۲۲ اسفند ۱۳۸۷، ۰:۰۱
کد خبر: 7518050
T T
۰ نفر

لحظه های آخر زندگی شهید باکری از زبان همرزمش

۲۲ اسفند ۱۳۸۷، ۰:۰۱
کد خبر: 7518050
لحظه های آخر زندگی شهید باکری از زبان همرزمش ..................................................
خبرگزاری جمهوری اسلامی 87/12/22 اجتماعی.دفاع مقدس.خاطره.شهادت آقا مهدی تبریز- سکاندار قایق شهید باکری وقتی از لحظات آخر عمر سردار می گوید، بی اختیار اشک از چشمانش جاری می شود.
رضا لطفی که لحظات آمیخته به آتش و خون جزیره مجنون را درکنار سرداررشید اسلام سپری کرده بود، هنگام تعریف نحوه شهادت آقا مهدی لرزه در لبانش هوایدا می شود و دلش برای تشریح صحنه شهادت با زبانش همراهی نمی کند.
سرانجام پس ازمسلط شدن بر خود و فرو خوردن اشکهای چشمه گرفته از دریای خاطرات فرموش نشدنی جبهه های جنگ و همنشینی با انسانی آن جهانی می گوید: با آقا مهدی کنار دجله نشسته بودیم که آتشبار عراقی ها شروع شد، نزدیک غروب آفتاب بود و یکی از تک تیراندازهای عراقی زیرسایه این آتشبار از فرصت استفاده کرده ، بچه های ما را را می زد.
لطفی می افزاید: شهید باکری هم که تحمل این وضع را نداشت، یک آرپی جی برداشت و خواست برود که تک تیرانداز عراقی را بزند. من خواستم مانع شوم و گفتم می دونم که بعثی بی مروت کجا پناه گرفته، اجازه بده من بزنمش.
سکاندار قایق سردار سرفراز لشکر عاشورا که از تصویر نحوه نوشیدن شربت شهادت توسط آقا مهدی، حسرت های زیادی را در دل انباشته، با بیان هر جمله ای چهره اش درهم می رود و ادامه می دهد: اما آقا مهدی قبول نکرد و انگار که خودش می دانست، سرانجام کار چه می شود، با میل و رغبت خاصی آر پی جی را برداشت دوشش که شلیک کند، اما تک تیرانداز عراقی هم که انگار منتظر همین فرصت بود، تا آقا مهدی بلند شد مهلت نداد ... و من فقط دیدم که از پشت سر آقا مهدی خون سرازیر شد.
لطفی که شب های زیادی را در مهتاب نیزارهای جزایر محل جنگ و نیز پشت خاکریزهای ساده و غلتان به خون سرخ شهیدان، شاهد راز و نیاز سردار شهید مهدی باکری و زمزمه مناجات معروف وی مبنی بر خدایا مرا پاکیزه بپذیر بوده اضافه می کند: پس از بر زمین افتادن قامت آقا مهدی ، رضا مددی شهید را بغل کرده و داخل قایق آورد ولی عراقی ها که متوجه شده بودند چه پیکر با ارزشی داخل قایق است، با تیر بار و آرپی جی شروع به شلیک به سمت قایق کردند.
سکان دار قایق بزرگ مرد جبهه های جنگ حق علیه باطل که بغض گلویش را گرفته ، با صدایی آرام که خروش قطرات اشک را در پشت آن پنهان کند، ادامه می دهد: قایق را برگردانده به سمت نیروهای خودی حرکت کردم، اما یکی از گلوله های آر پی جی دشمن بعثی به قایق اصابت کرد و در نتیجه آن سه باک بنزین داخل قایق آتش گرفته، قایق شعله ور شد.
وی با تانی ای که به راحتی می توان تصویر آهسته و سینمایی گونه لحظات شهادت سردار همیشه خنده روی لشکر اسلام را در اعماق آن مشاهده نمود، تشریح می کند: در آن لحظه شدت آتش از طرف عراقی ها خیلی سنگین شده بود و ما هم که داخل آب دجله افتاده بودیم ، دیگرنتوانستیم کاری کنیم و فقط توانستیم خودمون راعقب بکشیم.
وقتی که لطفی از دقایق یافتن قایق آقا مهدی باکرمی گوید، غبارغم سنگینی بر چهره برافروخته اش به نشانه درماندگی در ان لحظات منحصربفرد می نشیند و می افزاید: بعد از مدتی آب قایق آقا مهدی را عقب آورد و پیکر تعدادی از شهدا داخل قایق بود، اما پیکر شهید باکری نبود.
وی اضافه می کند: بعدها هم حاج مصطفی مولوی ازدوستان و همرزمان سردار سرافراز لشکر همیشه پیروز 31 عاشورا از من پرسید که آیا پیکر شهید باکری به همراه پیکرعلیرضا تندرو و چند شهید دیگر داخل همان قایق بود و جواب دادم که آری.
سکان دار قایق آقای مهدی چقدر زیبا خاطرات اش از نحوه شهادت این شهید بزرگوار را با نقل جمله ای از سردار مولوی به پایان می برد که پیکر همه شهدای همراه باکری در قایق بود ، اما پیکر آقا مهدی نبود، گویا زمین خاکی هم تاب تحمل او را نداشت .
7232/518/501/587 شماره 086 ساعت 15:51 تمام
۰ نفر