - ایرنا - داشتن فرزند آرزوی هر زوج است تا زندگی ریشه دار شده و با ورود فرزند امیدشان با چاشنی عشق همراه شود.