در مطالعات اجتماعی از مفهومی چون بی تفاوتی به عنوان یكی از آسیب های مهم در روابط انسانی یاد شده است؛ مفهومی كه مصداق های آن در ذهن بسیاری از ما و بر اثر دیدن برخی رفتارها در جامعه نقش بسته و در واقع تجربه شده است.
رخدادی كه یكی از روزهای سال 1964 میلادی در شهر نیویورك آمریكا رخ داد و در آن یك زن پیش چشم 38 تن و در شرایط بی تفاوتی و بی كنشی آنان به قتل رسید، بهانه ای برای پژوهش صاحب نظران مسائل اجتماعی در این باره شد.
بروز آشكارتر و پرشمارتر مصداق های بی تفاوتی در جوامع گوناگون، بر اهمیت بررسی این رفتار اجتماعی افزوده و سبب كاوش ها و بررسی های گوناگون در این پیوند شده است.
** تعریف بی تفاوتی و بررسی زمینه های آن
در متون جامعه شناسی از رفتار بی تفاوتی (Apathy) به عنوان پدیده ای آسیب شناختی یاد می شود كه مانعی مهم در برابر مشاركت سیاسی و اجتماعی و نیز از پیامدهای شهرنشینی در دوران مدرن به شمار می رود.
رشد صنعت و فناوری، توسعه ارتباطات اجتماعی، افزایش افسارگسیخته جمعیت، جابجایی های بزرگ جمعیتی، گسترش شهرنشینی، همسایگی فرهنگ ها و خرده فرهنگ های متفاوت، گسترش منطق خشك محاسبه گرایانه در سبك زندگی مدرن، عقلایی شدن رفتار و انتخاب انسان ها، تشدید فردگرایی، ضعف نهادها و اعتقادهای مذهبی، از بین رفتن هویت های گروهی و محلی از دید كارشناسان مسائلی است كه به نوعی با بی تفاوتی ارتباط می یابد.
صاحب نظران تعریف های گوناگونی را در مورد بی تفاوتی ارایه داده اند كه در این میان، تعریف مشترك «هارولد كاپلان» و «بنیامین سادوك» از بی تفاوتی، تعریفی جامع، كارآمد و خلاصه است.
این 2 جامعه شناس، بی تفاوتی را رفتاری می دانند كه در وضعیتی از نبود یا بی اعتنایی به احساس درونی و عاطفه انسانی، بی علاقگی و سطح اندك درگیری هیجانی نسبت به گرفتاری و نیاز به همراهی دیگران در محیط پیرامونی بروز می كند و می تواند با نشانه هایی از افسردگی یا روان گسیختگی اشتراك هایی داشته باشد.
شماری از صاحب نظران از مفاهیمی چون «مشاركت» (Participation) و «درگیری» (Involvement) برای تعریف بی تفاوتی بهره جسته اند.
در واقع، مشاركت و درگیری به دلیل تقابل و تضاد مفهومی، نمایاننده نیمه پر لیوان معنایی بی تفاوتی هستند.
البته در بررسی مفهومی و ریشه یابی رفتارهای مشاركت جویانه یا بی تفاوتی، عنصری چون اختیار مولفه ای كلیدی است،
در شماری از جوامع توده ای كه زیر نگین حاكمان و نخبگان سیاسی تمامیت خواه سده گذشته اداره می شد، مشاركت سیاسی و گاه اجتماعی شهروندان مساله ای اجباری و دستوری بود. به این ترتیب، بی تفاوتی نسبت ارزش ها و هنجارهای ترویجی رژیم های فاشسیتی یا كمونیستی حاكم بر برخی كشورها، تهدیدی امنیتی تلقی می شد.
در مورد زمینه های بروز بی تفاوتی، همچون بسیاری از پدیده های اجتماعی اجماعی وجود ندارد، اما می توان عوامل چنین رفتاری را در سه دسته طبقه بندی كرد.
نخستین دسته از عوامل بروز بی تفاوتی زیر عنوان عوامل روانشناختی قرار می گیرد.
احساس عزت نفس (Self-Esteem) به معنای اعتبار قایل بودن برای خود، نیاز به دوست داشتن، دوست داشته شدن، رفتار خوب با دیگران و دریافت پاسخ متقابل و مناسب این رفتار در كنار احساس كارایی و اثرگذاری، اعتماد به دیگر شهروندان، نهادهای مدنی و حاكمیت، مسوولیت پذیری و ... از زمینه های روانی لازم برای مشاركت است.
در برابر، احساس درماندگی، بی قدرتی، مفید نبودن، غفلت و ... می تواند به بی تفاوتی دامن بزند.
دسته دوم عوامل بی تفاوتی به زمینه های اقتصادی و اجتماعی باز می گردد و با ظرفیت های اقتصادی فرد و جامعه، پایگاه اقتصادی یا اجتماعی شهروندان، ویژگی های ساختار و نظام اقتصادی كشور، شغل و میزان درآمد افراد، سطح برخورداری از آموزش، آگاهی و نیز وابستگی های قومی، نژادی، زبانی و ... همپیوند است.
دسته دیگر، مربوط به ویژگی های سیاسی جامعه است و از این رو چگونگی توزیع قدرت، ساختار سیاسی و قانونی كشور، قواعد كسب قدرت، وضعیت دموكراسی، آزادی بیان، احزاب و ... در ریشه یابی بی تفاوتی یا مشاركت مورد بررسی قرار می گیرد.
** نگاهی به نظر جامعه شناسان در مورد بی تفاوتی
جامعه شناسان از زاویه های گوناگونی به مساله بی تفاوتی نگریسته و تحلیل های مختلفی را در این باره ارایه كرده اند.
از دید «تد رابرت گر» دانشمند معاصر آمریكایی مطالعات اجتماعی، محرومیت نسبی افراد كه نتیجه آگاهی آنان نسبت به موقعیت نامطلوب و نیز همسنجی موقعیت فرد با دیگران است می تواند ریشه بی تفاوتی اجتماعی را آبیاری كند.
در فضای محروم انگاری خویشتن، احساس هایی چون نارضایتی، ناامیدی، افسردگی و ناكامی با بی تفاوتی در هم می آمیزد.
«والتر لیپمن» روزنامه نگار برجسته آمریكایی در سده گذشته، عقیده دارد مشكلات و گرفتاری های روزمره افراد برای دیگران توجه برانگیز است، ولی نوعی فردگرایی نسبت به مسائل بیرونی به صورت مزمن بر رفتار مردم حاكم شده است كه مانع كنشگری مشاركتی آنان می شود.
در كنار این نظرها، «هارولد ویلنسكی» متخصص آمریكایی جامعه شناسی سازمانی در سال های گذشته، سالخوردگی و افزایش تمایلات محافظه كارانه را از مهمترین دلایل بی تفاوتی برشمرده است.
از مهمترین و شاخص ترین جامعه شناسانی كه در مورد رفتار بی تفاوتی به علت جویی پرداخته اند، می توان به «امیل دوركیم» فرانسوی اشاره كرد.
دوركیم كه در سال های سده نوزدهم و ابتدای سده بیستم می زیسته است، برخی پیامدهای تمدن در زندگی اجتماعی را ریشه رفتار بی تفاوتی شهروندان می داند.
به باور دوركیم، ویژگی های زندگی متمدن همچون تراكم جمعیت، تقسیم كار، از بین رفتن هویت های محلی و نیز تضادهای فرهنگی می تواند سبب ایجاد وضعیتی شود كه در آن، جامعه مدرن شده به سمت فردگرایی شدید و درگیری با پیامدهایی چون بی تفاوتی، افسردگی، خودكشی و ... حركت كند.
«كارل ماركس» بنیانگذار سوسیالیسم انقلابی، ریشه بی تفاوتی را در ویژگی های اقتصادی جوامع لیبرال و سرمایه داری جست و جو می كند؛ جامعه ای كه به گفته ماركس كارگران در آن نسبت به همكاران، فرایند تولید، ابزارهای آن و نیز ثروت سازی بیگانه شده اند.
در برابر این دیدگاه سوسیالیستی، «ریچارد استرلین» اقتصاددان آمریكایی در سده پیشین، رقابت های مزمن بر سر فرصت ها و امكانات محدود در جامعه و نیز ناكامی در برآورده سازی خواست ها و اهداف فردی در یك نسل را عامل سرخوردگی و سپس بی تفاوتی سیاسی و اجتماعی شهروندان آن نسل بر می شمرد. استرلین تاكید می كند كه این رفتار در همسنجی با یك نسل كامیاب تر و مرفه تر از نسل سرخورده نمود می یابد.
«فردیناند تونیس» فیلسوف و جامعهشناس آلمانی سده های 19 و 20، از دو اصطلاح «گمینشافت» (Gemeinschaft) و «گزلشافت» (Gesellschaft) در بررسی های اجتماعی خود استفاده كرده است.
به باور تونیس، تاكنون 2 نوع جامعه پدیدار شده است. در نوع اول، روابط بر پایه پیوندهای عاطفی و خونی شكل گرفته و اصل بنیادین آن، تمایل افراد به درگیری به معنای تعاون اجتماعی بدون محاسبه هزینه و فایده است.
در گمینشافت نوعی اراده حاكم است كه شكلی ارگانیك دارد و بنابر این، رفتارها به شكل غریزی- عاطفی هدایت می شود.
در برابر، گزلشافت نوعی از جامعه است كه همپای گذار تاریخی جوامع به سمت تمدن شكل گرفته و در آن روابط بر پایه منطق، عقل محاسبه گر و تحلیل هزینه- فایده محور بنا شده است.
همچنان كه گفته شد، ویژگی جوامع نو، كنش عقلایی، معطوف به هدف و نیز بهینه جو است كه مانع از درگیری های بی فایده شهروندان می شود. از این رو، در جامعه نوین افراد به طور خودكار بی تفاوت بار می آیند.
در برابر نظریه پردازانی كه ریشه بی تفاوتی را در ویژگی های سبك زندگی نوین و ساختار جوامع متمدن جست و جو می كنند، «دانیل لرنر» نظریه پرداز معاصر و شناخته شده آمریكایی، ویژگی های جوامع مدرن را زمینه ساز افزایش «همدلی» (Empathy) می داند كه نقطه مقابل بی تفاوتی است.
لرنر برای سنجش میزان مشاركت از مفهوم همدلی سود جسته است؛ به معنای اقدامی كه با هدف ارتباط با دیگران، درك «من» دیگری یا پیش بینی حدود و توانایی های شهروندان صورت می گیرد.
به باور لرنر در جوامع مدرن كه سطح آگاهی، آموزش و دانش عمومی افراد بالا است، احتمال رفتارهای مشاركتی برآمده از همدلی شهروندان افزایش می یابد.
در زمینه بررسی سیر رشد جوامع، «دیوید رایزمن» جامعه شناس و استاد آمریكایی رشته ارتباطات در سال های گذشته، به سه مرحله رشد اشاره كرده است.
رایزمن در كتاب مشهورش به نام «انبوه تنها» اولین مرحله رشد جوامع را شكل گیری جوامع سنتی دانسته كه بر آن جبر سنتی حاكم است و بین اعضای آن ارتباطات عاطفی جدی و محكم وجود دارد.
در سیر پویش جوامع سنتی به سمت مدرن شدن، جامعه وارد وضعیت دوم می شود. در این وضعیت، افراد به دلیل مشخص نبودن سرنوشت و آینده تحولات و بی ثباتی موجود در وضعیت گذار، ناگزیر به تمركز بر حفظ منافع و مصالح فردی و در نتیجه به طور شدیدی فردگرا می شوند.
در این نوع جامعه كه شباهت زیادی به گزلشافت تونیس دارد، ویژگی هایی چون عقل گرایی مطلق، حسابگری و كنش های منطقی بر پایه هزینه- فایده تشدید می شود و بی تفاوتی به اوج خود می رسد.
در مرحله سوم، جامعه برون نگر شكل می گیرد. در این جامعه افراد از لاك فردگرایی خارج می شوند و به سمت جمع گرایی و توده ای شدن حركت می كنند. در مرحله سوم رشد، جوامع زیر تاثیر نهادها، محافل جمعی و به ویژه رسانه ها هستند؛ رسانه هایی كه كاركرد اصلی آن ها همسان سازی است.
در جامعه همسان شده، مفهومی با عنوان انبوه تنها شكل می گیرد؛ به این معنا كه فرد در جامعه حضور دارد، جزیی از آن به شمار می رود و حتی در آن حل شده است اما شناخت درستی از جامعه و دیگر اعضای آن ندارد و به شكل موجودی منفعل (واكنشی) و تاثیر پذیر در می آید.
در این شرایط، مشاركت افراد به فرایندهایی چون حضور پای صندوق های رای محدود و كاركردهایی چون همیاری اجتماعی نادیده گرفته می شود.
**فرجام سخن
بی تفاوتی، رفتاری است كه به عنوان یك آسیب مهم اجتماعی در جوامع مدرن مورد توجه جامعه شناسان قرار گرفته است.
آنچه از نظریه و افكار جامعه شناسان نامدار گفته شد بر پایه مطالعه، بررسی و پژوهش هایی است كه در جوامع غربی صورت گرفته است و از این رو تحلیل این رفتار در جامعه ای چون ایران به كاوش های بومی نیز نیازمند است.
به باور برخی صاحبنظران، مساله ای چون بی تفاوتی در ایران و شماری از كشورهای در حال توسعه، از پیامدهای وضعیت «آنومیك» است؛ وضعیتی كه جوامع در حال گذار از وضعیت سنتی به مدرن، به واسطه گسست از هنجارهای اقتصادی و اجتماعی، چالش های هویتی و جریان نوسازی به آن دچار می شوند.
با توجه به آنچه گفته شد، پژوهش های عمیق، كاربردی و علمی برای شناخت ویژگی های اجتماع و آسیب های آن از جمله بی تفاوتی موضوعی است كه اهمیتی فراوان می یابد.
** منابع:
1-مسعود نیا، ابراهیم، 1380، تبیین جامعه شناختی بی تفاوتی شهروندان در حیات سیاسی و اجتماعی، مجله اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره 167 و 168، صص 165-152
2-رفیع پور، فرامرز، 1380، توسعه و تضاد، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، چاپ چهارم.
3-ساروخانی، باقر، 1376 ،درآمدی بر دایره المعارف علوم اجتماعی، تهران : كیهان، جلد اول.
گروه تحقیق و تفسیر خبر
پژوهشم**9279**1358
تهران- ایرنا- «بی تفاوتی» از دید بسیاری از صاحب نظران مسائل اجتماعی، آسیبی است كه در جوامع در حال گذار و نیز مدرن رخ می نماید و مناسبات بین انسانی را به ورطه رخوت می كشاند.