«عصمت رحیمی حاجی آبادی» روز شنبه در گفت و گو با خبرنگار اجتماعی ایرنا افزود: زمانی به حدی دلتنگ می شوم كه خودم به تنهایی عزاداری می كنم و تنهایی بیش از حد عذابم می دهد و بهتر است شما و مسوولان یادی هم از ما مادران شهدا بكنید.
وی با بیان اینكه دو فرزند دیگرم در تهران زندگی می كنند، اظهار داشت: این دو فرزندم نیز به حدی گرفتار زندگی روزمره خودشان هستند كه همیشه نمی توانند كنار من باشند و امیدوارم همیشه زنده باشند چرا كه امید زندگی من این فرزندانم هستند.
وی تصریح كرد: دوست دارم زمانی كه تنها هستم بر سر مزار فرزندان شهیدم در قطعه 24 بروم اما افسوس كه تنهایی نمی توانم.
***سیدحسین و سیدحسن دو فرزند شهیدم هستند
این مادر شهدا گفت: دو فرزندم به نام های سیدحسین متولد 1340 و سیدحسن متولد 1342 از اصفهان را در راه انقلاب تقدیم كردم كه از اول می دانستم كه اینها زمینی نبودند و خدایی بودند و خدا آنها را پذیرفت.
وی با اشاره به اینكه سیدحسن كوچك تر از سیدحسین بود اما زودتر و در پایان سال 1360 به شهادت رسید، افزود: پیكر مطهر این شهید روز اول فروردین سال 1361 به دست ما رسید و فرزندم مجرد بود.
مادر این دو شهید گفت: فرزندم سیدحسن سال 1360 به جبهه رفت و 40 روز جبهه بود كه 15 روز تشویقی به وی دادند اما زمانی كه به مرخصی آمد تنها هشت روز ماند و گفت می خواهم بروم من هم به او گفتم فرزندم كه هفت روز دیگر می توانی بمانی اما او گفت مامان تشویقی من این است كه در جبهه بجنگم نه اینكه در خانه استراحت كنم.
***زندانی شدن فرزندم به خاطر چسباندن عكس امام راحل در دوران انقلاب
خانم رحیمی حاجی آبادی یكی از خاطرات فرزندش سیدحسن را زندانی شدن وی به خاطر چسباندن عكس امام راحل در دوران انقلاب عنوان كرد و گفت : در دوران انقلاب كه ساواك به دنبال انقلابیون بود ، قرار شد تا عكس امام (ره) در زیر پل سیدخندان نصب شود كه فرزندم به همراه سه نفر از دوستانش تصمیم گرفتند تا این كار را انجام دهند و در نهایت به دنبال شناسایی از سوی ساواك فرزندم دو دوست خود را فراری داد و وی را به كلانتری 20 مجیدیه بردند.
وی تصریح كرد: چون پدرش روحانی بود به كلانتری نرفت و می گفت ممكن است اگر بدانند فرزند یك روحانی است ، بیشتر او را اذیت كنند و به همین خاطر یكی از دوستانش را به كلانتری فرستاد.
مادر این شهیدان ادامه داد، بالاخره پس از یك شب بازداشت در كلانتری 20 مجیدیه و یك شب در كلانتری عباس آباد و پس از امضای یك تعهدنامه كه از تهران خارج نشود، فرزندم در شب 21 بهمن سال 1357 آزاد شد.
نامبرده گفت: به حدی فرزندم را اذیت كرده بودند كه تمام بدنش كبود شده بود چرا كه با قنداق تفنگ به بدنش زده بودند و زمانی كه یكی دیگر از فرزندانم برای مراقبت از وی به دنبال موادی برای پانسمان می گشت، من سرزده داخل اتاقش رفتم و دیدم همه بدنش كبود است.
***طاقت دیدن بدن تاول زده سیدحسین را نداشتم
وی در ادامه زمان شهادت فرزندش سیدحسین را سال 63 عنوان كرد و افزود: عید نوروز بود و سیدحسین می خواست با دو نفر از نمایندگان در بیت امام كارت تبریك و پیام امام خمینی (ره) را به دست رزمندگان در جبهه برساند ولی در خط مقدم بمب شیمیایی انداختند و سیدحسین من به شهادت رسید.
این مادر دو شهید افزود: زمانی كه جنازه پسرم به دست مان رسید تمام بدنش تاول زده بود به طوری كه من طاقت دیدن بدنش را نداشتم و هر كاری كردم نگذاشتند كه بوسه ای بر سر و صورت فرزندم بزنم و این موضوع همچنان برای من مانند عقده شده است.
وی در ادامه با بیان اینكه سیدحسین دو فرزند دختر و پسر دارد كه دخترش ازدواج كرده اما پسر 27 ساله اش همچنان مجرد است، افزود: یكی از خاطراتی كه از سیدحسین دارم این است كه اوایل انقلاب كه تظاهرات بود فرزندم برای مجروحان داخل خیابان ها كالاهای موردنیازشان را می برد و در یكی از این فعالیت ها حتی نتوانست دو شب به خانه بیاید.
رحیمی حاجی آبادی گفت: من خیلی نگران شده بودم كه چرا در این دو شب هیچ خبری از فرزندم نیست كه ناگهان وی به خانه آمد و احساس شرمندگی می كرد كه نتوانسته به دلیل وجود تعداد زیاد مبارزان مجروح حتی از وضعیت خود اطلاعی به ما بدهد كه در این لحظه دست و صورت مرا بوسید و ابراز شرمندگی كرد.
وی اضافه كرد: من همچنان آن بوسه سیدحسین را به یاد دارم و هر موقع كه به فكر فرزندان شهیدم می افتم یاد آن بوسه ها و متانت فرزندم سید حسین زنده می شود.
رحیمی حاجی آبادی در ادامه با بیان اینكه پدر این شهدا نیز چهار ماه پس از شهادت سیدحسن در سال 1361 به شهادت رسیده است، گفت: مادر دو شهید، خواهر شهید، خاله چهار شهید و عمه یك شهید هستم.
اجتمام(4)**7268**1436
مادر شهیدان رحیمی حاجی آبادی:
گاهی هم به مادران شهدا سری بزنید
۲۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۴:۴۰
کد خبر:
81274333
تهران - ایرنا - مادر شهیدان رحیمی حاجی آبادی گفت: من از نظر مالی مشكلی ندارم ولی از نظر روحی دوست دارم به خاطر تنها بودن گاهی مردم و مسوولان به من سری بزنند.