وی كه این روزها با فیلم «متروپل» عزم خود را برای بازگشت به سینمای مورد علاقه اش جزم كرده، هشتم مرداد سال 1320 متولد شد و دهه پرالتهاب 20 و 30 ایران را به چشم دید كه آثار آن را بوضوح در بسیاری از ساخته های سینمایی او بویژه «سرب» مشاهده می كنیم.
كیمیایی در كودكی مجذوب سینما و فیلم های سریالی آن دوران شد و همراه با دوستان خود كه بعدها برخی آنها در سینما به شهرت رسیدند فرامرز قریبیان به تماشای آنها می رفت.
همین علاقه آنان را در ابتدای جوانی به سمت استودیوهای فیلمسازی كشاند كه البته به نتیجه خاصی منتهی نشد.
كیمیایی سرانجام در سال 1346 نخستین فیلم خود را با عنوان «بیگانه بیا» كلید زد كه با شكست تجاری و هنری مواجه شد.
پرونده های واقعی همواره الهام بخش سینماگران برای ساخت فیلم بوده كه این فیلمساز جوان آن روزها نیز از آن مستثنی نبود.
وی ماجرایی را كه به صفحه حوادث روزنامه ها هم كشیده شده بود را مبنای نگارش فیلمنامه «قیصر» قرار داد كه با وجود كمبودهای مالی به هنگام تولید، به یكی از موفق ترین و پربیننده ترین فیلم های تاریخ سینمای ایران بدل شد.
كیمیایی در «قیصر» تئوری انتقام شخصی را مطرح كرد كه بعدها به بنیان فكری فیلم های وی طی سه دهه تبدیل شد.
این ایده با توجه به خفقان شاهنشاهی بسیار مورد توجه مردم و روشنفكران جامعه همچون دكتر علی شریعتی و جلال آل احمد قرار گرفت.
وی در سال های بعد و تا پیروزی انقلاب پنج فیلم دیگر ساخت كه از آن میان دو فیلم «گوزن ها» و «سفر سنگ» با استقبال انبوه مردم مواجه شد.
اولی مایه های پررنگ سیاسی، و شخصیت اول فیلم شباهت های بسیار به مخالفان رژیم شاهنشاهی داشت. فیلم به همین خاطر با ممیزی های بسیار مواجه شد و مدتی را در توقیف گذراند.
نام این فیلم به علت دیگری هم در ذهن مردم ایران حك شده كه آن هم چیزی جز فاجعه آتش سوزی سینما ركس آبادان هنگام نمایش این فیلم نیست.
«سفر سنگ» به شكل عجیبی پیش بینی یك فیلمساز از پیروزی انقلابی است كه هنگام ساخته شدن آن نشانه هایی را بروز داده بود.
كیمیایی در این فیلم كه چندی قبل نیز از تلویزیون پخش شد، مبارزه عده ای روستایی با «خان» را روایت می كند كه در نهایت با وجود از بین رفتن تعدادی از روستاییان به نابودی خان و ریشه كن شدن ظلم و ستمش ختم می شود.
كیمیایی پس از پیروزی انقلاب فیلم «خط قرمز» را با محوریت یك مامور امنیتی رژیم شاه ساخت اما به علت برخی مشكلات برای همیشه توقیف شد و فقط در نخستین جشنواره دوره جشنواره فیلم فجر نمایش محدودی داشت.
این اتفاق ضربه روحی سنگینی به كیمیایی در مقام فیلمساز وارد كرد و چهار سالی او را از سینما دور كرد.
«تیغ و ابریشم» یكی از فیلم های ضعیف كارنامه كاری اوست كه تك لحظات درخشانی داشته اما در كلیت خود مغشوش و سردرگم نشان می دهد كه البته ممیزی های اعمال شده نیز نقش مهمی در این مهم داشته است.
«سرب» بازگشت درخشان مسعود كیمیایی به دنیای مختص به خود است كه رگه های پررنگ سیاسی اش نیز سطحی و آزاردهنده به نظر نمی رسد.
وی برمبنای فیلمنامه «هاگانا» نوشته تیرداد سخایی، آدم های تنها و درمانده ای را خلق كرده كه هریك به شكلی به دنبال گمشده خود هستند.
از «نوری» روزنامه نگار به ته خط رسیده گرفته تا «دانیال» و «مونس» كه برای رفتن به بهشت موعودی كه سازمان هاگانا وعده اش را در فلسطین به آنها داده، تردید دارند.
«دندان مار» و «ردپای گرگ» فیلم های بعدی كیمیایی كه هر دو نیز با ممیزی های بسیار مواجه شدند، پخته ترین آثار این فیلمساز در دهه پنجم عمر وی هستند كه لحظات نابی را با خود دارند.
در «دندان مار» مخاطب با تصویری تكان دهنده از جنوب تهران پس از پایان جنگ مواجه می شود كه پیش از این در هیچیك از فیلم های آن ایام ندیده است.
وی در «رد پای گرگ» نیز قهرمان تنها و زخمی خود را به مصاف آدم های بدی می فرستد كه قصد جانش را دارند.
با ورود به دهه 70 و موفقیت اندك فیلم های جوان پسند آن ایام، كیمیایی نیز به فكر جوان تر كردن قهرمان های آثار خود افتاد و «تجارت» را در آلمان جلوی دوربین برد.
او در سال های بعد نیز این روند را ادامه داد و فیلم هایی همچون «ضیافت»، «سلطان»، «مرسدس» و «اعتراض» را جلوی دوربین برد كه تقریبا هیچكدام به جز «ضیافت» نتوانست علاقه مندان جدی این سینماگر باتجربه را راضی كند.
در واقع قهرمان های امروزی كیمیایی تنها سایه ای از امروزی بودن را با خود داشته و سرگردان میان دو دنیای كاملا متفاوت مانده اند!.
كیمیایی در دهه 80 و پس از چهار سال دوری از فیلمسازی با «سربازهای جمعه» به میدان بازگشت.
«حكم» بازگشت دوباره كیمیایی به سینمای گنگستری است كه قرینه سازی هایش توذوق نزده و برای مخاطب جذاب و دیدنی جلوه می كند.
قهرمان كیمیایی در «حكم» جاعل كهنه كاریست كه با گروهی خلافكار جوان برخورده و تا پایان با آنها می ماند.
نقطه قوت «حكم» به استثنای موسیقی و ترانه غافلگیركننده، حضور ضدقهرمانی درخشان با بازی فوق العاده پولاد كیمایی است كه رنگ و بوی دیگری به قصه بخشیده و تاثیرگذاری اش را افزایش داده است.
اما «رییس» شوك بدی به دوستداران سینمای كیمیایی است كه جز چند لحظه درخشان چیز دیگری نداشته و مخاطب برای تعریف قصه آن برای فرد دیگری كه فیلم را ندیده، آشكارا با مشكلات بسیاری مواجه است!
در این میان فقط می توان به حضور تكان دهنده خسرو شكیبایی در نقش پزشكی درب و داغان در ابتدای فیلم در كنار بازی خوب پولاد كیمیایی دلخوش كرد.
شكست سنگین «رییس»، كیمیایی را به فكر تغییر ریل انداخت و «محاكمه در خیابان» را با فیلمنوشتی از اصغر فرهادی به همین نیت ساخت.
یك فیلم خیابانی خوش ساخت با ته مایه ای قهوه ای رنگ كه كاملا با دنیای خاكستری فیلم هماهنگ شده است.
«جرم» آخرین ساخته سینمایی به نمایش درآمده از مسعود كیمیایی كه به شكل غیرمنتظره ای مورد توجه هیات داوران جشنواره فیلم فجر نیز قرار گرفت، چرخش دوباره فیلمساز به دنیای قدیمی خودش است منتها با این تفاوت كه مخاطب دیگر برای دوست داشتن قهرمان آدم كش فیلم با مشكلات بسیار روبروست و بیشتر با «ناصر»(وردست قهرمان) همذات پنداری می كند.
«جرم» به مانند بسیاری از فیلم های كاملا معمولی مسعود كیمیایی لحظات درخشانی دارد كه برای ساخت فیلمی ماندگار كفایت نمی كند.
مسعود كیمیایی از آن دسته فیلمسازهای مهم و ماندگار سینمای ایران است كه حتی خبر آغاز فیلمبرداری فیلم جدیدش به خبر اصلی صفحات هنری روزنامه ها تبدیل شده و همچنان مخاطبان جدی آثارش مننتظر خلق ماندگارترین فیلم كارنامه فیلمسازی او هستند.
اتفاق نادری كه تنها برای معدودی فیلمساز رخ داده و نسل جوان سینمای ایران تقریبا از آن بی بهره مانده است.
فراهنگ **م ج ** 1071
تهران - شاخص ترين فيلمسازان كشور در دوره هاي مختلف، كساني هستند كه رو به جامعه داشته و در آثار خود به بازتاب بخشي از آن مبادرت مي ورزند كه بدون شك «مسعود كيميايي» جزء اين گروه انگشت شمار محسوب مي شود.