۱۵ مهر ۱۳۸۸، ۰:۰۱
کد خبر: 4375668
T T
۰ نفر
# تهران ، خبرگزاری جمهوری اسلامی 88/07/15 سیاسی.رهبری.مازندران سفر رهبر معظم انقلاب به شهرستان چالوس و نوشهر دراستان مازندان و حضور در مراسم روز گذشته اعطای سردوشی به دانشجویان دانشگاه فنون دریایی با حاشیه های جالبی همراه بود. به گزارش ایرنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، بخشی از حواشی سفر معظم له به چالوس و نوشهر را در زیر می خوانید: صبح که از خواب بلند می شویم برای نماز، دیگر نمی خوابیم. گفته اند ساعت 30:6 حرکت و این جا فقط یک بار می گویند و یک بار هم عمل می کنند. رفتیم صبحانه فقیرانه ای خوردیم که فقط گوشه سمت چپ شکم مان را پر کرد، زود هم سوار شدیم به یک مینی بوس اتوبوس نما تا برویم دانشگاه فنون دریایی امام خمینی (ره ). توی مینی بوس پر شد از عکاس و فیلم بردار و دوربین و سه پایه و باز هم ما با یک خودکار و دو صفحه کاغذ یک رو سفید! هوای چالوس دم دار و تب دار بود. ابرها جلوی خورشید را گرفته بودند و عکاس ها از نور خیلی راضی بودند. به دانشگاه فنون دریایی که رسیدیم، یک عده زن و بچه پشت در ایستاده بودند و منتظر ورود بودند. مینی بوس وارد شد و ما زود رسیدیم به میدان صبح گاه که پر بود از نظامی هایی با لباس های رنک وارنک از نیروها مختلف. قرار بود جشن فارغ التحصیلی دانشجویان افسری باشد و مراسم سردوشی گرفتن دانشجوهای جدید و البته یک جور رونمایی از ناوچه مدرن جماران که آن طرف تر توی دریا بود و از دور معلوم. میدان صبح گاه به هم ریخته بود. چهره ها همه جوان بودند با لباس های اتو کشیده و تمیز. از جلوی یک دسته منظم رد می شدیم که فرمانده شان فریاد زد: آقایان دانشجوها هر کس اسلحه اش بند ندارد از صف بیاید بیرون. جوانی بیرون آمد و تفنگش را نشان داد. آن طرف تر عده ای نشسته بودند و خستگی درمی کردند اول صبحی ! چند نفری هم از افسران جوان کلی شمشیر تشریفاتی توی بغل شان گرفته بودند و می رفتند سمت دسته شان. هیچ به شان نمی آمد که تا یک ساعت دیگر برای مراسم منظم و آماده شوند. رفتیم تا جایی که زنجیر طلایی دورش کشیده بودند برای خبرنگارها و عکاس ها و توی محوطه زنجیری ایستادیم. صدایی مردانه همه را متوجه سمت راست مان کرد: -گلهای من خوش آمدید عبای قهوه ای، قبای طوسی، پیراهن سفید، عمامه سیاه و چفیه سفید با خط های عمودی بر هم سیاه، رنک لباس های رهبر بود. ریش هایش دیگر سفید شده بود و دیگر احتمالا به سختی موی مشکی در سرش پیدا بشود. فرماندهان نیروهای مختلف ارتش، رئیس ستاد مشترک و فرمانده سپاه هم راهش بودند. همه فاتحه خواندند و گروه موزیک آهنک غمگین زد. عکاسها هم جرق جرق عکس می گرفتند. ما اما کاری نداشتیم جز اینکه رهبر را از نزدیک نگاه کنیم، یک دل سیر. فاتحه که تمام شد در واقع هفتاد و دومین برنامه نظامی رهبر در هفتاد و دو روز مانده به عاشورا شروع شد. گروه موزیک آهنگش را عوض کرد و رهبر از کنار دسته های مختلف رد شد و سان دید. قدم برداشتن رهبر هیچ به قدم برداشتن مردی در ابتدای دهه هفتم زندگی نمی ماند. محکم و استوار، هر چند قدم، عصایش را یک بار به زمین می زد. از روبه روی مان که رد شد، عکاس ها خودشان را کشتند از بس عکس گرفتند. رهبر که کمی دورتر شد حواسم جمع شد به افسران جوان که منظم و مرتب ایستاده بودند، خبردار. از این که توی دلم به شان شک کردم که نتوانند به موقع مرتب و منظم شوند، پشیمان شدم. برگشتیم توی مربع زنجیر طلایی و منتظر شدیم تا رهبر برسد. رهبر قدم زنان آمد تا رسید به جایگاه مهمانان که از آن سمت اول زن ها نشسته بودند. مهمان ها از جای شان بلند شدند و شعار دادند. یک دفعه دختر بچه ای از توی جمعیت بیرون دوید سمت رهبر. محافظها هم دویدند و جلوی دختر را گرفتند. رهبر سرعتش را کم کرد و مسیر مستقیمش را عوض کرد و رفت پیش دخترک. دستی به سر دخترک کشید و دخترک هم دست رهبر را بوسید بعد برگشت پیش مادرش. مردها صدای شان بم تر بلند شد به شعار که:-ای رهبر آزاده/ آماده ایم آماده < دوباره رهبر مسیرش را عوض کرد و رفت سمت جانبازی که روی ویلچر نشسته بود. خم شد و جانباز را بغل کرد، بوسید و باز به راهش ادامه داد. از جلوی روحانی ها که می گذشت این بار یک پسربچه 5-4ساله جلو آمد. رهبر دستی به سرش کشید و چیزی گفت. پسربچه که برگشت روحانی ای -که احتمالا پدرش بود- صورت پسر را توی دست هایش گرفت و سرش را بوسید. روحانی دیگری هم جای دست کشیدن رهبر را روی سر پسر بوسید. مجری خوش آمد گفت و بعد نظامی جوانی قرآن خواند. رییس نیروهای دریایی ارتش خیر مقدم کفت و مراسم قسم خوردن دانشجویان فارغ التحصیل و هدیه گرفتن رییس دانشگاه و یک پدر شهید و یک آزاده و چند استاد و دانشجوی نمونه و سردوشی گرفتن دانشجوهای جدید و دیگر رهبر رفت و نشست توی جایگاه.
دانشجوهای قدیم و جدید پرچم دانشگاه های شان را دست بر دست کردند و بعد حرکت های نمایشی دانشجوهای دانشگاه فنون دریایی شروع شد و آخرش همه برگشتند به جاهای مشخص شده تا رهبر برای شان صحبت کند. رهبر خیلی مهربان شروع کرد، عزیزان من و فرزندان من خطاب شان کرد و به شان تبریک گفت. راجع به امنیت صحبت کرد که بودنش باعث رشد و پیش رفت است و نبودنش باعث نبود و نابود شدن همه جیز، از نقش نیروهای مسلح در تامین امنیت و اینکه نیروهای مسلح برای تامین این امنیت مهمترین چیزشان را می گذارند وسط یعنی جان شان را. اقتدار نیروهای مسلح را گوش زد کرد و این که رمز این اقتدار ایمان است. نشانه اقتدار مبتنی بر ایمان را هم پیروزی های حزب الله و حماس در جنک های 33 و 22روزه دانستند و باز هم این شکست ها را به رخ اسراییل کشیدند. رهبر گفت از روز اول انقلاب در نیروهای مسلح حضور داشته و می داند چقدر پیش رفت کرده ایم، هر چند به آنچه هستیم قانع نیستیم ولی قله پیش رفت امروز، آن روزها حتی با دست هم قابل نشان دادن نبود. رهبر نیروی دریایی را نیروی راهبردی نام برد، مخصوصا در جنوب و البته اشاره کرد رزمایش ایران و موشک هایش برای ملتها و همسایه ها تهدید نیست. بین صحبت ها هم پروژه جدید دشمن را تبیین کرد: پروژه ایران هراسی. یعنی ایجاد هراس از ایران در دل دیگران برای به هم زدن معادلات بین کشورمان با آنها به نفع خودشان. بعد از صحبت های رهبر رژه شروع شد با نظم و ترتیب خیلی خوب و سرودهای هماهنک و راپل و حرکات رزمی تکاورها روی کابل های بین دو برج فلزی. رژه
۰ نفر