دشتي كه همواره گلگون مي ماند/ تاسوكي، قتلگاه مردم بي گناهي كه نقطه آغاز براي پايان تروريستي جاني مي شود

پايگاه اينترنتي عصرهامون به مناسبت سالروز شهادت شهداي تاسوكي گزارشي منتشر كرده است.

به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت عصر هامون، امروز 25 اسفند ماه 93 يادآور زماني است كه تروريست هاي خودفروخته به سركردگي عبدالمالك ريگي، اين مزدور اجنبي، سرمست از كشتار مردم، بي شرمانه جنايت كردند و حمله به خودروهاي مردم مظلوم را در دستور كار قرار دادند. عمال حلقه به گوشي كه متحجرانه با تفكري جاهلانه در آستين استكبار پرورانده شدند، به انگيزه دامن زدن به اختلافات قومي و مذهبي مردم شيعه و سني سيستان و بلوچستان، راه را بر عده اي عابر بي گناه در مسير زابل- زاهدان بستند. اين مزدوران جنايتكار در دشتي موسوم به تاسوكي بي رحمانه به جان مردمي بي پناه تعدي كردند كه بي هيچ شبهه اي در تمام مرام ها و مسلك هاي جهان حتي ممالك غيراسلامي تعرض به آن روا نبوده و نيست.

چهره نوراني 22 شهيد طلبه، دانشجو، معلم، دانش آموز، خبرنگار، كارمند، كاسب و كارگر كه تير استكبار سر آنان را در پشت تپه اي در دشت تاسوكي نشانه گرفت و صداي اشهد ان لا اله الله شان به آسمان رسيد، مهر ابطالي بر ادعاي كذب و دروغين تروريست بود.



تروريست هاي گروهك «جندالشيطان» به سركردگي عبدالمالك ريگي ملعون سركرده اين گروهك كه در پاكستان با تفكرات تند وهابيت شخصيت خود را شكل داده بود با عبور از نقطه صفر مرزي، در استتار رمل و تپه ماهور و درختچه هاي گز، خود را تا جايي در حدود دوازده كيلومتري مرز ايران و افغانستان، درمحور زابل به زاهدان و در فاصله چهارده كيلومتري «پاسگاه تاسوكي» رساندند. تررويست ها منطقه اي را انتخاب كرده بودند كه ايجاد پست هاي ايست و بازرسي توسط نيروهاي نظامي و انتظامي، بواسطه ناامني از جانب گروه هاي تروريستي و قاچاقچيان مواد مخدر، امري معمول و عادي به نظر مي رسيد. با استفاده از همين موقعيت، جاده را بسته و با پوشش ماموران نيروي انتظامي اقدام به توقف خودروهاي عمومي و شخصيِ عبوري كردند. تعداد ديگري از تروريست ها نيز در ساير نقاط منطقه پراكنده بودند و پشتيباني اين جنايت را به عهده داشتند.



پس از توقف خودروها با جداسازي زنان و مردان، به تفكيك فارس و بلوچ و شيعه و سني، درمقابل چشمان وحشت زده زنان وگريه هاي كودكان، مردان و جوانان و نوجوانان بي گناه «شيعي مذهب» را با توهين و ضرب و شتم به يكصد و پنجاه متري جاده اصلي و دركنار خاكريزي، هدايت كردند.

و اينجاست كه اوج شقاوت و سنگدلي مزدوران غرب نمايان مي شود تروريست ها دستان و چشمان گروگان ها رابسته و آنها را در يك رديف به فاصله يك متري كنار هم قرار مي دهند و بي رحمانه آتش رگبار را به سمت قربانيان مي گيرند و با شقاوت تمام از اين صحنه دلخراش فيلمبرداري كرده تا با فروش آن به اربابان غربي مزد شقاوت ، بيرحمي و خوش خدمتي خويش را دريافت كنند .

در ميان شهداء پير و جوان ديده ميشدند، دانش آموز،كارمند،كارگر،دانشجو،خبرنگار،طلبه،سرباز و كاسب كه فرياد و فغان زنان و كودكان همراه آنها ذره اي بر دل سنگ تروريستها اثر نگذاشت و همه را به شهادت رساندند تا حادثه تاسوكي براي هميشه بر صفحه تاريخ حك شود و جهل و ناداني وهابيون سر سپرده براي هميشه درذهن بشريت ثبت شود .





شهيد جابر قويدل كوچكترين شهيد حادثه تروريستي تاسوكي بود كه در سال 1369 در خانواده اي مستضعف به دنيا آمد. خيلي زود پدر و مادرش را از دست داد و چند سالي بيشتر نتوانست درس بخواند و بخاطر تامين معاش خواهر و برادر كوچكش مجبور شد ترك تحصيل كند. دستمزد ناچيز كارگري اش، فقط صرف خورد و خوراكي مختصر و كفش و لباسي معمولي براي خواهر و برادرش ميشد. روزهاي آخر سال 1384 بود و او كه تمام دستمزدش را جمع كرده بود تا خرج لباس عيد اين دو طفل معصوم كند، در مسير زاهدان به زابل گرفتار كمين ناجوانمردانه تروريست هاي جندالشيطان شد و به شهادت رسيد.



شرح ماجرا از زبان شاهد ماجرا، غلامرضا راهداري

غلامرضا راهداري كه با بيش از سه مدال عميق زخم از حادثه تروريستي ، گردن آويز دارد معاون شعبه 2 اداره تامين اجتماعي زاهدان است كه در جريان حادثه دلخراش از راه بندان زابل – زاهدان مورد اصابت هشت گلوله قرار گرفته و اولين مجروحي بوده كه بعد از حادثه خود را به جاده رسانده مي گويد: جهت شركت در مراسم يادواره شهدا به همراه تعدادي از دوستان به زابل رفته بوديم پس از پايان يادواره شهداي سيستان به سمت زاهدان در حركت بوديم در حد فاصل تاسوكي و شيله به تعدادي افراد ملبس به پوشش نظامي برخورديم، ابتدا به اينكه تصور نيروي انتظامي براي حراست و ايجاد امنيت در محور مستقر شده باشد توقف نموديم.

ديديم دو نفر با لباس نيروي انتظامي و نور افكن دو طرف جاده را گرفته اند در همين اثنا بي سيم به صدا آمد كه ياسر ، ياسر كارتهاي شناسايي آنها را بگيريد و آنان را به پشت جاده هدايت كنيد. آقاي پورشمسيان – معاون حراست هلال احمر كشور – در پاسخ به سوال فردي كه مشخصات ما را جويا شد كارت شناسايي خويش را به آنان ارائه داد. اين عمل باعث شد تا همه ما را از خودرو پياده و خودرو را به پايين جاده انتقال دهند. من قدري مشكوك شدم ، آنطرف جاده عده اي زن و بچه فرياد مي زدند يكي مي گفت شوهر من كه نيروي انتظامي است و يكي ديگر مي گفت برادرم بسيجي فعال است و ...

وقتي يكي از آنها به بلوچي گفت كه برو چسب ها را بياور يقين كردم كه اشرار هستند از همين رو به دوستان – آقاي علي پورشمسيان و محبعلي يوسفي «مسؤول حراست شركت آب و فاضلاب استان» و آقاي حسن نوري «فرماندار زاهدان»- گفتم موبايلم را روشن كردم چون صفحه ي موبايل من آبي بود به محض روشن شدن، يكي از آنان متوجه شد و با قنداق تفنگ به گردنم كوبيد، اما متوجه روشن شدن موبايل محبعلي يوسفي نشدند. در همين وقت گروه ديگري را نيز آوردند وقتي ما را به زمين انداختند سرم به سر فرد ديگري كه قبلا به آنجا آورده بودند برخورد كرد؛ در همين حدود فردي به بلوچي گفت به من آب دهيد من سرم را بالا كردم تا شايد از زير چسب ها او را ببينم كه يكي از اشرار با لگد به سرم كوبيد و گفت سرت را پايين بياور . مي خواهيم فيلمبرداري كنيم، از شغلهايمان مي پرسيدند نوبت به من كه رسيد گفتم من معلم هستم.

در ادامه آقاي حسن نوري مي گويد كه : در همين موقع از يكديگر سوال كردند كه آن سه نفر چه شدند؟ ما وقتي از ماشين پياده شديم كارتهايمان را داخل ماشين انداختيم و آنها پس از انتقال ماشين به پايين جاده كارتها را پيدا كرده بودند و متوجه شدند كه ما مسؤول هستيم، در آنجا دنبال ما مي گشتند.

راهدار مي افزايد كه در ازدحام ناله يكباره بوي آتش و باروت فضا را پر كرد ؛ پس از چند لحظه كه سكوتي بر آن صحرا حكم فرما شد و احساس مي شد كه اشرار در سياهي شب گريخته اند، با انگشتم كه بر اثر تماس اصابت گلوله چسب هايش باز شده بود چسب روي چشمانم را مقداري كنار زدم و آهسته و درد آلود يوسفي و پورشمسيان را صدا زدم جواب ندادند، صدايي آهسته به گوشم رسيد كه مي گفت من زنده هستم بيا دستهايم را باز كن من نمي توانم پاهايم را تكان دهم –بعدا متوجه شدم كه نشاطي «معاون فرماندار» است – و در همين اوقات صداي محزون حسن نوري به گوشم رسيد كه مي گفت: من زنده ام ولي سينه ام مي سوزد ؛ اطرافم را كه نگاه مي كردم متوجه اجساد شدم كه همانند گوسفند و بي رحمانه كشته شده بودند بعد از آن حسن نوري با موبايل با دوستان در زابل تماس گرفت و موضوع را اطلاع داد. چون وضع من نسبت به ديگران بهتر بود خودم را به جاده رساندم آقاي كول –همان پيرمردي كه همراه ما بود و اشرار به او كار نداشتند به من كمك كرد و از مردم نيز مي خواست كه كمك كنند – پس از چندي اتوبوس ولويي كه از زاهدان مي آمد رسيد و زخمي ها را سوار كرد و به سمت زابل راه افتاد ، در همين اثنا تازه ماشين دوكابين نيروي انتظامي با دو نفر سرباز از راه به صحنه رسيدند.





شرح ماجرا از زبان آزاده حادثه تروريستي علي پورشمسيان

علي پورشمسيان معاون اداره كل حراست جمعيت هلال احمر كشور يكي از 2گروگان هاي آزاد شده تاسوكي در تشريح نحوه عمليات گروهك جندالله گفت: پنجشنبه شب 25اسفند ماه سال گذشته زماني كه از مراسم سالگرد شهادت شهيدان دولتي مقدم به اتفاق جمع زيادي از مسئولان استان از زابل به سمت زاهدان در حركت بوديم حدود ساعت 9شب تعدادي ملبس به لباس نظامي جاده را بر خودروهاي عبوري بستند مسافران را پياده كردند پس از بستن دستها به پشت تپه كنار جاده هدايت كردند.

آنان سپس 23نفر از مسافران مظلوم و بي گناه را به طرز فجيعي به شهادت رساندند، خودروهاي مسافران را به آتش كشيدند و 7 نفر از مسافران از جمله اينجانب را به گروگان بردند.

آنان كه خود را اعضاي گروه جندالله، به سركردگي عبدالمالك ريگي معرفي مي كردند گروگان ها را سوار بر وانت هاي لندكروز به سمت مرزهاي افغانستان هدايت كردند كه چندين بار خودروهاي آنان در مسير شنزار فرو رفت و يا پنچر شدند و بالاخره ساعت 3بعدازظهر روز بعد ما را در اتاقي در يكي از مناطق كوهستاني زنداني كردند كه تا به حال موقعيت آن برايم نامشخص است و نمي دانم در خاك افغانستان واقع شده بود يا پاكستان.

روز 27اسفند يعني دو روز بعد از آنكه به گروگان گرفته شديم عبدالمالك رهبر اين گروهك و تعدادي از تفنگدارانش با تك تك گروگان ها مصاحبه و فيلم ويدئويي تهيه كرد و قبل از مصاحبه به ما گفتند از مسئولان نظام بخواهيد براي آزادي شما به درخواست هاي ما جواب مثبت دهند.

اعضاي اين گروهك همزمان با تحويل سال نو 7 اسير حادثه تاسوكي را به همراه دو نفر ديگر بنام هاي حميد كاوه بيرجندي و احمد زاهدشيخي كه مدتي قبل توسط اين گروهك از زاهدان ربوده شده بودند را به سمت يكي از كوه هاي منطقه كه بنا به گفته اعضاي گروهك در خاك افغانستان قرار دارد منتقل و تا هجده فروردين در دامنه يكي از كوههاي كشور افغانستان نگهداري مي شديم.

از آن تاريخ به بعد ما را به يكي از كوهستانهاي واقع در كشور پاكستان منتقل و تا اواخر تيرماه در آنجا نگهداري شديم و در اين مدت 4 نفر از گروگان ها به مرور آزاد شدند.

اعضاي اين گروهك در ايام اسارت جلساتي را با گروگان ها برگزار و مي كوشيدند بيشتر بحث تقابل شيعه و سني را القا كنند و به ما مي گفتند شما كافريد و حتي اظهار مي داشتند آمريكايي ها از شما بهترند!

رهبر اين گروه ابتدا هدف خود را از قتل عام مردم و به گروگان گرفتن مسافران را مذهبي-سياسي قلمداد كرد، اما پس از گذشت چند روز به ناچار از گروگان ها خواستند تا تلفني به خانواده خود بگويند كه مسئولان نظام را وادار كنند تا 4نفر از همكاران اشرار را كه در زندان ها به سر مي برند آزاد كنند.

گروگانگيران هيچگونه دستاوردي از كشتار مسافران بي گناه و گروگان گرفتن افراد به دست نياوردند و مسئولان نظام با اقدام به موقع توانستند آنها را در خواسته هايشان ناكام كنند.

گروگانگيران پس از گذشت 3ماه شرط آزادي هركدام از ما را پرداخت 300ميليون تومان اعلام و از ما خواستند با خانواده هايمان تماس بگيريم و اين درخواست را مطرح كنيم كه اين تماس ها انجام شد اما هيچ كدام از خانواده ها پولي پرداخت نكرد.

در مرحله دوم، شرط آزادي را پرداخت 100ميليون تومان اعلام كردند كه اين نيز عملي نشد و من و 4نفر ديگر از گروگان ها با دعاي خير مردم و پيگيري و تلاش مسئولان جمهوري اسلامي ايران بدون پرداخت حتي يك ريال آزاد شديم.



دستگيري عبدالمالك ريگي

روز 3 اسفند 88 ريگي در يكي از پايگاه هاي آمريكا در افغانستان حضور پيدا كرد و سپس براي مذاكرات مهمي با مقامات آمريكا به امارات پرواز كرد، غافل از اين كه زير نظر مأمورن وزارت اطلاعات ايران قرار دارد و حتي عكس وي در اين مقر توسط نيروهاي اطلاعاتي ايران گرفته شده است. مطابق برنامه ريزي شيطاني، قرار بود ريگي از امارات به قرقيزستان برود و پس از ديدار با مقام آمريكايي (ريچارد هالبروك) در پايگاه نظامي ماناس، از انجا به يكي از كشورهاي اروپايي سفر كند تا مقدمات عمليات هاي تروريستي بعدي را فراهم كند.

در روز 4اسفند 88 صفحه اطلاعات پرواز دوبي تنها اطلاعات يك پرواز به پايتخت قرقيزستان را ثبت كرد. قرار بود هواپيماي خطوط (قرقيزستان اير كمپاني) با پرواز شماره (454) در ساعت 22:45 دقيقه سوم اسفند از دوبي به مقصد بيشكك قرقيزستان پرواز كند. اما اين پرواز با 3ساعت و 19 دقيقه تاخير در ساعت 2:45 دقيقه بامداد از فرودگاه دوبي انجام شد. دليل اين تاخير شناسايي شكار بود. اين تاخير نياز بود تا نيروي هوايي فرصت بيشتري براي هماهنگي داشته باشند. لذا تيم امنيتي ايران كه در فرودگاه دوبي حاضر بود، موجب تاخير پرواز در دوبي شد تا مقدمات كارها در تهران، اصفهان، بندر عباس و زاهدان فراهم شود.

سرانجام، ريگي به همراه محافظ شخصي و نفر دوم گروهش (حمزه) سوار بر دام متحرك خود شد. اما به غير از اين افراد، يك تيم امنيتي ايران نيز بدون برانگيختن هرگونه حساسيت سوار پرواز دبي بيشكك شده بودند.

در طول عمليات تعقيب ريگي، به دليل نگراني از شنود و بهره برداري دشمن از ابزارهاي الكترونيكي، هيچ پيام و كلامي از طريق رسانه هاي متداول مبادله نشد.

تماس تلفني از دوبي به بندر عباس داراي عبارتي با مفهوم ارسال ايميلي به قصد تهران بود و دقايقي بعد، جنوب ايران در وضعيت شكار قرار گرفت. البته عده اي از مامورين امنيتي ايران نيز با برخاستن پرواز، بازهم فرودگاه دوبي را ترك نكردند، چرا كه احتمال بازگشت هواپيما به فرودگاه وجود داشت.

پس از قرار گرفتن هواپيما در فضاي ايران، ماموران امنيتي كوشيدند كه خلبان هواپيما را متتقاعد كنند كه بدون اطلاع به خدمه پرواز و مسافرين در فرودگاهي در مركز ايران فرود اضطراري داشته باشد، اما با عدم تمكين وي مواجه شدند. خلبان پس از تماس با فرودگاه دوبي رسما از دستور فرود سرپيچي كرد (اينكه چرا مقامات دوبي دستور عدم نشستن هواپيما را دادند خود، علامت سوال است؛ كه بايد رمز گشايي شود، چون معمولا در اين گونه مواقع هواپيما به سرعت فرود مي آيد).

پس از سرپيچي خلبان، ناگزير چند فروند هواپيماي شكاري نيروي هوايي ارتش به آسمان بر خواستند و اقدام به رهگيري هواپيما كردند. آنها دوباره از خلبان خواستند پرواز را در يكي از شهر هاي ايران فرود آورد. اما خلبان باز هم امتناع كرد. در نتيجه هواپيماي جنگي نيروي هوايي با شليك تير به وي هشدار دادند كه راهي جز فرود اضطراري ندارد.

در اين هنگام كه ريگي متوجه اتفاقات غير طبيعي در هواپيما شده بود تلاش كرد اقدامي براي نجات خود انجام دهد. اما عمليات بي هوش كردن او به وسيله سرنگ، با چنان سرعتي از سوي يكي از خانم هاي تيم اطلاعاتي ايران انجام شد كه فرصت هيچ واكنشي به او و همراهانش نداد. محافظان قرقيز او نيز حتي فرصت تغيير مكان خود را پيدا نكردند.

خلبان در نهايت به واسطه اقدام قهرآميز خلبان هاي شكاري ارتش، مجبور به فرود شد و در ساعت 2:44 دقيقه بامداد چهارم اسفند 88، بوئينگ 737 حامل ريگي و همراهانش در بندرعباس بر زمين نشست و ماموران اطلاعاتي توانستند خونخوار شرق كشور را بي آنكه كوچكترين آسيبي به ديگران برسد دستگير كنند.

ريگي بر اين باور بود كه به مرد نامرئي دنياي تروريست ها (اسامه بن لادن) تبديل شده و همانطور كه سازمان سيا، قادر به دستگيري او نيست، نيروهاي اطلاعاتي ايران نيز نخواهند توانست مدل ايراني بن لادن را دستگير كنند. اما وقتي به هوش امد متوجه تغيير احوال خود شد. بابهت زدگي، دست بند بر دستان داشت و مأموري را كنار خود مي ديد كه مراقب اقدام او به خودكشي بود.

سر انجام 4 اسفندماه 1388 پس از تلاش و مديريت اطلاعاتي چند ساله با همكاري دقيق و حساب شده وزارت اطلاعات و نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي، عبدالمالك ريگي در پنجه هاي عدالت به دام افتاد. اين عمليات برخلاف نمونه هاي قبلي هيچ تلفاتي نداشت. سرويس هاي اطلاعاتي غربي و عربي در برابر اراده سربازان گمنام امام زمان (عج) سر تعظيم فرود آوردند.



اين حادثه سبك بالاني به نامهاي: (1. جابر قويدل 2. غلامرضا سرگلزائي 3. محمود سرگزي 4. منوچهر حيدري 5. جواد روح‌الله‌طيبي 6. نعمت‌الله پيغان 7.محسن ذوالفقاري 8.صادق كيخا 9.مهدي كيخا 10.حميد كيخازاده 11.مجتبي كيخائي 12.مهدي گرگ 13.امير واعظي 14.محمدحسين واعظي 15.عليرضا قيصري 16.مهدي نوري 17.عيسي كوهستاني 18.حسين صيادي 19.مسلم لك‌زايي 20.مهدي نجفي 21.باقر فتوت 22.محبعلي يوسفي)به لقاء الله رساند.



كشتن افراد بي كناه سركردگان اين گروهك راآرام نكرد و با اسارت بردن هفت نفراز عابرين رنگ عاشورائي اين فاجعه را پررنگ تر كردند.

اسرائي به نام هاي1. مجيد نجار 2.علي پورشمسيان 3.خدابخش سرگزي 4 . امير هراتي 5.رضا لك‌زايي 6. خدابخش باغباني 7.شهيدمحمد شاهبازي، كه بين 60 تا 200 روز در اسارت آنها بودند كه در اين ميان محمد شهبازي به خيل شهدا پيوست.



در كدام مرام و مسلك، كشتن نوجوان چهارده‌ساله و نوداماد بيست‌ساله ، مايه مباهات و سرافرازي است ؟دركدام آيه قران آمده است كه برادر ديني خود را با بسم الله سلاخي كنيد ؟چگونه ممكن است انسانها چنان در باتلاق شقاوت و سنگدلي فرو بروند كه اينگونه راحت جان انسانهاي بي گناه بگيرند !

6081