متن كامل این یادداشت بدین شرح است: دهها سال گذشته اما هنوز صدای شاگرد اتوبوس توی گوشم زنگ میزند: تهران، تهران، فوری! فریادش با صدای رهگذران یكی میشد.
آن روزها میدان گاراژ انتهای شهر بود، با چند گاراژ قدیمی كه مسافران را به خود میخواند، محلی كه رنگی از پیشرفت به خود ندیده بود.
قدیمی و زهوار در رفته، شهر كه بزرگ تر شد، گاراژها را بردند هفت، هشت كیلومتر آن طرفتر، مثلا خواستند محلی پیشرفته بسازند.
شد همین پایانهی نعل اسبی كه مجبورید برای مسافرت، آن را انتخاب كنید، طراحان پایانه، مكانی ساختند بی ارتباط با یكدیگر، بدون امكانات لازم، بدون خدمت رسانی به مسافران.
مراكز شهرهای دیگر مثل همهی عناصر چشم نواز شهری به خدمت رسانی مردم همت كردند، قصهی پر غصه ی پایانهی مسافربری كرمانشاه با آن طرح و ساختاری ناساز و ناكارآمدش چنان از دیدگاه معماری عقبافتاده و توسری خورده است كه گویی به منطقهای بسیار قدیمی قدم میگذارید.
داستان عجیبی دارد سوارشدن به اتوبوسهای برون شهری كرمانشاه، كمتر كسی را میبینید كه در ساختمان شركتهای مسافربری توقف كند.
همه پای اتوبوسها كنار سكوی سوار شدن میایستند، سال هاست سخن از تغییر محل و یا سامان دهی این سراپردهی پر عیب و ایراد به گوش میرسد اما امان از اقدامی قاطع برای خدمترسانی به مردم!
21 مهر ماه 1389 استاندار وقت پس از بازدید از محل پایانه، صدایش درآمد و ضمن مكلف كردن شهرداری برای فراهم آمدن مقدمات یك ترمینال جدید گفت:«ترمینال كنونی كرمانشاه در سطح متوسط نیز قرار نمیگیرد و در شان مردم این استان نیست.»
مدیركل حمل و نقل و پایانههای استان كرمانشاه هم در شهریور ماه گذشته با انتقاد از وضعیت ساختاری ترمینال شهید كاویانی، عنوان كرد:«شهرداری متولی ساماندهی این ترمینال است و پیگیریم تا هرچه سریعتر ساماندهی این ترمینال انجام شود.» وضعیت نامناسب دستشویی تا رفتار برخی از رانندگان و خدمتگزاران پایانه، موقعیت كرمانشاه را در خطر كاهش مسافر و گردشگر قرار داده است.
یكی از شاهدان عینی كه هرهفته مسیر كرمانشاه - تهران و برعكس را برای ادامهی تحصیل طی میكند برایم تعریف كرد كه:«اربعین به صورتی تصادفی با یك اتوبوس ویژهی ارومیه كه از تهران به مقصد مهران میرفت عازم كرمانشاه شدم. با نشستن روی صندلی فكر كردم اشتباهی سوار شدهام، روبروی هر مسافر یك مونیتور روشن و مجهز به هدفون شخصی بود كه میتوانستید از میان سه فیلم و چند موسیقی و یا بازی موردی را انتخاب كنید.
هنگام حركت با احترام بسته پذیرایی را داخل سینی گذاشتند و تعارف كردند، هنوز به میانه سفر نرسیدیم كه یكی از مسافران بد حال شد، اتوبوس ایستاد، كمك راننده با احترامی ویژه گفت میخواهید اورژانس خبر كنیم! برایش آب و قرص مسكن آوردند و هر یك ساعت از مسافر بیمار میپرسیدند: حالتان چطور است؟ مثل خواب و رویا بود، مبهوت مانده بودم.
نگارنده سال گذشته چهار بار به ترمینال كرمانشاه رفتم یك بار شمشیركشی و بار دیگر دعوای فیزیكی بین كمك رانندههای دو اتوبوس یك شركت را شاهد بودم كه باید آن را در داستانها نوشت.
وقتی به مدیر شركت اعتراض كردم با قیافهای طلبكارانه گفت:«اینجا از این مسایل هست!« منطق را بنگرید، چرا ترمینال كرمانشاه به این قصهی رنجآور گرفتار است؟ باید مدیران شهرداری و پایانهها بگویند چرا گامی به جلو برنمیدارند؟
567
هفته نامه نقد حال چاپ كرمانشاه در شماره 372 روز شنبه سیزدهم دی ماه 93 مطلبی را با عنوان 'اتوبوس ما، اتوبوس آنها' به قلم محمدحسین شیریان منتشر كرده است.