به اعتقاد بسياري از صاحب نظران، با توجه به وضع فرهنگي و اجتماعي ايران، پديده دختران فراري، نوعي انحراف اجتماعي است. يك پديده اجتماعي زماني بهعنوان يك انحراف اجتماعي تلقي ميشود كه با انتظارات و توقعات جامعه يا حداقل با يكي از گروههاي اجتماعي درون جامعه سازگار و منطبق نباشد و حتي با آن در تعارض باشد.
دختران فراري كساني هستند كه به دلايل مختلف و در اثر فشارهاي ناشي از شرايط سخت زندگي، غالبا بهرغم ميل باطني اقدام به ترك خانه و كاشانه خود كرده و از كانون خانواده جدا ميشوند و عموما در شهري ديگر بدون داشتن مأمني مناسب و خانهاي دايمي ساكن ميشوند.
اين گروه دختران عموما به دلايلي نظير فقر، خشونت، محدوديتهاي غيرمنطقي، آزار ديدگي، رها شدن از سوي اطرافيان بهخصوص خانواده و... روي به خيابانها ميآورند و اكثريت آنها به تدريج به دليل امرارمعاش و همچنين نداشتن سرپناه به كارهايي خلاف هنجارهاي اجتماعي روي ميآورند.
روزانه پدر و مادرهاي زيادي به دستگاه قضايي و نيروي انتظامي مراجعه ميكنند و با طرح شكايتي
مبنيبر اينكه دخترشان ربوده شده است، از مأموران ميخواهند دختر ناپديد شدهشان را پيدا كنند. بيشتر اين والدين، ادعا دارند، دخترانشان دچار حادثه شدهاند يا افراد بزهكاري آنها را ربودهاند.
اما بررسيهاي پليسي نشان ميدهد كه اكثر اين گونه دختران كه در آغاز تشكيل پرونده «دختران فقداني» نام ميگيرند، به ميل خود از خانه فرار كردهاند. اين دختران كه دور از چشم پدران و مادران به طرق مختلف به زندگي غمباري تن ميدهند حتي در صورت پشيماني به خاطر خراب كردن پلهاي پشتسر، روي برگشتن به خانه را ندارند.
مرتن يكي از جامعهشناساني است كه در ارتباط با رفتار انحرافي نظرياتي ارايه داده است. وي هرگونه تبيين فردگرايانه و روانشناختي را در مورد مسأله انحراف مردود ميشمارد و آن را متاثر از ساخت جامعه ميداند و شرايط ساختي را عامل اصلي انحرافات به شمار ميآورد.
وي يكي از عناصر اصلي ساخت جامعه را فراهم كردن شيوههاي استاندارد شده كنش، يعني همان ابزارها و هنجارها براي نيل به اهداف ميداند و عنصر اصلي ديگر را اهداف و ارزشهاي مورد قبول و پذيرفته شده جامعه ميداند.
او در صورتي يك نظام اجتماعي را «متعادل» ميداند كه بين اين دو عنصر اصلي، تناسبي وجود داشته باشد، يعني افراد جامعه بتوانند از طريق ابزارها و وسايل و راههاي مشروع جامعه، به اهداف پذيرفته شده آن جامعه دست يابند كه اين شيوه را «همنوايي» گويند.
اما در صورتي كه چنين تناسبي بين اهداف و وسايل دستيابي به آن وجود نداشته باشد و عدهاي از افراد جامعه نتوانند از طريق آن ابزارهاي مورد قبول جامعه، به هدفهاي پذيرفته شده جامعه برسند، احساس عدم رضايت ميكنند و از اينرو، تلاش ميكنند تا راههاي نامشروع و غيرقابل قبول جامعه - يعني همان شيوههاي انحرافي مانند فرار از خانه و پناه بردن به آسيبهاي متعدد اجتماعي - را دنبال كنند.
نتايج يك تحقيق كه در سال ٩٢ منتشر شده به بررسي وضعيت خانوادگي دختران فراري با تاكيد بر سوءاستفاده از آنان پرداخته است. نتايج به دست آمده نشان ميدهد؛ عدمتوجه و بياحترامي، آزار و اذيت و انواع سوءاستفاده از آنان، محدوديت و محروميت شديد، سردي روابط و كممحبتي، تبعيض قايل شدن و آشفتگي خانواده از عوامل فرار دختران از خانهها بوده است.
صغري ابراهيمي قوام و متين خطيبزاده در مقالهاي كه در فصلنامه مطالعات پليس زن در سال ٩٢ منتشر شده به بررسي موضوع «وضعيت خانوادگي دختران فراري با تاكيد بر سوءاستفاده از آنان» پرداختهاند. نمونه مورد مطالعه از ٣٣ نفر از دختران فراري ٢٠ - ١٥ سال تشكيل شده است.
اما يافتههاي اين محققان حاكي از آن است كه در صورت ايجاد تنش، دگرگوني و سردي روابط بين اعضاي خانواده و ارضاء نشدن نيازهاي نوجوانان، ممكن است آنها به رفتارهاي نابهنجار از آن جمله فرار دست زنند. فرار نوجوانان يكي از مهم ترين آسيبهاي اجتماعي تلقي ميشود ضمن آنكه انواع سوءاستفادههاي جنسي، جسمي و هيجاني در بين دختران فراري مشاهده ميشود.
سوءاستفاده جنسي رويدادي خانمان برانداز است و همچون ضرب وشتم وكتككاري ميتواند عامل موثري در فرار دختران نوجوان از منزل قلمداد شود. اين اتفاق مخربترين رويداد زندگي فرد است و تأثير خود را براي هميشه به شكلهاي مختلف نشان ميدهد. همچنين آنها غالبا سابقه محروميت عاطفي، اختلالهاي شخصيت، سوءمصرف الكل و بيكاري داشتهاند. عزت نفس پايين و خشم، آنها را به افراد متجاوز، حتي به اعضاي خانواده خود، تبديل كرده است.
عوامل موثر بر فرار دختران از منزل
اعتياد به مواد مخدر: مصرف مواد مخدر ازجمله عوامل عمده در فروپاشي كانون خانواده به شمار ميآيد. بسياري از زندگيهايي كه به طلاق و متاركه انجاميده يا قتلهايي كه در اثر كنشها و واكنشهاي غــيرارادي و رفـــتـارهــاي خشونتآميزي كه بر اثر جنونهاي آني صورت ميگيرد، بر اثر استعمال مواد مخدر است.
بهدلايل زير، اعتياد يكي از دلايل فرار فرزندان بهويژه دختران تلقي ميشود:
١- تأثير بسيار زياد و منفي مسأله اعتياد بر ميزان مسئوليتپذيري پدران و مادران؛
٢- توجه بيش از حد پدر يا مادر به مسائل پيراموني يا حاشيهاي به دليل اعتياد به مواد مخدر؛
٣- اضمحلال اخلاقي و فساد روحي پدر و مادر بهدليل وابستگي رواني حاصل از اعتياد؛
٤- تضعيف بنيانهاي ارزشي خانواده بهدليل بيتوجهي بيش از حد پدران و مادران؛
٥- سست شدن پايههاي اقتصاد خانواده و تشويق فرزندان به انجام كارهاي خلاف و غيرمتعارف توسط پدران و مادران معتاد؛
٦- الگوگيري و الگوپذيري فرزندان از پدر و مادر معتاد خويش و...
خشونت خانوادگي: از ديگر مولفههاي بروز پديده دختران فراري، قرار گرفتن در معرض خشونتهاي روحي، جسمي و جنسي است. شمار قابل توجهي از دختران به علت بدرفتاري، بيتوجهي، كمتوجهي و درنهايت ضرب و جرح از سوي والدين و ساير اعضاي خانواده نظير: نامادري، ناپدري، برادر بزرگتر و حتي در برخي موارد از سوي اقوام و آشنايان از خانه گريزان شده و اقدام به فرار ميكنند.
فقر و مشكلات معيشتي: در ميان علل و عوامل بروز پديده دختران فراري و زنان خياباني، عامل فقر و مشكلات معيشتي و اقتصادي از جايگاه ويژهاي برخوردار است. عدم بضاعت مالي مكفي خانوادهها و ناتواني در پاسخگويي به نيازهاي طبيعي و ضروري مانند: فراهم ساختن امكان ادامه تحصيل، تأمين پوشاك مناسب و... زمينهساز بروز دلزدگي، سرخوردگي، ناراحتيهاي روحي، دلمشغولي، افسردگي و انزواطلبي را در اين دختران فراهم ميسازد.
اين امر موجب ميشود تا اين دختران براي التيام ناراحتيهاي ناشي از مشكلات خود، مستقيم يا غيرمستقيم، به اقداماتي دست بزنند و خود درصدد حل اين مشكل برآيند و در نتيجه، بسياري از اين افراد براي رهايي از بند گرفتاريها اقدام به فرار از خانه ميكنند.
آشفتگي كانون خانواده: از ديگر مولفههاي بسيار حايز اهميت در فرار دختران از منزل، گسسته شدن پيوندهاي عاطفي و روحي ميان اعضاي خانواده است. هر چند در بسياري از خانوادهها پدر و مادر داراي حضور فيزيكي هستند اما متاسفانه حضور وجودي و معنوي آنان براي فرزندان محسوس نيست. در چنين وضعيتي پدر و مادر بسان دو جسم بيروح در پيكره خانواده مشاهده ميشوند، در حالي كه، عملا در كانون ارتباطات خانوادگي حضور فعال ندارند.
در اين خانوادهها فرزندان به حال خود رها شدهاند، ارتباط آنان با افراد مختلف تحت هيچگونه نظارت خاصي نيست. هيچ ضابطه و قانون خاصي در خانوده حاكم نيست. روشن است كه چنين وضعيتي زمينه را براي خلأ عاطفي فرزندان بهويژه دختران فراهم كرده و موجب فرار از خانه و پناه آوردن به دامان خروشان اجتماع ميشود.
در برخي از خانوادهها پدر، مادر يا هر دو بنا به دلايلي همچون طلاق و جدايي، مرگ والدين و... نه حضور فيزيكي دارند و نه حضور معنوي. يكي از دلايل فرار دختران در مسأله طلاق و جدايي پدر و مادر ناشي از ناسازگاري دختران با افراد جايگزين بهويژه ناپدري و نامادري است. در اين شرايط بهدليل برخوردهاي خشن و غيرعاطفي، به تدريج دختران بيپناه اميد خود را از دست داده، با فرار از خانه درصدد حل مشكل برميآيند.
فقر فرهنگي: يكي ديگر از عواملي كه موجب فرار دختران از خانه ميشود، فقر فرهنگي و محدوديتها و تبعيضهاي ناشي از فقر فرهنگي است. از عوامل مهم ايجاد انگيزه فرار دختران از خانه، سطح و طبقهاجتماعي و فرهنگي خانواده است. چنان كه، سطح تحصيلات (بيسوادي يا كمسوادي) اعضاي خانواده، سطح پايين و نازل اجتماعي خانواده، ناآگاهي اعضاي خانواده بهويژه والدين از مسائل تربيتي، اخلاقي و آموزههاي مذهبي، عدم همنوايي خانواده با هنجارهاي رسمي و حتي غيررسمي جامعه، هنجارشكني اعضاي خانواده و اشتهار به اين مسأله و مسائل ديگري از اين دست مولفههايي هستند كه در قالب فقر فرهنگي خانواده در فشارهاي رواني و روحي بر دختران نوجوان و جواني كه در اين شرايط قرار دارند، تاثيرگذار است و انگيزه گريز از كانون خانواده را ايجاد و افزايش ميدهند.
فريب دختران از راههاي مختلف: انسانهاي دنياي امروز در چهارراه سرگرداني و تضاد ارزشها گرفتار آمدهاند و نميدانند به كدامين سو حركت كنند. از يكسو، جامعه بستر نويني از ارزشهاي اجتماعي مدرن را مقابل ديدگان افراد قرار ميدهد و از سوي ديگر، فرد را با بنبستهاي بسياري در دستيابي به اهداف جديد مواجه ميكند. جوان امروز در اين شرايط با مشكل بحران هويت، كاهش پايبندي به ارزشهاي ديني و اجتماعي و شكاف نسلي بين خود و والدينش مواجه است و اين شكاف ميتواند عاملي بر ترك كردن خانه توسط دختران باشد.
بهطور كلي هرچه روابط خانوادگي صميميتر و عميقتر باشد و همچنين احترام متقابل بين اعضاي خانواده حكمفرما باشد و در كل خانواده منسجمتر باشد، كمتر شاهد پديده فرار دختران از منزل خواهيم بود. اگرچه پديده خانهگريزي دختران در نگاه اول پديده فردي به نظر ميرسد، اما با توجه به پيامدهاي سوء آن در جامعه، تبديل به يكي از آسيبهاي اجتماعي جدي در سالهاي اخير شده است. طي سالهاي اخير براي پيشگيري اوليه و ثانويه از اين آسيب اجتماعي، مراكز مداخله در بحرانهاي اجتماعي زير نظر سازمان بهزيستي در شهرهاي بزرگ ايجاد شده است، كه به امر ساماندهي دختران فراري ميپردازند اما تاكنون در رابطه با عملكرد اين مراكز، پژوهشي علمي صورت نگرفته است. بنابراين مسئولان امر بايد پديده خانهگريزي دختران را يك آسيب جدي قلمداد كرده و در جهت كاهش آن اقدامات اساسي انجام دهند.
منبع: روزنامه شهروند
اول **
تهران - ايرنا - روزنامه شهروند مي نويسد :به اعتقاد بسياري از صاحب نظران، با توجه به وضع فرهنگي و اجتماعي ايران، پديده دختران فراري، نوعي انحراف اجتماعي است. يك پديده اجتماعي زماني بهعنوان يك انحراف اجتماعي تلقي ميشود كه با انتظارات و توقعات جامعه يا حداقل با يكي از گروههاي اجتماعي درون جامعه سازگار و منطبق نباشد و حتي با آن در تعارض باشد.