" مهدی " ، نقاشی صبور
#
اسلام آباد، خبرگزاری جمهوری اسلامی 20/09/84
داخلی.اجتماعی.حادثه.خاطره.
از: محمود شریف همدانی - دفتر ایرنا در پاکستان
شهید " سیدمهدی میرافضلی" را دوستان و همکاران از زاویه دوربین دیدند
اما قبل از آنکه او عکاس و شکارچی لحظه ها باشد ، یک نقاش خالق ، با لطف ،
صبور و متین بود که با استفاده از رنک های آبرنگش ، بو و طراوت خاک کویری
داشت.
باید تابلوهایش را آویزان نگاه داشت ، چون آنها " لطافت روح " و " حسن
خلق " و " بوی " فردی را می دهند که اهل دل و ذوق بود.
می خواهم اینگونه بگویم که " مهدی " در ادب و سخن اولین بود.
سید عزیر ما، کویری بلند نظر، کویری صاحب اخلاق بود او که درکویر خشک
یزد به دنیا آمده بود ، " دلی مملو از ادب و معرفت " ،" لطافت " و
"آبرو" داشت.
سید مهدی را می گویم ، او اولین فردی بود که در بدو ورودم به سازمان
ابراز محبت می کرد ، چون شنیده بود که نقاشی می کنم و به هنر علاقه دارم ،
با لهجه شیرین یزدی که در گوش همه ما طنین می افکند ، گفت " شما هم اهل
دلید ".
سقوط هواپیما را از شبکه های خبری دیدم و شنیدم اما سخت تر آن لحظه بود
که خبر شهادتش را "مهدی" دیگری ، تلفنی به من داد و گفت : "میرافضلی"، و
زد زیر گریه بعد از لحظه ای آرامش گرفت و گفت ، آنچه را که همه ما را
داغدار کرد.
شاید فرهنک بدی باشد که ما بعد از نبود افراد از آنان تجلیل کنیم اما
" مهدی " و" سپهدار " که " نمرده اند ، بلکه آنان ،" شهیدند " و شهید هم
" زنده " است.
عاشق هنر و نقاشی بود و به مرحوم" بهمن الماسی " شاعر ، نقاش ، خوشنویس
و همکار هنرمند عشق می ورزید ، او را به نام" استاد الماسی " خطاب می کرد و
احترام برای اهل هنر در ذات " مهدی " نهفته بود.
شاید بسیاری از همکاران تابلوهای او را دیده باشند ، گل های رنگارنک و
بلبان نشسته بروی شاخه ها، حرکت قوی قلم و استفاده از رنک قرمز آبرنک بر
روی تابلوها حکایت از صبوری ، جوشش ، دوستی فردی و سرخی رنک " انار"
بهشتی شهرش را داشت.
او معلم هنر و نقاشی کودکان در اوقات تابستان بود ، حالا به آنان بگوئید
که معلمتان شهید شد و عکس او را با خاطره نگه دارید.
سید بزرگوار را باید همکاران در مراکز شهرستانها خوب به یاد داشته باشند
که در طول مدت حضور در روابط عمومی سازمان برای افتتاح بسیاری از ساختمان
ها حضور داشت و چه زحمت ها که نکشید.
با خط خوشش می نوشت " برای افتتاح ساختمان مرکز ... خوشامدید " ، حال جد
بزرگوارش با خط خوش برای او نوشت ،" مهدی جان به خانه ات خوش آمدی".
" مهدی " پشت دوربین فیلمبرداری که می ایستاد، انگاری هیچ نمی دید ، فقط
انجام کار خوب برایش مهم بود، و برایش فقط یک "خسته نباشید" کافی بود تا
تکه کلامش را با لهجه شیرین یزدی و یک دنیا مهر و عطوفت ، بشنویم که " خدا
خیرت بده " .
سید " علی" و" زینب السادات " و " دختر یک دانه سپهدار " پدرانی را از
دست دادند که برای همه ما خاطره شدند .
همسرانشان ، مردانی را از دست دادند که تمامی دوستان و همکارانشان در
سازمان مرکزی ، مراکز استانها و جامعه رسانه ای به آنان افتخار می کنند ،
شاید بتوان گفت که مرگشان از مرک برادر سخت تر و سنگین تر بود چون آنان
دنیایی از خاطره ، محبت و صمیمت بودند.
آنچه برای تمامی اصحاب رسانه ها از مهدی و سپهدار باقی مانده ، "نیک"
است.
این را مشییت الهی می دانیم و برآن صبر می کنیم اما نباید فراموش کنیم که
این شهیدان سرمایه های نظام بودند و شاید اگر مسوولان در این زمینه کمی
می اندیشیدند ، نباید این حجم از نیروهای توانمند را به دست وسایل پرنده ای
می سپاردند که سالهاست عمرشان به پایان رسیده است. درصورتی که تربیت
"میرافضلی"ها و " ساجدی "ها به آسانی انجام نمی شود.
خاطرات و یاد "سیدمهدی میرافضلی" و"سپهدار ساجدی" همیشه زنده است اما
همین خاطرات است که درس بزرگی به همه می دهد ، " قدر آنان را که هستند ،
بدانیم".
اجتمام / 1564