نگاهی به "چشمه میشی" از بلندای دنا
#
یاسوج ، خبرگزاری جمهوری اسلامی 25/05/84
داخلی.اجتماعی.گردشگری.چشمه.
صخره در بطن شکافته اش، آن را بارور می کند، سالهاست که می خروشد و شگفتی
می بخشد، عطر آب و خاک را در زمین می پراکند و روح درخت را به خنکای نسیم
برخاسته از مایه حیات بخش هستی، مهمان می کند.
این "چشمه میشی" است که در قلب کوه "دنا" و در دو کیلومتری شمال شهر
"سی سخت"، در استان کهگیلویه و بویراحمد، کف آلود و سرد، چونان عروسی تورپوش
در آغوش گردنه "بیژن"، شب و روز خفته و بیدار می شود.
چشمه سرکش، با زیبایی افسونگرانه بکر، دور از سرچشمه خود که در بلندای
کوه، هر روز چشمهایش را در چشمهای درخشنده و پرسخاوت آفتاب می گشاید، در
خستی مرموز بر دست یابی اش از سوی آدمیان، در شکاف دنای استوار می شورد.
زیبای دلفریب در انتهای پیچاپیچ دلهره آمیز جاده های تنک وباریک کشیده شده
در قلب کوهستان، قطره های بلورین و پرشور آب را به این سو و آن سو می پراکند.
برای رسیدن به روشنی آفتاب برفراز چشمه و لمس موجهای سرد و کرخت کننده
آن، کوهستان، تو را در گذراز جاده های مار مانند، به سخره می گیرد، می ترساند
و شاعرانه تر از همه به سرخوشی وامی دارد.
دو سوی جاده پر پیچ وخم، درختان کلاهخود پوشیده بلوط، دنا را مفروش کرده
و پناهگاه حیوانات کوچک پر سرعت دونده همچون موش صحرایی، روباه و خرگوش
شده است که از این سوی جاده به آن سو، در هراس از چرخ حیات گیرنده وسایل
نقلیه، می دوند و سریع از پرده دو چشم می گریزند.
بااین همه مشقت در عبور از جاده های باریک قیراندود، که ماحصل تلاش برای
دستیابی به طبیعت است، مردمان فوج فوج، می آیند و به هوای استقامت در برابر
سردی نیش زننده آن در تابستان و زمستان، دستهایشان را در آب این چشمه فرو
می کنند.
لیکن آب چشمه، پرورده برف زمستانی است و حتی هرم خورشید هستی بخش دنا،
بر آن کارساز نیست.
تا چشم کار می کند، صخره است و درخت، آفتاب و آب که هیچکدام در فخرورزی
به هم پیروز نخواهند شد، آنها به یک نسبت زیبا هستند.
اکنون تابستان است، حال و هوای شهر سی سخت که گرداگرد خود حصار محکم و
سبز کوهستان دنا را دارد، دگرگونه شده است، از برف خبری نیست و سپیدی سرد
و عارفانه رطوبت یخ زده، برای خودنمایی، به گذرماههای پیش رو نیازمند است.
آب چشمه میشی در جویهای سیمانی در گردنه بیژن یک و دو، پرسرعت و ناشکیبا
به پیش می راند، نزدیک می شود، از باغهای پر ثمرانگور عبور می کند و به
سیب های سرخ سلام می گوید.
از کوه "گل" که بر فراز چشمه بنا شده و رود نه چندان بزرک و زمردینی در
خود دارد، به سوی پایین،سکوهای سیمانی، بر تن خود چادرهای رنک رنک شیفتگان
هوای پاک، بوی پونه، خاک و درخت را حمل می کند.
پس از گذر از فراز و نشیب های بسیار و بخاطر سپردن چشمه دل انگیز، باغهای
سیب، هلو و انگور نمایان می شود.
اینجاست که تفویض سخاوتمندانه طبیعت بر انسان آشکار می شود، گویهای سرخ و
آتشین سیب، با ترانه وسوسه انگیز نسیم، بر سر شاخه های شکننده شان برای بوسه
ربودن از خوشه های یاقوتی انگورهای همجوار سر خم کرده اند.
سی سخت که بر تن سبز خود، دقایقی چند، نم نم باران تابستانه را با لذتی
وافر، این روزها حس کرده است، صبور وآرام در عطش سیرابی اشباعشده از باران،
چشمهای هزار رنک قشنگش را به پهنه فراخ دشت آسمان دوخته است.
در جاده های پر پیچ و خم و در تاریکی شبانه که تنها چراغ روشنایی بخش آن
مهتاب است، باد هو هو کنان می پیچید و برگهای پلاسیده درختان بلوط و گردو
را از سر شاخه ها جدا می کند.
برگها در زیر نور مهتاب به شبتاب هایی می مانند که نور ساطع می کنند و با
رقصی دل انگیز و شگفت و در فاصله چند سانتیمتری سطح جاده، به سوی نامعلوم،
می روند.
خارخشک ها نیز که در زیر نور ماهتاب چون قاصدکهای درشت جثه بنظر می آیند،
سنگین سنگین با بازی باد به این سو و آنسو در حرکتند.
سی سخت ، خانه های گلی و خشتی بنا شده بر تیرهای چوبی کهنه که یادگاران
گذشته را درخود نگاه داشته اند و سپس در خم خیابانهای تودرتوی شهر، خانه های
سیمانی، بتنی و سنگی، پدیدار می شوند.
صندوقهای چوبی، هلوهای رسیده و انگورهای کال چشم را می نوازد، چشمه میشی
بی خیال و رویاگونه در بستر سرد شبانه دنای همیشه ماندنی، آرام می گیرد.
2757/670/674