۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۳، ۱۳:۳۳
کد خبر: 81147475
T T
۰ نفر
آثار و اندیشه های «سید جواد طباطبایی» در حلقه ی موافقان و مخالفان

تهران-ایرنا-سید جواد طباطبایی پژوهشگر تاریخ سیاسی و فلسفه كه بیشتر با نظریه ی «زوال اندیشه ی سیاسی در ایران» معروف است، طی سال های گذشته محل بحث و گفت و گوی صاحبنظران و اندیشمندان موافق و مخالف بوده است.

روز پنجشنبه 4 اردیبهشت برای تهیه ی گزارش نشست بررسی آثار و اندیشه های سید جواد طباطبایی به سالن همایش های كتابخانه ی ملی می رویم. به سالن كه می رسیم، بهت زده می شویم؛ جا برای سوزن انداختن نیست. اگر اغراق نباشد باید بگوییم تعداد افرادی كه سر پا ایستاده یا روی زمین نشسته اند، بیشتر از افرادی هستند كه بر روی صندلی نشسته اند. شور و هیاهوی خاصی در سالن برپاست؛ استاد و دانشجو در كنار هم ایستاده یا نشسته منتظر شروع سخنرانی ها هستند.

سید جواد طباطبائی در سال 1324 در تبریز به دنیا آمد. پس از گذراندن تحصیلات ابتدایی و متوسطه در تبریز، برای تحصیل در رشته ی حقوق به دانشگاه تهران رفت. پس از اخذ لیسانس حقوق از دانشكده ی حقوق و علوم سیاسی به فرانسه رفت و در دانشگاه «سوربن» به ادامه تحصیل پرداخت و با اخذ دیپلم مطالعات عالی D.E.S از رشته ی فلسفه سیاسی فارغ ‌التحصیل شد. در سال 1363 با نوشتن رساله ‌یی درباره ی «تكوین اندیشه ی سیاسی هگل جوان»، با دریافت درجه ی ممتاز دكترای دولتی در رشته ی فلسفه سیاست به ایران بازگشت. پس از بازگشت به عضویت هیات علمی درآمد و معاون پژوهشی دانشكده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران شد. در همان زمان، سردبیری نشریه ی همین دانشكده را به عهده گرفت. وی هم‌اكنون عضو هیات علمی مركز دائره المعارف بزرگ اسلامی است.

مهمترین سهم وی در منظومه ی نظری ایران معاصر، طرح «نظریه ی زوال اندیشه سیاسی در ایران» است كه چندین جلد از آثار وی را در برمی گیرد. همچنین، در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب نیز مجموعه ی «جدال قدیم و جدید» را به بازكاوی انتقادی فكر سیاسی غربی از یونان تا دوران جدید اروپا اختصاص داده است. این مجموعه نوعی تاریخ‌نگاری ایرانی در حوزه ی اندیشه ی سیاسی غرب است كه بر پایه ی آثار اصلی متفكران غربی تالیف شده است. از جمله ی مهمترین آثار طباطبایی می‌توان به «زوال اندیشه سیاسی در ایران»، «دیباچه ‌ای بر نظریه ی انحطاط ایران»، «مكتب تبریز و مبانی تجدد خواهی»، «حكومت قانون: مبانی نظریه مشروطه‌خواهی»، «ابن خلدون و علوم اجتماعی»، «خواجه نظام الملك»، «تاریخ اندیشه ی سیاسی جدید در اروپا از نوزایش تا انقلاب فرانسه» اشاره كرد.

نشست با چند دقیقه تاخیر شروع می شود. «داریوش رحمانیان» استاد تاریخ دانشگاه تهران به عنوان داور-مجری مراسم در ابتدای سخنانش می گوید: این برنامه دارای سه بخش خواهد بود. دربخش نخست موافقان-«حسین آبادیان»، «احمد بستانی»، «قباد منصور بخت»- و در بخش دوم، منتقدان -«حاتم قادری»، «داوود فیرحی» و«سید هاشم آقاجری»- سخنرانی خواهند كرد؛ در بخش سوم وارد گفت و گو و مناظره خواهیم شد.

رحمانیان در ادامه در سخنانی كوتاه گفت: دكتر طباطبایی مواضع خیلی روشنی درباره جریان روشنفكری ایران، وضعیت تفكر در ایران به ویژه در ایران معاصر، نقدهای خیلی جدی و بنیادی وارد می كنند و در عین حال منتقدانی هم دارند. به هر حال طبق تجربه ی نزدیك به بیش از دو دهه تدریس خودم می گویم آثار طباطبایی بویژه برای دانشجویان جوان جالب توجه بوده و همواره ابهام ها و پرسش هایی به همراه داشته است. بنابراین می بایست این نشست زودتر از اینها برگزار می شد ولی باز هم امیدواریم مجموعه گفتارهایی را كه در این نشست ایراد می شود، تدوین كنیم و به شكل یك مجموعه چاپ كنیم.

طباطبایی هم در ابتدای نشست گفت: همانگونه كه آقای رحمانیان گفتند كاش این جلسه چند سال قبل برگزار می شد؛ چون به نفع من بود. زیرا آن وقت من از موافقان خود بودم اما الان به مخالفان خود پیوسته ام.



***آبادیان: طباطبایی فیلسوف اندیشه است

نخستین سخنران موافق، حسین آبادیان استاد تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی با بیان این مطلب كه با طباطبایی رابطه ی استاد و شاگردی دارد، سخنان خود را شروع كرد و گفت: طباطبایی فیلسوف اندیشه است؛ او تامل فلسفی می كند و فقط فیلسوف می تواند رد و انكار و پرسش مطرح كند.

آبادیان افزود: آثار طباطبایی همیشه مورد توجه بوده است و هر كس به گونه یی خواسته تا آنها را مورد ارزیابی یا رد و انكار قرار بدهد؛ همانطور كه طباطبایی گفت در مسیر اندیشه است و در برخی موارد خود منتقد آثارش شده است. همان طور كه همه می دانید طباطبایی مورخ نیست؛ زیرا مورخ با نقل و توصیف سر و كار دارد و نقل و توصیف نخستین مواجهه ی انسان است با یك پدیده ی تاریخی كه به قالب كلمه ها در می آید. اما طباطبایی در ماهیت رویدادها تامل می كند و نتیجه ی فلسفی می گیرد. واژه هایی كه او به كار می گیرد- مثل جدال، قدیم، جدید، مناقشه، زوال، انحطاط-ماهیت فلسفی دارد.

وی درباره ی تقسیم بندی تاریخ ایران از منظر طباطبایی گفت: طباطبایی بین دوره و دوران تاریخی تفاوت قایل است. اما بحث وی دوران اسلامی از زمان هجوم تركان تا دوره ی مشروطیت و اكنون را در بر می گیرد. به باور وی در ایران دوره ی اسلامی دو قشر حاملان اندیشه بودند؛ یكی متشرعان یا اهل شریعت و دیگری عارفان و صوفیان كه در این بین فلسفه، ضعیف ترین حوزه ی اندیشه بوده است. به استثنای دوره ی كوتاهی در عصر زرین فرهنگ ایران اسلامی كه سده های چهارم و پنجم هجری می شود ما از این سبك و سیاق اندیشه نداشته ایم یا كمتر می بینیم. به همین دلیل است كه طباطبایی در آثار فراوان خود از مقوله ی «بحران آگاهی» صحبت می كند؛ در حقیقت این بحران از زمانی بروز و ظهور پیدا می كند كه در خلأ اندیشه ی فلسفی، وقوف بر خود و دیگران، نامیسر می شود.

به گفته ی آبادیان با عنایت به بحران آگاهی است كه طباطبایی معتقد است در ایران با «تداوم گسست» رو به رو هستیم؛ به عبارتی بین قدیم و جدید هیچ گونه گفت و گویی صورت نمی گیرد و تجدد در اندیشه ظهور و بروز پیدا نمی كند. دلیل این امر آن است كه فقدان تامل در اندیشه و گفت و گو بین قدیم و جدید، همان فقدان اندیشه ی فلسفی است. در نظر طباطبایی، تجدد نادیده گرفتن قدیم نیست، بلكه قدیم چیزی است كه اساس و بنیاد اندیشه ی بومی است. اندیشه میسر نمی شود مگر اینكه ما از قدیم پرش كنیم. به نظر طباطبایی تاریخ روشنفكری تاكنون، تاریخ تقلید از مكاتب سیاسی جاهایی است كه به جامعه ی ما ربطی ندارد. جامعه ی روشنفكری ما یا مثل «جلال آل احمد» به دنبال اثبات خدمت و خیانت است یا به دنبال تقلید از مكاتب و مسالكی است كه به صورت سلبی و ایجابی به مسایل ما به عنوان ایرانی ربطی پیدا نمی كنند.

استاد تاریخ دانشگاه بین المللی امام خمینی در ادامه ی سخنان خود در تشریح دیدگاه طباطبایی در نسبت ما با اندیشه ی قدیم و جدید گفت: از نظر او اندیشه ی قدیم به تنهایی به پرسش های زمانه ی ما پاسخ نمی دهد، چون به شدت متصلب است. اما راه حل در بی توجهی و به تعبیر وی رها كردن سنت نیست، چون چنین چیزی غیر ممكن است. طباطبایی همچنین معتقد است تجدد هم چیزی جز این نیست و این امر هم البته از تلفیق موزاییك وار اندیشه ها با هم دیگر قابل رسیدن نیست. نقد طباطبایی به آثار مرحوم «علی شریعتی» و «داریوش شایگان» و بسیاری دیگر از روشنفكران ما از این منظر است؛ چون آنها تلاش كرده اند كه فضاهای در ذات متعارض، متغایر و گاهی متناقض را با همدیگر آشتی دهند. در حالی كه هر فكری سرچشمه یی دارد و ما نمی توانیم افكار و اندیشه ها را از جاهای مختلف به صورت موزاییك در كنارهم قرار دهیم. تعارض نظر و عمل و دوگانگی وجودی در فرهنگ ما ایرانیان یكی از تبعات آمیزش افق هایی است كه به طور ذاتی با هم متفاوت هستند و ربطی به هم دیگر ندارند.

آبادیان افزود: طباطبایی معتقد است كه تاكید بیش از اندازه بر اخلاق فردی، باعث بی اخلاقی عمومی می شود. در نظر وی تاسیس اندیشه ی سیاسی با گرایش های صوفی گری و عرفانی، به طور قطع و یقین غیر ممكن است. تلفیق ظاهر شریعت و سلطنت هم چیزی جز ناكامی به ارمغان نیاورده است. در حقیقت این نوع نگاه به امر سیاسی توجیه گر حكومت هایی است كه به ضرب شمشیر آبدار و آتشبار بر مردم تسلط پیدا می كنند؛ یعنی از درون این تلفیق ظاهری شریعت و سلطنت، اندیشه ی سیاسی به ارمغان نمی آید.

به گفته ی این استاد تاریخ، طباطبایی در آثارش وقتی از فلسفه صحبت می كند حتی منظورش كسانی مثل «ابن سینا» هم نیست؛ زیرا ابن سینا تلاش داشت كه اندیشه ی سیاسی را در ذیل مباحث الهیات مطرح كند؛ حال آنكه از نظر طباطبایی اندیشه ی سیاسی امری است مستقل كه تنها در پرتو خرد فلسفی ممكن است. طباطبایی معتقد است ایرانیان از دوره ی ناصرالدین شاه به بعد یك آگاهی اجمالی یا شهودی نسبت به عقب ماندگی تاریخی خود و پیشرفت اروپا بدست آوردند اما این آگاهی یك آگاهی سطحی و ظاهری بود. از این به بعد وی بر این باور است كه ایرانیان در آستانه ی تجدد ایستاده اند؛ استنباط من این است كه این ایستادن در آستانه ی تجدد هنوز هم استمرار دارد یعنی ایرانیان می دانند كه نمی شود به سبك و سیاق گذشته زندگی كرد. اما هنوز روشنفكری ما افقی، چشم اندازی و دیدگاه استوار نظری برای اینكه آینده یی طراحی كند، در اختیار ندارد.



*** بستانی: تاریخ نگاری به مثابه فرمی از اندیشه ورزی است

دومین سخنران موافق طباطبایی دكتر «احمد بستانی» عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی بود. وی با بیان اینكه بحث اصلی سخنرانی اش در ارتباط با مبانی روش شناسانه ی آثار دكتر طباطبایی است، گفت: ویژگی وی درباره ی تاریخ نگاری اندیشه، نگرش فلسفی منضبط و روش مند به تاریخ اندیشه سیاسی و توجه به تاریخ نگاری اندیشه ی سیاسی به مثابه فرمی از اندیشه ورزی است. البته این مدل در سنت ایرانی بر عكس است و به تاریخ فلسفه و اندیشه اهمیت چندانی داده نمی شود.

وی در تشریح آثار طباطبایی تصریح كرد: من آثار او را به دو دوره تقسیم می كنم؛ سه گانه ی اول و سه گانه ی دوم؛ سه گانه ی اول شامل آثار دهه ی 60 و 70 او می شود- یعنی سه كتاب «تاریخ اندیشه سیاسی در ایران»، «زوال اندیشه سیاسی در ایران» و «خواجه نظام الملك»-؛ سه گانه ی دوم شامل سه رساله در دهه ی 80 می شود با عناوین «دیباچه ای بر نظریه انحطاط»، «مكتب تبریز» و «حكومت قانون در ایران».

بستانی در بیان ویژگی های سه گانه ی اول آثار طباطبایی گفت: این آثار ناظر به تاریخ سده های میانی ایران است و آنجایی به پایان می رسد كه سه گانه ی دوم آغاز می شود. این سه اثر دارای توزیع عرضی است؛ یعنی بر مبنای طبقه بندی از آثار دوره ی میانه در قالب سیاست نامه نویسی، شریعت نامه نویسی و فلسفه سیاسی است. این دوره ناظر بر تاریخ اندیشه ی سیاسی به معنای دقیق كلمه است؛ یعنی اصالت قایل شدن برای اندیشه و توجه صرف به منطق درونی تاریخ اندیشه سیاسی است.

عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی در تحلیل سه گانه ی دوم آثار طباطبایی تصریح كرد: این آثار ناظر به تاریخ سده های گذشته از زمان صفویه به بعد است و توزیع طولی و ترتیب تاریخی را دنبال می كند. این آثار به روش های تاریخ نگاری نزدیك می شود. این دسته از آثار طباطبایی متاثر از «مكتب آنال» است كه مبتنی بر تاریخ اجتماعی است. ویژگی این آثار تاكید بر حوزه های مختلف مثل اقتصاد، ادبیات، جامعه شناسی است.

بستانی در تلاش برای مقایسه ی هرمنوتیكی میان سه گانه های اول و دوم آثار طباطبایی گفت: سه گانه ی اول بیشتر رویكرد متن گرا بوده است و بر خودبسندگی متون و كشف منطق درونی میان متن های مختلف، استوار است. سه گانه ی دوم بیشتر رویكرد زمینه گرا دارد؛ یعنی فهم متون در بستر تاریخی بر مبنای زمینه های ایدیولوژیك و تاریخی درونی هر دوره است.

به باور بستانی مفهوم كلیدی در سه گانه ی اول آثار طباطبایی، «زوال» است كه ویژگی اندیشه است؛ اما در سه گانه ی دوم، مفهوم كلیدی «انحطاط» است كه ویژگی تمدن است. سه گانه ی اول قابلیت تعمیم به تمدن اسلامی را دارد اما سه گانه ی دوم تمركزش بر مسایل ایران است. سه گانه ی اول، مطالعه ی اندیشمندان ایرانی را مد نظر دارد اما سه گانه ی دوم مطالعه ی ذهنیت ایرانی را در دستور كار قرار می دهد.

عضو هیات علمی دانشگاه خوارزمی در پایان سخنان خود درباره ی نسبت دوگانه ی آثار طباطبایی گفت: در نوشته های او، این آثار به مثابه ی یك كل همگن و یكپارچه معرفی شده اند و با تداوم و به عنوان یك پروژه ظهور و بروز یافته اند. اما بنده فكر می كنم بین این دو دسته تا حدی نا هماهنگی ها، نا همگنی ها و تعارض هایی وجود دارد. به عنوان مثال بحث از گسست میان نظر و عمل در سه گانه ی اول به طور خاص در كتاب زوال اندیشه سیاسی خواجه نصیر نسبت داده شده است؛ یعنی هر چه بیشتر تاكید بر عناصر فكری و عاطفی بوده است. اما در كتاب مكتب تبریز همین جدایی و شكاف به یك عامل تاریخی یعنی جنگ های ایران و روس در دوره ی دیگر نسبت داده شده است.



*** منصوربخت: اساس علوم انسانی تاریخی است

قباد منصوربخت عضو هیات علمی گروه تاریخ دانشگاه شهیدبهشتی سومین و آخرین سخنران موافق دكتر طباطبایی در این نشست بود. وی در ابتدای سخنان خود از اینكه موافقان به عنوان سخنرانان اول این نشست تعیین شده بودند، انتقاد كرد و تاكید كرد كه باید ابتدا كسانی صحبت كنند كه نقد دارند و سپس كسانی كه پاسخ دارند، سخن بگویند.

منصوربخت با تاكید بر اینكه همفكر طباطبایی است، خاطرنشان كرد: پرسش بنیادین من این است كه چه چیزی را باید نقد كرد و چگونه باید نقد كرد. هر پژوهشی دارای چهار ركن است: مساله، پرسش، روش حل مساله و دیگری پاسخ به پرسش. اهمیت اصلی تحقیق به مساله و پرسش برمی گردد؛ دلیل آن هم این است كه به یك پرسش می توان پاسخ های مختلف داد. مساله بسیار مهم است؛ چرا كه اگر مساله را غلط طرح كنیم به بیراهه می رویم و آن چیزی است كه در 200 سال گذشته در كشور ما اتفاق افتاده است.

به باور وی مساله ی اصلی ما رو به رو شدن با تمدن غرب است؛ به این دلایل كه آنچه از تمدن غرب وارد زندگی ما شده، اساس و بنیان زندگی ما را تغییر داده است؛ قدرت نابود كردن گذشته ها را دارد؛ بسیار پیچیده و تو در توست. مساله ی اصلی دكتر طباطبایی هم رویارویی با تمدن جدید و موفق نبودن در حل بحران است.

عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی گفت: انتقادی كه از طباطبایی شده استاین است كه او تاریخ نمی‎داند. پرسش من این است كه آیا طباطبایی حق دارد به تاریخ و تاریخ‎نگاری رو بیاورد یا خیر؟ نخست اینكه مفهوم این بحث دارای ابهام است؛ یعنی من نفهمیدم «تاریخ نمی‎داند» یا «تاریخ ندانستن» به چه معناست؟ اما تصور من این است كه این تاریخ ندانستن خود مدعیان و منتقدان است؛ زیرا در این نگاه تاریخ به حوادث سیاسی و نظامی منحصر می‎شود.

منصوربخت در ادامه با اشاره به تاریخ مند بودن آثار دكتر طباطبایی گفت: تاریخی بودن مسایل به این معناست كه همه ی علوم انسانی كه امروز در جامعه ی ما رواج دارد، ناگزیرند كه با مسایل دوران جدید ما از مجرای تاریخ رو به رو بشوند. اساس علوم انسانی جدید به این معنا تاریخی است؛ زیرا محتوای تمام نظریه های علوم انسانی امروز تاریخی است تا جایی كه علوم انسانی جدید حاصل ازدواج تاریخ با فلسفه است.



***قادری:گفتمان طرد و نگاه جزمی در آثار طباطبایی فراوان است

بخش دوم نشست اختصاص به سخنان منتقدان آثار و اندیشه های سیدجواد طباطبایی داشت. نگاه خشونت بار و ایدئولوژیك، نیاوردن كامل منابع مورد بهر برداری در آثار و تقسیم بندی های نادرست از مهمترین نقدهای منتقدان به طباطبایی بود.

«طباطبایی در اندیشه و آثارش نوعی نگاه ایدیولوژیك و خشونت بار همراه با یك نوع گفتمان طرد دارد كه گاهی در میمیك چهره و حركاتِ دست ایشان هم دیده می شود.» این را حاتم قادری استاد علوم سیاسی دانشگاه تربیت مدرس به عنوان نخستین منتقد طباطبایی بیان كرد.

قادری گفت: طباطبایی دست كم بیش از سه دهه است كه با آثار و آرای بسیار زیادی در سطح علمی و دانشگاهی ایران توانسته ‌است در اوج به سر ببرد. واقعیت این است كه وی در آرای بیش از یك دهه‌ی اخیرشان، بر خِرد جدید در خوانش ایران بسیار تاكید داشته است و من بر همین مبنا سعی می‌كنم نقد خود را بگویم. در لابه‌لای خوانش ایشان رگه‌های پررنگی از برخوردها و رویارویی های ایدیولوژیكی وجود دارد. مهم‌تر از خرد جدید، نوعی خشونت است كه وی برای عرضه و اعمال و گسترش بحث خود به كار می‌برد؛ این بُعد ایدیولوژیكی را خیلی بیشتر می كند. خرد جدید وقتی كه در غرب به وجود آمد خالی از وجه خشونت نبود؛ یعنی خشونتی كه نسبت به اشیا، طبیعت و جوامع غیراروپایی اعمال می‌شد. خرد جدید خود را تبدیل كرد به خدایگان و نیروی ماورایی كه به خود اجازه می‌دهد همه چیز را محك بزند و به حیطه‌ی نقد و نه تنها نقد كه به دیده ی طرد و رد نگاه بكند. در خرد جدید نوعی اعمال خشونت نهفته است. من فكر می كنم خرد جدید در سلوك و زبان و بیان طباطبایی تبدیل به یك خشونت مضاعف هم شده است؛ یعنی اگر خرد جدید در غرب سعی كرد به هزینه‌ی دیگران خود را تصویب كند، در آرای وی نیز با رگه‌ی بسیار غلیظ و شدیدی از تحقیر و تخفیف دیگر اندیشمندان و افراد سعی كرد خود را تصویب كند؛ یعنی خرد جدیدی كه طباطبایی در آرای خود به كار برد از یك سو خشونت مبدا را دارد و از طرف دیگر در زبان وی تبدیل به نوعی گفتمان تبدیل شد. تصورم بر این است كه این نوع گفتمان طرد كه همچون یك خشونت مضاعفی در صدا و صحبت طباطبایی وجود دارد و حتی گاهی در میمیك چهره و حركاتِ دست وی نیز به چشم می آید و نوع الفاظی كه برای تحقیر مخاطبشان به كار می آید، خیلی مفید و سودمند برای تامل است.

به باور حاتم قادری اگر سویه‌های خشونتی كه چه در ذات آرای وی نهفته است و چه در نوع تعاملی كه وی با این آرا برقرار كرده است، مهار می‌شد یا می‌توانست به كنترل درآید، چه‌ بسا خود آرا با چالش خیلی بیشتری در جامعه روبه‌رو می‌شد. من فكر می‌كنم كه خشونت در خرد جدید از یك سو و خشونتی كه در شهر و در جامعه‌ی ما استوار است و به تحقیر دیگران منجر می‌شود، یك خشونت حاكمانه است. این موارد به جای آنكه اجازه دهند كه آرا مورد نقد و بررسی قرار بگیرد، آرا را تبدیل به دو گروه و با خط‌كشی خیلی محكم می‌كند. اعتقاد من بر این است كه بخشی از استقبال از این خشونت نهفته نوعی رگه‌های بیمارگونه‌ای را در جامعه‌ی روشن‌فكری و دانشگاهی ما متبلور می‌كند.

استاد دانشگاه تهران افزود: تقسیم‌بندی‌های سه گانه ی طباطبایی كه شامل سیاستنامه نویسی، شریعت نامه نویسی و فلسفه سیاسی است، در یك فضای ایدیولوژیكی صورت گرفته است؛ یعنی جامعه‌ی ایران در یك فضای ایدیولوژیكی تب‌وتاب داشت و آماده بود كه برخی از طرح‌واره‌ها را به‌عنوان احكام جزمی و قطعی بپذیرد. وقتی آرای طباطبایی را به گذشته سرایت دهیم متوجه می‌شویم كه جزمی است و راه گفت و گو را می بندد. به نظر می‌آید كه ما نیازمند تك‌نگاری‌های بسیار برجسته و درخشانی چه از متفكران، چه از دوره‌ها ، چه از مفاهیم، چه از میزان رساله‌های چاپ‌شده و چاپ‌نشده هستیم تا پس از آن شروع كنیم و ببینیم در تاریخمان چه داریم و چه نداریم و در كجا ایستاده‌ایم و در كجا نایستاده ایم.

قادری با بیان اینكه آثار طباطبایی از افعال جزمی لبریز است، تصریح كرد: مگر می شود تاریخ را اینگونه خواند یعنی یك جمله ای را به صورت جزمی آورد؟ بهتر است كه طباطبایی ابتدا مبانی اش را در قالب كتاب یا ترجمه و مقاله ای ارایه كند تا در مورد آن بحث كنیم و بدانیم آیا این اندیشه در ایران می‌تواند موضوعیت و كاربردی داشته باشد یا خیر. وی عادتی دارد كه برای مواردی كه می‌گویند حكم صادر می‌كنند؛ یعنی در مورد افراد و كتاب و آثار، حكم صادر می‌كنند؛ به عنوان مثال در جایی پانویس می‌كنند «كتاب نه‌چندان معتبر نوایی»؛ این مورد چه مشكلی از جامعه‌ی ما حل می‌كند و چه داوری را صورت می‌دهد؟ اگر قرار است فردی را نقد كنیم، این خوانش درست است؟ این احكام جزمی را می‌توان به همین ترتیب قبول كرد؛ می‌توان از فلسفه نوشت و گفت از ملاصدرا تا سبزواری هیچ چیزی را در بر نداشته است.



***آقاجری: طباطبایی نسبت به تاریخ ایران كم اطلاع است

دومین سخنران به عنوان منتقد دكتر سید هاشم آقاجری عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس بود. نقدهای وی بیشتر از زاویه ی تاریخ نویسی و بازخوانی تاریخی در آثار طباطبایی بود. آقاجری در بخشی از سخنانش، طباطبایی را به «انتحال» (دستبرد فكری) متهم كرد كه با واكنش تند طباطبایی روبرو شد و چالشی ترین بخش نشست را به خود اختصاص داد.

آقاجری گفت: نقد آثار طباطبایی را می‌شود در چهار بخش مورد بررسی قرار داد؛ یكی نقد صورت است؛ یعنی نقد بنیادها، مفهوم‌پردازی‌ها، نظریه‌ها و روش‌شناختی‌ها. نقد دوم نقد ماده است؛ به معنای نقد محتوی و اطلاعاتی كه طباطبایی در آثار خود ارایه كرده است؛ آثاری كه بسیار هم حجیم و گاه تكراری شده است. نقد سوم نقد تكنیكی است. بالاخره نقد چهارم نقد اخلاقی آثار وی است؛ از این رو كه من فكر می‌كنم همچنان كه هر مقامی ادبی دارد، مقام علم نیز ادب و آدابی دارد، از نویسنده‌ی متفكر و محقق انتظار می رود كه هم آداب علمی و هم آداب اخلاقی تحقیق را رعایت كند.

به گفته ی آقاجری، طباطبایی طرح خود را در گونه (ژانر) تاریخ اندیشه به‌ خصوص تاریخ اندیشه‌ی سیاسی تعریف می‌كند. وی در آثار جدید خود یك جا به جایی ظریفی را هم انجام می‌دهند و به جای تاریخ اندیشه به تاریخ مفهومی و تاریخ فكری اشاره می‌كنند. طرح وی‌ با طرح نظریه‌ی انحطاط و زوال اندیشه شروع می‌شود و به نظریه‌ی تجدد و نوآورانه كردن سنت و زنده كردن سنت و فعال كردن آن در عصر جدید می‌رسد. طباطبایی در آثار اولیه‌ی خود بحث زوال را اختصاص دادند به سده‌های اولیه‌ی اسلامی اندیشه‌های فیلسوفان و نویسندگان و متفكران سده های سوم تا ششم و در آثار جدید خود به‌سوی دوره‌های صفوی، قاجار و مشروطیت آمده‌اند. باید یادآور شد ایشان از یك طرف «فیلسوف انحطاط» و از طرف دیگر «فیلسوف تجدد» است.

عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس در ادامه ی نقد طباطبایی گفت: او در چارچوب طرح خود، داعیه‌دار این است كه می‌خواهد تاریخ را مطالعه كند و آن نیز تاریخ اندیشه‌ی فكری و مفهومی است، اما به ما نمی‌گوید كه نظریه و چارچوب تئوریك اش چیست؟ روش شناسی وی كدام است؟ سرچشمه‌ها و ماخذ مفهوم‌سازی‌های وی كجاست؟ درعین‌حال به ما نمی‌گوید كه صرف‌نظر از اقتباس‌های پنهان بسیار فراوانی كه در آثار وی است، مفاهیمی مانند رنسانس اسلامی، نوزایش، عصر زرین فرهنگ ایران و... را از كجا گرفته‌اند؟ نه تنها مفهوم‌سازی‌هایی كه دیگران كرده‌اند و ماخذ آن به دست داده نمی‌شود، بلكه حتی گویی اصراری برای پنهان كردن است. این پنهان‎سازی ممكن است خواننده را به اشتباه بیاندازد.

آقاجری در بخش دیگری از سخنانش، طباطبایی را متهم به سرقت فكری كرد و گفت: این مساله پدیده‌یی است كه خاص وی نیست؛ متاسفانه فراگیر شده است. طباطبایی نه تنها ماخذ مفاهیمی را كه استفاده كرده است به طور مشخص نمی‌گوید با وجود هجوم خشونت‌آمیز و طردكننده‌ ی طباطبایی نسبت به اصحاب ایدیولوژی و صاحبان دیدگاه‌های ایدیولوژیك، هسته‌ی اصلی‌ آثار خودش به طور كامل ایدیولوژیك است؛ اما به لحاظ روش‌شناختی وی باید روشن كند كه از دستگاه‌های مختلف در ژانر تاریخ اندیشه یا تاریخ فكری و مفهومی از كدام دسته استفاده می‌كند؟ این نوع مطالعه‌ی تاریخ روشمند نیست و شما را با نوعی آشفتگی، سردرگمی و نقیض‎گویی رو به ‌رو می‌كند.

وی، با بیان اینكه طباطبایی در آثار جدیدش از آثار «راینهارت كوزلك» استفاده كرده است، افزود: مفاهیمی مانند قلمرو تجربه، افق انتظارات، هم‌زمانیِ ناهمزمان‌ها، دوره‌ی آستانه، زمان‌های چندلایه را طباطبایی از كوزلك گرفته است. البته طباطبایی در یكی از این دو كتاب تازه اش به «برودل» اشاره می‌كند؛ درحالی‌كه واقعیت این است كه بحثی كه طباطبایی آنجا صحبت می‌كند به طور كامل با زمان‌های سه‌گانه‌ی برودلی متفاوت است. زمان‌های سه‌گانه‌ی برودلی با لایه‌های زمانی كوزلك، دو بحث متفاوت است. اما نمی‌دانم چرا با آنكه طباطبایی از مفهوم كوزلكی استفاده می‌كند از برودل نام می‌برد؟ كوزلك از هگل شروع كرده است و به «كانت» و «نئوكانتی‌»ها، سپس به «هایدگر» و در نهایت به «گادامر» رسیده است. علت اینكه كسانی كه كوزلك را نمی‌شناسند و سپس برخی از نشانه‌های هگلی در آثار طباطبایی می‌بینند و ایشان را به هگلی بودن متهم می‌كنند، همین است.

به گفته ی آقاجری، طباطبایی با استناد به كلمه هایی مثل «بساط كهنه» و «طرح نو» كه در یكی از نامه های «قائم مقام فراهانی» آمده است، كوه بسیار عظیمی می‌سازد و سپس مكتبی را به نام «مكتب تبریز» جعل می‌كند. شما كتاب مكتب تبریز طباطبایی را كه بخوانید برایتان مشخص نمی‌شود كه نظریه‌ی آن چیست و نظریه‌پردازان و چارچوب‌های آن چیستند؟ به صرف اشاره به اقداماتی كه عباس‌میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم‌مقام كرده است یك عنوان می‌آید و سپس باقی كتاب شرح آثار بسیاری از نویسندگان و متفكرانی است كه هیچ ارتباطی با آنچه گفته می‌شود، ندارند.

آقاجری افزود: طباطبایی دارای نگاه ملی گرایانه است كه البته اقتباسی است. وی در آثار اولیه‌ اش یقه‌ی تركان سلجوقی را می‌چسبد و انحطاط ایران را به آن‌ها منسوب می‌كند و در آثار تازه اش انحطاط ایران را به مغولان نسبت می دهد. ایرانِ ایشان، یك ایران تقلیل‌گرایانه (ایران فرهنگی و طبیعی و سیاسی) است. گفتمان وی با وجود برخورد خشونت‌آمیزی كه با روشنفكران دینی و دیگران دارد؛ اما نسبت به عامل قدرت، موضعی محافظه‌كارانه دارد. ناسیونالیسم وی با محوریت نهاد سلطنت یك نوع ایران‌گرایی است. طباطبایی به عنصر تاریخیت در تاریخ اندیشه بی توجه است؛ ضمن اینكه وی در آثار منتشرشده در چارچوب تاریخ اندیشه نیز نمی‌ماند.

به گفته ی عضو هیات علمی دانشگاه تربیت مدرس، طباطبایی تلاش می‌كند تاریخ ایران را توضیح دهد اما تاریخ ایران را با تاریخ اندیشه توضیح می‌دهد؛ این برخلاف كسانی است كه در تاریخ فكری و مفهومی مانند «اسكینر» یا خود كوزلك كه تاریخ مفهومی و اجتماعی را دست در دست یكدیگر می‌بینند، اندیشه و فكر را جدا از بافت تاریخی و ساختارها و مناسبات تاریخی نمی توانیم بررسی كنیم. از طرف دیگر تاریخی كه طباطبایی روایت می كند نخبه‌گرایانه است؛ یعنی شما در آن تاریخ اجتماعی و مردم را نمی‌بینید؛ گویی كه این اندیشه‌ها در خلأ در حال سیر و سلوك بوده است و نسبت آن‌ها با نهادها و فرایندها و ساختارها مشخص نیست. طباطبایی در مورد تاریخ ایران اگر نگویم بی‌اطلاع، متاسفانه كم‌اطلاع است.



***فیرحی:اندیشه ی ایرانشهری وجود ندارد

«در این جلسه كمی متاثر شدم؛ احساس كردم در این جلسه متاسفانه فرقی بین غارت یك اندیشه و نقد یك اندیشه قایل نشده ایم؛ این دو خیلی با یكدیگر فرق می‎كنند.» این جملات شروع سخنرانی داود فیرحی استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران بود كه به عنوان سومین منتقد طباطبایی به نوعی از استاد خود دلجویی كرد. وی در ادامه گفت: طباطبایی را می‎توان «پدر اندیشه‌ی سیاسی ایران» نامید. اندیشه ی ایشان دارای چهار شاخصه است؛ نخست اینكه مساله‎محوراست؛ دوم اینكه روشمند است؛ سوم اینكه یك كل منسجم است و چهارم اینكه یك مسیر تحول روشنی را با خود به همراه دارد.

فیرحی افزود: اینكه می‌گویم تئوری دكتر طباطبایی منسجم است، به این دلیل است كه من در مقام شاگرد وقتی به بررسی فرضیات ایشان پرداختم، متوجه شدم كه با برخی مفروضات مخالفم و این مخالفت باعث می‌شد كه با سایر بخش‌های اندیشه ایشان نیز مخالف باشم.

عضو هیات علمی دانشكده ی حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در تشریح اندیشه های طباطبایی پرداخت و گفت: ‌ایشان می‌گویند كه هگلی نیست، اما ما ایشان را هگلی می‌فهمیدیم، منتها هگل را وارونه می‌كرد و نزدیك به چیزی بود كه آرنت و اشتراوس می‌گفتند. یعنی به جای بیان تاریخ پیشرفت، از تاریخ انحطاط سخن می‌راند. این تئوری سكوهای سه گانه داشت؛ ‌نخست آغازگاه اندیشه را ایران قدیم و یونان باستان (به خصوص) می‌خواند، دوم دوره میانی كه انحطاط را در خود داشت و سوم تجددی كه ایشان به آن امید داشتند. بین این سه مرحله گذار انحطاطی از یونان به دوره میانی است و گذار به تجدد متصور از دوره میانه در عصر حاضر. همه كتاب‌های ایشان بر این چارچوب متكی است، البته بعدها روش‌شناسی ایشان تلفیقی شد و از آرنت و هگل به متفكران جدیدتری چون فوكو تغییر پیدا كرد و مثلا از اصطلاحی چون شرایط امتناع كه در بیان فوكو شرایط امكان است، استفاده كردند.

فیرحی پس از شرح مختصر نظر طباطبایی به انتقاد از آن پرداخت و گفت: ‌وقتی با عینك‌های مفروضات ایشان به بررسی سنت خودمان پرداختم، به تدریج این عینك‌ها فرو می‌ریخت. ویژگی انسجام اندیشه ایشان آن است كه وقتی در یك قسمت با تئوری‌های ایشان به مشكل بر می‌خوریم، در سایر جاها نیز دچار اشكال می‌شویم. مثلا وقتی به تقسیم‌بندی سه‌گانه مشهور ایشان از منابع اندیشه سیاسی به صورت فقهی، فلسفی و سیاست نامه‌نویسی پرداختم، متوجه شدم كه جریان مستقلی به نام سیاستنامه‌نویسی كه نماینده اندیشه ایران باستان در آثار اندیشه سیاسی ما باشد، وجود ندارد و چیزی كه كسانی چون روزنتال و فیلولوژیست‌های غربی می‌گویند ناشی از آشنا نبودن با سنت ما و مقایسه ظاهر كلمات و تقسیم‌بندی‌های غلط است. مثلا در بررسی خواجه نظام الملك متوجه شدم كه نه تنها كار او ربطی به اندیشه ایرانشهری ندارد بلكه اساسا اندیشه ایرانشهری وجود ندارد. ضمن آنكه خود خواجه نظام یك مومن متعصب و معتقد به كلام اشعری و فقه شافعی است و هیچ نسبتی با اندیشه باستانی ندارد و تنها اشاراتی مختصر در فصل هشتم سیاستنامه به فره ایزدی دارد. ضمنا سلطنت دوره اسلامی جنس متفاوتی با سلطنت ایران باستان دارد و قابل تقلیل به اندیشه ایرانشهری ندارد. بنابراین جز مستشرقان كسی به تقسیم‌بندی سه‌گانه ایشان باور ندارد و عمده آثار یا فلسفی یا فقهی هستند و عمدتا هم فقهی هستند.

وی ابهام در مفهوم سنت در تئوری دكتر طباطبایی به مثابه جدی تئوری معاصر ما را دیگر نقد وارد بر اندیشه او خواند و گفت: احساس می‌كنم البته دكتر طباطبایی قبلا از سنت فرار می‌كرد و با آن تهافت می‌كرد، ‌اما در بحث‌های اخیر به اهمیت سنت پی برده‌اند. به همین خاطر من علقه بیشتری به بحث‌های اخیر ایشان دارم. توجه اخیر ایشان به دانش فقه به عنوان مهم‌ترین دانش سنتی ما بسیار مهم است، زیرا به اعتقاد من بازاندیشی در جهان اسلام جز با بازاندیشی در فقه راه به جایی نمی‌برد.



***طباطبایی: دغدغه ام ایران است

پس از شنیدن صحبت های موافقان و مخالفان، نوبت به سخنرانی سید جواد طباطبایی رسید. طباطبایی اما در این بخش سخنانش كوشید بیشتر به نقدهای منتقدان پاسخ دهد. به گزارش اعتماد او در پاسخ به نقد دكتر قادری گفت كه من شخصیت افراد را تحقیر نكردم بلكه امر واقع را نشان داده‌ام. در آثارم وقتی نشان داده‌ام فردی غلط ترجمه كرده، او را تحقیر نكرده‌ام، افشا كرده‌ام. زیرا فرد چیزی را به جامعه عرضه كرده و پولش را گرفته كه سرتاسر غلط است.

طباطبایی سپس به آثارش در مورد «ماوردی» اشاره كرد و در توضیح اندیشه‌های خواجه نظام الملك گفت: من با تحلیل آثار او متوجه شدم كه ما در ایران نه تنها شریعت نامه‌نویس نداریم بلكه حتی عرب‌هایی كه در منطقه فرهنگ ایرانی بودند (ماوردی اهل بصره است) اینها هم حتی جایی كه در خدمت خلیفه القادر بودند، نمی‌تواند ایرانی فكر نكند. او در تسهیل النظر درباره وزارت كه بحثی ایرانی است، بحث می‌كند. خواجه هم درست است كه اشعری سفت و سخت است، اما همین اشعری سفت و سخت كه درخدمت تركان سلجوقی است، ‌هیچ جا راجع به خلیفه حرف نمی‌زند. او در رد نظریه خلافت حرف می‌زند و از نظریه‌یی حرف می‌زند كه از اصول فرهنگ ایرانی است. طباطبایی در ادامه خود را از مخالفان بحث خود خواند و گفت: بحث من نه ایدئولوژی و نه برای قدرت است و نه من جایی در میان مخالفان و موافقان كنونی دارم. البته به عنوان شهروند نظری دارم اما به عنوان بحث علمی در بحث‌های خودم تخصیص‌هایی می‌زنم تا دقت آنها را بیشتر كند. اینكه آخوند را وارد بحث خود كردم برای افزایش دقت بحث است، اگرچه در آغاز با بحث اولیه‌ام همراه نبود. این وارد كردن به این خاطر بود كه یك نظریه را باید بتوان به محك‌های متفاوت زد. به همین خاطر كه بحث عام به درد من نمی‌خورد. كتاب دكتر رحمانیان به همین دلیل به درد من نمی‌خورد كه بحث عامی بود كه آن تخصیص‌ها به آن وارد نشده بود.

طباطبایی ضمن اشاره به آشنایی خود اندیشمندان دشوارنویسی چون بلومنبرگ و كوزلك گفت: پرسش از اینكه ایران چیست، مساله مهم نظریه من است. اینكه از كجا پیدا شد، اهمیتی ندارد. راهی طولانی در این زمینه آمدم و در این زمینه خوشه چینی‌های زیادی كردم و بحث خود را به محك‌های گوناگونی زدم. به تعبیر شاملو سفر سخت و جانكاه بود اما یگانه بود و به تعبیر من خصوصا از ناجوانمردی هیچ كم نداشت. این تنها بحث من نیست. هر ملتی باید جایی بایستد و ببیند از كجا آمده است و افق پیش رویش را بنگرد. بحث ما از نگریستن به نقطه‌یی است كه در آن ایستاده‌ایم. مشكل تئوری‌های انحطاطی كه دكتر رحمانیان به آنها اشاره می‌كند، آن است كه آنها به دلیل شرایط شان نمی‌توانستند تئوری‌های جدیدی را كه 2500 سال در غرب روی آنها كار شده است، كار كنند. اما امروز ما می‌توانیم مضامین آنها را دریابیم. دكتر طباطبایی در ادامه توضیحاتی درباره انسجام نظریه‌اش و روش كارش ارائه داد و گفت: ‌بحث علمی این است كه یك مفهوم اساسی را بگیرید و روی آن یك نظریه بتنید. تدوین مفاهیم یك بحث اساسی درباره یك موضوع یا یك مساله كار علمی است. این مباحث به تدریج در ذهن من روشن شده است.

وی استفاده‌اش از برخی نوشته‌های كهن مثل تاریخ بیهقی یا مولانا یا تاریخ جهانگشای جوینی را شبیه كار یك جواهرساز خواند و گفت: موضوع علم به تدریج بر من روشن شده است. یعنی برخی این مفاهیم ابتدا به تعبیر آلتوسر مفاهیم در عمل بودند، اما به تدریج آنها را مثل یك جواهر ساز تراشیده‌ام. ضمن آنكه به این نتیجه رسیده‌ام كه مجموعه اشكالات در حد نتایجی كه من به آنها رسیده‌ام نیست. یعنی به مفاهیم دقیق‌تری رسیده بودم كه باید آنها را وارد می‌كردم. به همین خاطر است كه برخی كارهایم را بازنویسی كردم. در آثار بعدی هم كوشش اصلی من این بود كه نشان دهم كه انسجام دوره دوم كارها با كارهای اولی در چیست و ربط اینها به هم چیست.

طباطبایی بعد از اشاره به برخی مثال‌ها درباره تعارض نظر و عمل در خواجه نصیر و شاه عباس به استفاده‌های خود از آثار قدما اشاره كرد و گفت: بحث من در استفاده‌ام از مفاهیم دیگران مثل هگل اقتباس مجتهدانه است. در خواجه نظام گفته‌ام كه بحث من ناظر بر چیزی است كه باید روزی بشود آن را پدیدارشناسی وجدان نگون بخت ایرانی خواند. این را نباید با بحث هگل یكی كرد. تمام ظرافت بحث این است كه هگل بحث را درباره انسان قرون وسطای مسیحی مطرح می‌كند كه روی زمین زندگی می‌كرد و موطنش را جای دیگری می‌دانست. من با این مفهوم هگل مثل گوهری كار كردم و با آن حرف جدیدی زدم. استفاده من از جوینی و مولانا‌ها خوانش نیست، بلكه استفاده از رگه‌هایی از آگاهی كه در جایی در ظلمات تاریخ ما پیدا شده است، همان طور كه رگه‌های طلا و جواهر پیدا می‌شود و من كوشیده‌ام آنها را استخراج كنم.

وی در پایان گفت: نقدهای دقیق مورد قبول است. اما بحث به صورت فله‌یی راه به جایی نمی‌برد. بحث ما بحث از كلمات و بحث علمی است و نیاز به مفاهیم دقیق دارد. هیچ جمله‌یی نگفته‌ام كه سندش را ارائه نكرده باشم. من در مقدمه‌ها از صیغه متكلم مفرد استفاده می‌كنم اما در خود كتاب از صیغه جمع استفاده می‌كنم ‌زیرا معتقدم در آنجا به همراه متفكران و اندیشمندانی كه به آثارشان ارجاع داده‌ام، صحبت می‌كنم.

بعد از سخنان طباطبایی، قادری بار دیگر نقد خود را به طباطبایی تكرار كرد و آقاجری نیز بعد از بسط برخی نقدهای خود گفت كه دكتر طباطبایی، شریعتی را به نقد ایدئولوژیك متهم می‌كند اما خودش همین كار را انجام می‌دهد، با این تفاوت كه ایدئولوژی خودش را كه یك ایران گرایی متجدد است، بیان نمی‌كند.

*گروه پژوهش های خبری

پژوهش**م.س**2054