مشفق كاشاني پريشب در جمع شعرا و هنگام شعرخواني جان به جانان داد. مرگ مشفق مثل زندگي او شاعرانه بود و در جمع شعرا و در خانه شاعران و در حين شعرخواني روي داد. او زاده شهر هنر و شعر و معماري، كاشان است و از اين رو با دو شاعر بزرگ كاشان، سهراب سپهري و محتشم دوستي و ارادت داشت.
او از لحاظ سبك و سياق شعري راه محتشم را برگزيد و تحت تأثير او بود. از مهمترين شعرهاي او استقبال از 12 بند محتشم در رثاي شهداي كربلاست كه بارها و بارها تجديد چاپ شده است. اشعار مذهبي و عاشورايي تأثيرگذار مشفق و همچنين مجموعههاي شعري كه با همكاري استاد شاهرخي در اين زمينه جمعآوري كرده است را ميتوان از اين زاويه نگريست.
تمركز سبك شعري او مبتني بر قصيده، غزل و تركيببند است به همين دليل او در محافل قدمايي معاصرين از جايگاه ويژهاي برخوردار بود و با بزرگاني مانند شهريار، رهي معيري، پژمان بختياري، مهرداد اوستا، گلشن كردستاني و حميد سبزواري و زندهياد شاهرخي دوستي و نزديكي داشت. در بين دوستان او ميتوان از اخوان ثالث نيز نام برد. اخوان با آنكه بيشتر با شعر نيمايي شناخته ميشود، اما يكي از ماندگارترين غزلهاي او درباره مشفق است.
همشهري ديگر او سهراب سپهري است كه گرچه از لحاظ سبك شعري و نوع زندگي شاعرانه با هم متفاوت بودند، ولي دوستي نزديكي با هم داشتند به نحوي كه مقدمه نخستين كتاب سهراب كه منظومهاي عاشقانه است، به قلم اوست. نكتهاي درباره شعر سهراب وجود دارد كه مشفق در آن نقش داشته است. شعرشناساني مثل زندهياد حسن حسيني بنا به شواهد شعري دريافته بودند كه سهراب تحت تأثير بيدل دهلوي است. بعدها معلوم شد كه سهراب مدتها به دنبال نسخهاي از اشعار بيدل بوده است كه در آن سالها چندان در دسترس و مورد توجه ايرانيان نبود و مشفق نسخه اي چاپ سنگي از يكي از آثار بيدل را كه در هند منتشر شده بود، به سهراب هديه ميدهد.
به طور كلي تأثير هند را بر جهان نگري و دنياي شاعرانه سهراب ميبينيم. توجه به هند وجه مشترك سهراب و مشفق است. بنا به نظر شعرشناسان و منتقدان ادبي سبك شعري مشفق بين سبكهاي هندي و عراقي است. شعر مشفق با موسيقي هم پيوند خورده است و از همان سالهاي دور در برنامه معروف و زيباي گلها با صداي استادان موسيقي خوانده ميشده است.
مشفق در سالهاي مسئوليتم در وزارت ارشاد، مديريت و عضويت در شوراي شعر و موسيقي را نيز عهدهدار شد. كار مهمي كه در اين سمت انجام داد، توجه به حقوق معنوي شعر و شاعران بود مثلاً در كارهاي موسيقايي لازم بود كه رضايت مستند شاعر هم براي دريافت پروانه انتشار ارائه شود.
او علاقهاي عميق و توجهي دقيق به ايران و مسائل اساسي كشور داشت. يادم نميرود، درست در روزهاي تلخ و دشوار پس از پذيرش قطعنامه، همراه با زندهياد استاد شاهرخي به دفترم در انتشارات اميركبير آمدند و پيشنهادم را درباره مجموعه شعر جنگ با روي باز پذيرفتند، در حالي كه بودند كساني كه از اين نوع كار سر باز زدند. مشفق آنقدر اين مسائل را جدي گرفت كه بيشك ميتوان او را شاعر انقلاب هم ناميد. نكته بسيار مهم ديگر كه تبلور تمام عيار همان تخلص او بود، توجهي صميمانه است كه او به نسل جوان نشان ميداد. چنانچه در مقدمهاي كه بر نخستين اثر سهراب نگاشته است، از او به عنوان «شاعر جوان» ياد ميكند. اين نگرش مهربانانه باعث شد كه در موسيقي پاي بسياري از شاعران جوان و نوآور نيز به اين عرصه گشوده شود و سختگيريهاي يكسويه و قدمايي جاي خود را به همدلي و همراهي مشفقانه با پديدآورندگان جديد بدهد. همين خصوصيت و مهرباني پدرانه حتي در شب آخر زندگياش او را به محفل و انجمن شاعران جوان كشاند. او اين شب را در مراسم بزرگداشت سهيل محمودي شركت كرد ولي من كه درست يك هفته پيش براي برگزاري پنجمين كنگره شعر فاطمي با او بودم، به شعرخواني آن شب نرسيدم و فقط توانستم همراه خانواده گرانقدر استاد در لحظات آخر در بيمارستان، در كنار او باشم.
چه شب غمگين و تلخي بود. / همين از غم نه تنها چشم خون پالاي من گريد / كه همچون نخل باران خورده سر تا پاي من گريد / مگر ابر بهار امشب غمي چون من به دل دارد / كه ميخواهد بدينسان تا سحر همپاي من گريد / «اميد» اين غم مگر «مشفق» دهد تسكين كه ميبيند / همين از غم نه تنها چشم خون پالاي من گريد
*عضو شوراي شهر تهران
*روزنامه ايران
اول**
مرگ رابطهاي با زندگي دارد و گاهي نشاندهنده نوع و شيوه حيات است. با نظر به همين نكته است كه بعضي بزرگان در شكلي دعاگونه از درگاه الهي ميخواستهاند كه تو چگونه زيستن را به من بياموز، من خود چگونه مردن را خواهم آموخت.